کلمه جو
صفحه اصلی

dozy


خواب آلود، چرتی، چرت زن، شروع به فسادکرده

انگلیسی به فارسی

خواب‌آلود،‌ چرت زن، شروع به فساد کرده


دوز


انگلیسی به انگلیسی

• drowsy, sleepy; causing to sleep; stupid
if you are dozy, you are feeling sleepy and not very alert.

جملات نمونه

1. I'm feeling a bit dozy this afternoon.
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر، کمی خواب آلود هستم
[ترجمه گوگل]من بعد از ظهر احساس خستگی می کنم

2. Drinking a beer at lunchtime makes me feel dozy all afternoon.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن یک آبجو در ساعت ناهار باعث می شود که من تمام بعد از ظهر احساس راحتی کنم
[ترجمه گوگل]نوشیدن یک آبجو در هنگام ناهار باعث می شود من بعد از ظهر از خواب بیدار شوم

3. Come on, you dozy lot use your heads!
[ترجمه ترگمان]زود باش، تو dozy از سرت استفاده می کنی
[ترجمه گوگل]بیا، شما خیلی از شما استفاده می کنید!

4. Those kids are really dozy sometimes!
[ترجمه ترگمان]این بچه ها بعضی وقت ها واقعا dozy!
[ترجمه گوگل]این بچه ها واقعا گاهی اوقات دوست داشتنی هستند!

5. In a country accustomed to a dozy social peace the prospect of weekly demonstrations and labour unrest fills many voters with alarm.
[ترجمه ترگمان]در کشوری که به صلح اجتماعی dozy عادت دارد، چشم انداز تظاهرات هفتگی و ناآرامی های کارگری، بسیاری از رای دهندگان را با وحشت پر می کند
[ترجمه گوگل]در کشوری که به صلح اجتماعی دزی عادت کرده است، چشم انداز تظاهرات هفتگی و ناآرامی های کارگری بسیاری از رای دهندگان را با زنگ هشدار می کشد

6. Half-closed, dozy eyes usually belong to a placid, lazy horse.
[ترجمه ترگمان]چشمان نیم بسته، چشمان خواب آلود معمولا متعلق به یک اسب آرام و آرام هستند
[ترجمه گوگل]چشمهای نیمه بسته، معمولا به یک اسب ریز و تند تعلق دارند

7. Well don't stand like a lump of dozy puddin' - take some sticks and tinder and get started.
[ترجمه ترگمان]خوب، مثل یک تکه گوشت خواب آلود stand و یک تکه چوب بردار و شروع به شروع کار کن
[ترجمه گوگل]خوب مثل یک توده ای از پودین دودی نشوید - کمی از چوب ها و چوب را بردارید و شروع کنید

8. Too many privet leaves had made them dozy.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از برگ های privet آن ها را خواب آلود کرده بود
[ترجمه گوگل]بیش از حد بسیاری از برگ های خصوصی آنها را دز ساخته شده است

9. On a winter's day the Lords has the dozy ambience of a modernized and centrally-heated Victorian stately home.
[ترجمه ترگمان]در یک روز زمستانی، لردها محیط dozy یک خانه مجلل و با centrally ویکتوریایی را دارد
[ترجمه گوگل]لرد ها در یک روز زمستانی دارای محیطی بی نظیر از خانه های بزرگ و مدرن و گرمایشی ویکتوریا هستند

10. You're surrounded by strangers, your dozy curiosity in their sayings and doings dimming as the house lights go down.
[ترجمه ترگمان]شما توسط غریبه ها محاصره شده اید، کنجکاوی dozy در sayings و کارهایی که وقتی چراغ های خانه خاموش می شوند، خود را آرام می کنند
[ترجمه گوگل]شما توسط غریبه ها احاطه شده اید، کنجکاوی دلپذیر خود را در سخنان و اعمال خود را کم نور به عنوان چراغ خانه پایین

11. Dozy Britons accidentially drop 88 000 mobile phones down the toilet each year.
[ترجمه ترگمان]هر ساله dozy بریتانیایی accidentially هزار تلفن همراه را در توالت فرو می کنند
[ترجمه گوگل]Dozy Britons حقیقتا 88000 تلفن همراه را از طریق توالت در هر سال کاهش می دهد

12. He'd have driven straight into me if I hadn't seen him first - the dozy idiot!
[ترجمه ترگمان]اگر او را اول ندیده بودم یک راست به سمت من می امد - احمق خواب آلود!
[ترجمه گوگل]او در صورتی که اولین بار او را ندیده بود، مستقیما وارد من شد

13. Maybe I eat too much and that's what makes me dozy.
[ترجمه ترگمان]شاید من زیاد غذا بخورم و این چیزیه که منو خواب آلود می کنه
[ترجمه گوگل]شاید من بیش از حد غذا بخورم و این چیزی است که من را دزدی می کند

14. The Government for a start, which is commissioning research into dozy citizenship.
[ترجمه ترگمان]دولت برای شروع، که تحقیق در مورد شهروندی dozy است
[ترجمه گوگل]دولت برای شروع، که تحقیق را برای شهروندی انجام می دهد

پیشنهاد کاربران

صفت:
feeling drowsy and lazy. احساس خواب آلودگی و سستی.
"he grew dozy at the end of a long day"

sluggish and not alert; stupid. کند و نا هوشیار ( حوس جمع ) : احمق و گیج
"at breakfast, a dozy waitress brings the wrong things" موقع صبحانه پیشخدمت حواس پرت چیزها رو اشتباه می آورد.


کلمات دیگر: