حکمیت کردن (در)، فیصل دادن، فتوی دادن
arbitrated
حکمیت کردن (در)، فیصل دادن، فتوی دادن
انگلیسی به فارسی
داوری، حکمیت کردن
انگلیسی به انگلیسی
• settled by a mutually chosen mediator
جملات نمونه
1. he arbitrated between the government and the suing companies
او بین دولت و شرکت های شاکی حکم شد.
کلمات دیگر: