کلمه جو
صفحه اصلی

doubtfully


ازروی تردید، باتردید، بطورمشکوک، بطورمردد

انگلیسی به فارسی

تردید


انگلیسی به انگلیسی

• uncertainly, unsurely; hesitatingly; suspiciously, skeptically

جملات نمونه

1. "Are you telling me the truth?" he asked doubtfully.
[ترجمه ترگمان]داری حقیقت رو بهم میگی؟ با تردید پرسید
[ترجمه گوگل]آیا به من حقیقت را می گوئی؟ او مشکوک پرسید

2. His eyes rested on her doubtfully.
[ترجمه ترگمان]نگاهش با تردید به او خیره شد
[ترجمه گوگل]چشمان او به شکلی تردید داشت

3. As Joe and Rex looked on doubtfully, I began an inspection tour of the entire raft.
[ترجمه ترگمان]وقتی جو و رکس با تردید به من نگاه کردند، یک تور بازرسی از کلک را شروع کردم
[ترجمه گوگل]همانطور که جو و رکس به شک و تردید نگاه کردند، من یک تور بازرسی از کل کلبه را شروع کردم

4. Keeton shook his head doubtfully.
[ترجمه ترگمان]امت با تردید سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]Keeton سر خود را تکان داد مشکوک

5. Ingram looked doubtfully at the long table, rocking up and down like a lugger in a gale.
[ترجمه ترگمان]این گرام با شک و تردید به میز طویل که مثل یک کشتی بادبانی در باد تکان می خورد، نگاه کرد
[ترجمه گوگل]Ingram به طرز شگفت انگیزی در جدول طولانی به نظر می رسید، مانند یک قاتل در یک سر و صدا بالا و پایین

6. Carrie thought of this doubtfully; but, coming from him, it had weight with her.
[ترجمه ترگمان]کری با تردید به این موضوع اندیشید، اما، که از او بیرون می آمد، وزنش را به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]کری از این شک و تردید فکر کرد اما از او می آید، با او وزن داشت

7. Christine regarded the improvised bank draft doubtfully.
[ترجمه ترگمان]کریستین پیش نویس این بانک را با تردید تلقی کرد
[ترجمه گوگل]کریستین مشکوک به پیش نویس بانک بداههپردازی را در نظر گرفت

8. The man peered doubtfully the basket, plunged in and drew upthethe neck.
[ترجمه ترگمان]مرد با تردید به سبد نگاه کرد و خود را به داخل انداخت و گردنش را کشید
[ترجمه گوگل]این مرد مشکوک به سبد خرید، غرق در و گردن upthethe گردباد

9. Brittles looked doubtfully at Mr. Giles.
[ترجمه ترگمان]برای تل با تردید به آقای جیل نگاه کرد
[ترجمه گوگل]بیبرز به تردید در آقای گیلز نگاه کرد

10. The fox looked at the little mosquito doubtfully.
[ترجمه ترگمان]روباه با شک و تردید به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]روباه مشکوک به پشه کوچک نگاه کرد

11. Jastrow glanced doubtfully from the Palestinian to his niece.
[ترجمه ترگمان]Jastrow با تردید از طرف فلسطینی به برادرزاده خود نگریست
[ترجمه گوگل]جاسترو به شکلی از فلسطینیان به خواهرزاده اش نگاه کرد

12. I doubtfully cocked my head to one side.
[ترجمه ترگمان]با تردید سرم را به یک طرف خم کردم
[ترجمه گوگل]من به شکلی سرم را به سمت یک طرف خم کردم

13. The enemy's beaded forehead puckered doubtfully.
[ترجمه ترگمان]پیشانی منجوق دوزی شده دشمن با تردید درهم کشیده شد
[ترجمه گوگل]پیشانی باریک دشمن، به طرز شگفت انگیزی فرو می ریزد

14. Rat, lingering, looked long and doubtfully at certain hoof - marks deep in the sward.
[ترجمه ترگمان]موش خود را با تردید و تردید تکان می داد و با شک و تردید به اثری که در چمن زار دیده می شد خیره مانده بود
[ترجمه گوگل]موش صحرایی، طولانی و مشکوک در ناحیه خاصی دیده می شود - نشانه های عمیق در کنار تپه

15. Faulcon looked doubtfully from him to Army man, but the latter waved his hand.
[ترجمه ترگمان]Faulcon با شک و تردید از او به ارتش خدمت کرد، اما او دست خود را تکان داد
[ترجمه گوگل]Faulcon به طرز شگفت انگیزی از او به مرد ارتش نگاه کرد، اما دوم دست خود را دست تکان داد


کلمات دیگر: