کلمه جو
صفحه اصلی

truckload


یک کامیون پر، (بار) به اندازه ی یک کامیون، به گنجایش یک ماشین باری

انگلیسی به فارسی

(بار) به اندازهی یک کامیون، به گنجایش یک ماشین باری


یک کامیون پر


کامیون


انگلیسی به انگلیسی

• full cargo of a truck; minimum weight required to ship at truckload rates
a truckload of goods or people is the amount of them that a truck can carry.

جملات نمونه

1. a truckload of apples
یک کامیون (پر از) سیب

2. a truckload of coal
یک کامیون زغال سنگ

3. a truckload of explosives
یک کامیون پر از مواد منفجره

4. they hijacked a truckload of cameras
آنها یک کامیون پر از دوربین عکاسی را دزدیدند.

5. Their new album is selling by the truckload.
[ترجمه ترگمان]آلبوم جدید کامیون آن ها را به فروش می رساند
[ترجمه گوگل]آلبوم جدید آنها توسط کامیون فروخته می شود

6. Each truckload of concrete arrived from the plant with a certificate listing its ingredients and proportions.
[ترجمه ترگمان]هر کامیون باری از کارخانه با یک گواهی در لیست اجزا و نسبت های آن رسید
[ترجمه گوگل]هر کامیون بتنی از کارخانه با یک گواهی نامه که حاوی مواد و مقادیر آن است، وارد شده است

7. The driver, who is stuck with a truckload of oranges, called his company to tell of his ordeal.
[ترجمه ترگمان]راننده که با یک کامیون پر از پرتقال در حال گیر کردن است، شرکت او را برای شرح ordeal فراخواند
[ترجمه گوگل]راننده، که با یک بار کامیون پرتقال گیر کرده است، شرکتش را به خاطر مصیبت خود اعلام کرده است

8. At the same time, the truckload of urinals began to climb the foothills.
[ترجمه ترگمان]در همان حال کامیون urinals شروع به بالا رفتن از تپه کردند
[ترجمه گوگل]در همان زمان، کامیون ادرار شروع به صعود به قله کرد

9. In Florida, a truckload of mink coats showed up during the 2004 hurricane season, Rothe-Smith said, a likely tax write-off for a retailer having trouble pushing furs.
[ترجمه ترگمان]در فلوریدا، یک کامیون پر از coats mink در طول فصل تابستان سال ۲۰۰۴ عرضه شد، rothe اسمیت گفت، یک خرده فروش احتمالا برای یک خرده فروش با فشار آوردن خز به مشکل برخورده است
[ترجمه گوگل]Rothe-Smith گفت که در فلوریدا، یک بار کامیون از کت های مینا در طول فصل طوفان 2004 نشان داده شده است، احتمال کاهش مالیات برای یک خرده فروش با مشکل هل دادن خز

10. A crate presented an acceptable risk, but a truckload was a rotten risk.
[ترجمه ترگمان]یک کامیون ریسک قابل قبولی داشت، اما یک کامیون هم خطر بدی بود
[ترجمه گوگل]جعبه یک خطر قابل قبول ارائه شد، اما بار کامیون یک خطر فاسد بود

11. The content that the car designs includes truckload and overall design, assembly design and hardware design.
[ترجمه ترگمان]محتوای این ماشین شامل کامیون های باری و طراحی کلی، طراحی مونتاژ و طراحی سخت افزار است
[ترجمه گوگل]محتوا که طرح های خودرو شامل کامیون و طراحی کلی، طراحی مونتاژ و طراحی سخت افزار است

12. They bought a truckload of food and had it delivered to the church parking lot.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کامیون غذا خرید و آن را به پارکینگ کلیسا تحویل داده بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک بار کامیون از غذا خریدند و آن را به پارکینگ کلیسا تحویل دادند

13. Donations of food and medicines have been arriving by the truckload all week.
[ترجمه ترگمان]کمک های اهدایی به مواد غذایی و دارو هر هفته توسط کامیون های باری حمل می شود
[ترجمه گوگل]کمک های غذایی و مواد مخدر از طریق کامیون در تمام هفته وارد شده است

14. So astonishing are the anecdotes, so bizarre the characters, that eventually the reader has to suspend a truckload of disbelief.
[ترجمه ترگمان]این داستان ها آنقدر عجیب و غریب هستند که در نهایت خواننده باید یک کامیون پر از ناباوری را به حالت تعلیق درآورد
[ترجمه گوگل]بنابراین حیرت انگیز داستان ها، شخصیت های بسیار عجیب و غریب است که در نهایت خواننده مجبور است تا بارگیری کامیون از کفر را متوقف کند

a truckload of apples

یک کامیون (پر از) سیب



کلمات دیگر: