بطور علمی یا عبرت اموز، فضولانه
pragmatically
بطور علمی یا عبرت اموز، فضولانه
انگلیسی به فارسی
عملگرا
انگلیسی به انگلیسی
• in a pragmatic manner, practically, through action, through practice
جملات نمونه
1. The company responded pragmatically to local conditions.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به طور واقع بینانه به شرایط محلی پاسخ داد
[ترجمه گوگل]این شرکت به طور منطقی به شرایط محلی پاسخ داد
[ترجمه گوگل]این شرکت به طور منطقی به شرایط محلی پاسخ داد
2. In employment, then, these firms respond pragmatically to local conditions.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، این شرکت ها به طور واقع بینانه به شرایط محلی واکنش نشان می دهند
[ترجمه گوگل]پس از این، در اشتغال، این شرکتها به طور منطقی به شرایط محلی پاسخ می دهند
[ترجمه گوگل]پس از این، در اشتغال، این شرکتها به طور منطقی به شرایط محلی پاسخ می دهند
3. Pragmatically, marked idioms have the functions of belongingness, attraction, rhetoric, modification and economy.
[ترجمه ترگمان]pragmatically، اصطلاحات علامت گذاری شده، عملکردهای of، جاذبه، معانی بیان، اصلاح و اقتصاد را دارند
[ترجمه گوگل]به طور Pragmatically، اصطلاحات مشخص دارای توابع تعلق، جذابیت، سخن گفتن، اصلاح و اقتصاد است
[ترجمه گوگل]به طور Pragmatically، اصطلاحات مشخص دارای توابع تعلق، جذابیت، سخن گفتن، اصلاح و اقتصاد است
4. Pragmatically we need to identify who has cirrhosis and get them enrolled in screening programs.
[ترجمه ترگمان]pragmatically باید شناسایی کنیم که چه کسی سیروز دارد و آن ها را در برنامه های غربالگری ثبت نام کرده است
[ترجمه گوگل]ما به طور Pragmatic باید شناسایی افرادی که سیروز دارند و آنها را در برنامه های غربالگری ثبت نام کنیم
[ترجمه گوگل]ما به طور Pragmatic باید شناسایی افرادی که سیروز دارند و آنها را در برنامه های غربالگری ثبت نام کنیم
5. With its semantic indeterminacy, fuzzy language is often pragmatically justified and thus enjoys popularity in communication.
[ترجمه ترگمان]با عدم تخصیص معنایی آن، زبان فازی اغلب به طور واقع بینانه توجیه می شود و بنابراین در ارتباط محبوبیت دارد
[ترجمه گوگل]با عدم قطعیت معناشناختی، زبان فازی اغلب به لحاظ عملگرایانه توجیه شده است و بنابراین در ارتباطات محبوبیت دارد
[ترجمه گوگل]با عدم قطعیت معناشناختی، زبان فازی اغلب به لحاظ عملگرایانه توجیه شده است و بنابراین در ارتباطات محبوبیت دارد
6. Pragmatically, MTV's survival depends on selling the youth market to advertisers.
[ترجمه ترگمان]pragmatically، بقای MTV به فروش بازار جوانان به تبلیغ کنندگان بستگی دارد
[ترجمه گوگل]Pragmaticly، بقای MTV بستگی به فروش بازار جوانان به تبلیغ کنندگان دارد
[ترجمه گوگل]Pragmaticly، بقای MTV بستگی به فروش بازار جوانان به تبلیغ کنندگان دارد
7. Restricted interrogative sentences are pragmatically presented as various untrue interrogative sentences.
[ترجمه ترگمان]جملات interrogative به طور واقع بینانه به عنوان جملات عجیب و غریب استفاده می شوند
[ترجمه گوگل]احکام مشکوک محدود، به صورت پراگماتیک به عنوان احکام مختلف محرمانه ارائه می شود
[ترجمه گوگل]احکام مشکوک محدود، به صورت پراگماتیک به عنوان احکام مختلف محرمانه ارائه می شود
8. 'I can't ever see us doing anything else,' states Brian pragmatically.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت نمی تونم ببینم که ما کار دیگه ای انجام میدیم، برایان pragmatically
[ترجمه گوگل]ایا براان به طور عملی عمل می کند، 'من نمی توانم ببینم که ما چیز دیگری را انجام می دهیم '
[ترجمه گوگل]ایا براان به طور عملی عمل می کند، 'من نمی توانم ببینم که ما چیز دیگری را انجام می دهیم '
9. It is intended that these guidelines should be applied flexibly and pragmatically.
[ترجمه ترگمان]در نظر گرفته شده است که این رهنمودها باید انعطاف پذیر و واقع بینانه به کار رود
[ترجمه گوگل]در نظر گرفته شده است که این دستورالعمل ها باید انعطاف پذیر و کاربردی بکار گرفته شوند
[ترجمه گوگل]در نظر گرفته شده است که این دستورالعمل ها باید انعطاف پذیر و کاربردی بکار گرفته شوند
10. The Achaemenid emperors, vanquishers of the Babylonians in 539BC, spoke Persian as their native language, but pragmatically adopted Aramaic as the world's first "interlingua".
[ترجمه ترگمان]امپراتوران هخامنشی، vanquishers از بابلی ها در ۵۳۹ ق پیش از میلاد به عنوان زبان مادری خود سخن می گفتند، اما به طور واقع بینانه زبان آرامی را به عنوان \"interlingua\" جهان به تصویب رساند
[ترجمه گوگل]امپراتوران هخامنشی، برادران بابلی در 539 قرن بیست و یکم، زبان فارسی خود را به عنوان زبان مادری خود زبان کرد، اما به طور پراگماتیک، آرامی را به عنوان اولین interlingua در جهان پذیرفتند
[ترجمه گوگل]امپراتوران هخامنشی، برادران بابلی در 539 قرن بیست و یکم، زبان فارسی خود را به عنوان زبان مادری خود زبان کرد، اما به طور پراگماتیک، آرامی را به عنوان اولین interlingua در جهان پذیرفتند
11. Our products in workmanship and high in quality and have good performance pragmatically and aesthetically.
[ترجمه ترگمان]محصولات ما در ساخت و کیفیت عالی هستند و عملکرد خوبی دارند و از نظر زیباشناسی عملکرد خوبی دارند
[ترجمه گوگل]محصولات ما در کارایی و با کیفیت بالا و عملکرد خوبی از لحاظ عملی و زیبایی
[ترجمه گوگل]محصولات ما در کارایی و با کیفیت بالا و عملکرد خوبی از لحاظ عملی و زیبایی
12. Wen Jiabao stressed the three countries need to give more inputs, consolidate the foundation, expand cooperation areas and pragmatically promote the three-party cooperation to a new level.
[ترجمه ترگمان]ون Jiabao تاکید کرد که سه کشور نیاز به دادن ورودی های بیشتر، تحکیم بنیاد، توسعه مناطق هم کاری و به طور واقع بینانه ارتقای هم کاری سه حزبی به یک سطح جدید را دارند
[ترجمه گوگل]ون جیاباو تاکید کرد که سه کشور نیاز به ورود بیشتر، پایه گذاری را تقویت می کنند، زمینه های همکاری را گسترش می دهند و مشارکت های سه جانبه را به سطح جدیدی ارتقاء می دهند
[ترجمه گوگل]ون جیاباو تاکید کرد که سه کشور نیاز به ورود بیشتر، پایه گذاری را تقویت می کنند، زمینه های همکاری را گسترش می دهند و مشارکت های سه جانبه را به سطح جدیدی ارتقاء می دهند
13. We want to build a democratic society, but we must act pragmatically.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم یک جامعه دموکراتیک بسازیم، اما ما باید واقع بینانه عمل کنیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم یک جامعه دموکراتیک بسازیم، اما باید عملگرایانه عمل کنیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم یک جامعه دموکراتیک بسازیم، اما باید عملگرایانه عمل کنیم
14. Semantically and logically, it is in the state of self - contradiction; however, pragmatically, it is self unified.
[ترجمه ترگمان]به طور منطقی و منطقی، در وضعیت خود تناقض است؛ با این حال، به طور واقع بینانه، این خود خود واحد است
[ترجمه گوگل]از لحاظ معنایی و منطقی، آن را در حالت خود تضاد؛ با این حال، به طور عملگرا، این خود یکپارچه است
[ترجمه گوگل]از لحاظ معنایی و منطقی، آن را در حالت خود تضاد؛ با این حال، به طور عملگرا، این خود یکپارچه است
پیشنهاد کاربران
به طور عملی، در عمل
کلمات دیگر: