کلمه جو
صفحه اصلی

tinge


معنی : سایه رنگ، رنگ جزیی، رنگ کم، کمی رنگ زدن
معانی دیگر : دارای ته رنگ کردن، ته رنگ زدن، رنگدار کردن، آژدن، رزیدن، گونا کردن، دارای نشانه ی خفیفی از چیزی کردن، اثر کم گذاشتن یا داشتن، فام، رنگسایه، رد، اثر خفیف، نشان ضعیف

انگلیسی به فارسی

رنگ کم، رنگ جزیی، سایه رنگ، کمی رنگ زدن


تنه، رنگ کم، سایه رنگ، رنگ جزیی، کمی رنگ زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tinges, tingeing, tinged
(1) تعریف: to impart a faint or slight trace of something to.
مترادف: color, tincture
مشابه: dye, imbue, stain, tint

- He tinged the fabric with a weak red dye.
[ترجمه ترگمان] پارچه قرمز رنگی را رنگ کرد
[ترجمه گوگل] او پارچه را با یک رنگ ضخیم قرمز رنگ کرد

(2) تعریف: to affect with a trace of some quality.
مترادف: tincture
مشابه: color, imbue, touch

- His voice was tinged with regret.
[ترجمه ترگمان] صدایش حاکی از تاسف و تاسف بود
[ترجمه گوگل] صدای او با تاسف بود
اسم ( noun )
مشتقات: tinged (adj.)
(1) تعریف: a faint trace of color; tint.
مترادف: shade, tincture, tint, trace
مشابه: cast, color, hint, nuance, suggestion, suspicion, touch

(2) تعریف: a slight trace of some quality.
مترادف: hint, shade, suggestion, touch, trace
مشابه: note, nuance, smack, soup�on, suspicion, tincture

- a tinge of melancholy in her laughter
[ترجمه ترگمان] در خنده ای که از آن خنده اش گرفته بود
[ترجمه گوگل] خیره کننده ای از خنده در خنده اش

• color, shade
tint, color lightly; give a slight trace of, mix with a small amount of
a tinge of a colour or a feeling is a small amount of it.

دیکشنری تخصصی

[سینما] سایه رنگ
[نساجی] رنگرزی جزئی - ته رنگ

مترادف و متضاد

Antonyms: pale, whiten


color


Synonyms: bit, dash, drop, intimation, nib, pinch, shade, smack, smattering, soupçon, sprinkling, strain, streak, suggestion, tincture, touch, trace


Antonyms: information


سایه رنگ (اسم)
shade, half-tone, tinge

رنگ جزیی (اسم)
tincture, tinge

رنگ کم (اسم)
tinge

کمی رنگ زدن (فعل)
tinge

Synonyms: cast, colorant, coloration, coloring, dye, dyestuff, hue, nib, pigment, shade, stain, tincture, tint, tone, wash


Antonyms: white


hint


Synonyms: complexion, dye, imbue, impregnate, infiltrate, saturate, shade, stain, streak, suffuse, tincture, tint


جملات نمونه

1. there was a tinge of anger in her voice
اثر ضعیفی از خشم در صدای او وجود داشت.

2. her skin had an unhealthy yellowish tinge
پوست او ته رنگ زرد و بیمار گونه ای داشت.

3. There was a tinge of sadness in her voice.
[ترجمه مرضیه ابراهیمی ] ناراحتی و غم در صدایش موج می زد.
[ترجمه ترگمان]در صدایش حالت حزن و اندوهی دیده می شد
[ترجمه گوگل]صدای غم و اندوه در صدای او وجود داشت

4. His skin had an unhealthy greyish tinge.
[ترجمه ترگمان]پوستش کمی رنگ خاکستری داشت
[ترجمه گوگل]پوست او دارای یک رنگ خاکستری ناسالم بود

5. I detected a tinge of envy in her tone.
[ترجمه مرضیه ابراهیمی ] رگه هایی از حسادت در صدایش احساس کردم.
[ترجمه ترگمان]من احساس حسادت را در صدایش تشخیص دادم
[ترجمه گوگل]من احساس تنهایی از حسادت در تن او را تشخیص دادم

6. I have a tinge of regret that I didn't accept her offer.
[ترجمه مرضیه ابراهیمی ] ته دلم پشیمانم که پیشنهادش را قبول نکردم.
[ترجمه ترگمان]خیلی متاسفم که پیشنهادش رو قبول نکردم
[ترجمه گوگل]من ترس از پشیمانی است که پیشنهاد او را قبول نکردم

7. This glass has a greenish tinge.
[ترجمه ترگمان]این شیشه یه رنگ سبز مایل به سبز داره
[ترجمه گوگل]این شیشه دارای رنگ سبز است

8. Her skin had a bluish tinge .
[ترجمه ترگمان]پوستش به رنگ آبی مایل به آبی بود
[ترجمه گوگل]پوست او رنگی آبی داشت

9. The sky had a slight pink tinge to it.
[ترجمه ترگمان]آسمان یک رنگ صورتی کم رنگی داشت
[ترجمه گوگل]آسمان تا به حال یک رنگ صورتی کمی داشت

10. Could there have been a slight tinge of envy in Eva's voice?
[ترجمه ترگمان]ایا می توانستم کمی حسادت در صدای اوا وجود داشته باشم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان صدای کمی از حسادت در صدای اوا داشت؟

11. There was a tinge of condescension in her greeting.
[ترجمه ترگمان]در سلام و احوال پرسی اثری از تواضع و فروتنی دیده نمی شد
[ترجمه گوگل]در تذکره او رنگ تسبیح به خود گرفت

12. The paper had a yellowish tinge because it was so old.
[ترجمه ترگمان]کاغذ رنگ زردی داشت، چون خیلی پیر بود
[ترجمه گوگل]این کاغذ رنگی زرد داشت چون خیلی قدیمی بود

13. Ultrafine powder with a rosy tinge gives the skin warmth and luminosity.
[ترجمه ترگمان]پودر سفیدی با tinge قرمز رنگ پوستش را گرم و نورانی می کند
[ترجمه گوگل]پودر Ultrafine با رنگ کافی سبب گرم شدن و روشنایی پوست می شود

14. His green eyes were taking on a bluish tinge and hers were going green with so much exchanging of deep looks.
[ترجمه ترگمان]چشمان سبزش به رنگ آبی مایل به آبی بود و چشمان او به رنگ سبز رنگ و بدل شده بود
[ترجمه گوگل]چشمان سبز او رنگی آبی رنگی گرفتند و با تغییر زیادی در ظاهر عمیق، سبز می شدند

Mina's dark hair has become tinged with gray.

موی تیره‌ی مینا کمی خاکستری شده است.


joy tinged with sorrow

شادی کمی آمیخته با غم


Her skin had an unhealthy yellowish tinge.

پوست او ته رنگ زرد و بیمار‌گونه‌ای داشت.


There was a tinge of anger in her voice.

اثر ضعیفی از خشم در صدای او وجود داشت.


پیشنهاد کاربران

یک رگه یا رد از رنگی

1 - تُن، مثلا تُنِ قرمزی
Her hair color has reddish tinge.
2_ رد، مثلا رد رژلب
Did you noticed the tinge of lipstick on his face?

ته رنگ


کمی /ذره ای/جزئی


کلمات دیگر: