کلمه جو
صفحه اصلی

slug


معنی : یک جرعه مشروب، حلزون بی صدف، جانور کندرو، ضربه سنگین زدن، گلوله بی شکل، جانور تنبل، گردونه کندرو، اسب کندرو، تکه فلز خام، چارپاره، ضربت مشت، مثل حلزون حرکت کردن، ضربت سنگین زدن به، لول زدن
معانی دیگر : (نام کلی و غیر علمی) نرم تن، حلزون، شکم پا، (جانور شناسی) بید حلزونی (تیره ی eucleidae)، (فلز) تکه، قطعه، پاره، (سلاح گرم) گلوله، ساچمه، چهار پاره، (چاپ) عنوان کوتاه، سرستون، میله ی سربی، (ریخته ـ گری) دنبالچه، (فیزیک - معیار سنجش جرم برابر با: 14/6 کیلوگرم یا 32/2 پوند) اسلاگ، (خودمانی - مشروب الکلی) جرعه، قلپ، یک وعده مشروب، گیلاس، (عامیانه)، (با مشت یا چوگان یا چماق - محکم) زدن، کوفتن، امر، یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن

انگلیسی به فارسی

گلوله بی شکل، چارپاره، جانور کندرو، جانور تنبل،گردونه کندرو، اسب کندرو، (آمریکا) یک جرعه مشروب،تکه فلز خام، مثل حلزون حرکت کردن، یواش یواش وکرموار بیهوده وقت گذراندن، لول زدن، ضربت مشت، ضربت سنگین زدن به


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of various small, slimy land animals related to the snail but having no shell.

(2) تعریف: the soft larva of a sawfly or certain other insects.

(3) تعریف: a small, roundish piece of metal, such as a bullet or a counterfeit coin.

(4) تعریف: (informal) a lazy person; sluggard.
مشابه: loafer

(5) تعریف: (informal) a small drink of liquor without ice; shot.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slugs, slugging, slugged
(1) تعریف: (informal) to hit heavily, esp. with a clenched fist.
مشابه: belt

(2) تعریف: to hit (a baseball) very hard with a bat.
مشابه: belt

• worm-like gastropod that is related to the snail but has no shell; insect larvae; round bullet; lazy person (slang); shot of liquor (informal); strip of metal used for spacing (printing); heavy blow
hit hard with the fist or with a bat (slang); move slowly; be idle or lazy
a slug is a small, slow-moving creature with a long, slimy body, like a snail without a shell.
a slug is also a bullet; used in informal american english.
you can refer to a large mouthful of a drink that you are going to swallow as a slug; an informal use.
if you slug someone, you hit them hard with your fist; used in informal american english.
if two people slug it out, they fight or argue strongly about something; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[سینما] (نوار) راهنما / لیدر
[کامپیوتر] کد شماره؛ صفحه ؛ تکه فلز
[برق و الکترونیک] شمش ؛تکه فلز 1. حلقه مسی سنگین قرار گرفته روی هسته پیچک برای ایجاد تأخیر در عملکرد رله . 2. هسته آهنی متحرک برای هسته . 3. تکه متحرکی از فلز یا ماده دی الکتریک برای تنظیم موجبر یا تطبیق امپدانس . 4. جسم فشرده سخت شده خازن تانتان جامد .
[نساجی] اسلاب دراز در نخ - برجستگی ممتد در نخ - نقاط نایکنواخت و ضخیم در نخ ابریشم ( که از 3 میلیمتر تا 1 سانتیمتر می باشد)
[ریاضیات] اسلاگ
[سینما] مرمت

مترادف و متضاد

یک جرعه مشروب (اسم)
slug

حلزون بی صدف (اسم)
slug

جانور کندرو (اسم)
slug, tardigrade

ضربه سنگین زدن (اسم)
slug

گلوله بی شکل (اسم)
slug

جانور تنبل (اسم)
slug, tardigrade

گردونه کندرو (اسم)
slug

اسب کندرو (اسم)
slug

تکه فلز خام (اسم)
slug

چارپاره (اسم)
case-shot, buckshot, lead ball, slug

ضربت مشت (اسم)
slug, punch

مثل حلزون حرکت کردن (فعل)
slug

ضربت سنگین زدن به (فعل)
slug

لول زدن (فعل)
slug

hit


Synonyms: bang, bash, bat, batter, beat, belt, box, bump, clobber, clock, clout, club, crack, flail, flog, hammer, jab, knock, KO, lambaste, let have it, nail, pelt, pop, pound, punch, slam, slap, smack, sock, swat, thrash, thwack, wallop, whack, whale


جملات نمونه

1. Edgar took a slug of his drink.
[ترجمه ترگمان]ادگار خود را در چنگال خود فرو برد
[ترجمه گوگل]ادمار یک نوشیدنی را از دستش گرفت

2. The poor guy wound up with a slug in his stomach.
[ترجمه ترگمان]اون بیچاره با یه گلوله تو شکمش فرو رفت
[ترجمه گوگل]مرد ضعیف با شکم در شکمش زخمی شد

3. He took another slug of whisky.
[ترجمه ترگمان]یک گلوله دیگر از ویسکی برداشت
[ترجمه گوگل]او یک ویسکی دیگر را گرفت

4. Perez still has a slug lodged in his left shoulder.
[ترجمه ترگمان]پرز هنوز یه گلوله تو شونه چپش هست
[ترجمه گوگل]پرز هنوز یک شلاق را در شانه چپ خود دارد

5. I had a slug of vodka to give me courage.
[ترجمه ترگمان]من یک کرم ودکا داشتم که به من شجاعت بدهد
[ترجمه گوگل]من یک ودکا داشتم که شجاعت به من داد

6. He at least was ready to slug it out to the bitter end.
[ترجمه ترگمان]حداقل آماده بود که آن را به پایان تلخ slug
[ترجمه گوگل]او حداقل آماده بود تا آن را به پایان تلخ بسپارد

7. A post-mortal blood clot lay like a burgundy slug in the left ventricle.
[ترجمه ترگمان]یه لخته خون سالم مثل یه گلوله قرمز توی بطن چپ خوابیده
[ترجمه گوگل]یک لخته خون پس از مرگ، مانند یک شکم بوروندی در بطن چپ قرار دارد

8. A form of colourful sea slug.
[ترجمه ترگمان]شکل کرم دریایی رنگارنگ
[ترجمه گوگل]یک شکل شگفت انگیز دریایی رنگارنگ

9. They decided to go outside and slug it out but Swanson stopped them, saying they would draw too much attention.
[ترجمه ترگمان]ان ها تصمیم گرفتند که بیرون بروند و به آن ها حمله کنند، اما به نظر می رسید که Swanson آن ها را متوقف می کند و می گوید که آن ها توجه زیادی به خود جلب می کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند بیرون بیرون بیایند و آن را بیرون کشیدند اما سوانسون آنها را متوقف کرد و گفت که آنها توجه زیادی را به خود جلب می کنند

10. Is this a slug in my steak pie?
[ترجمه ترگمان]این یه حلزون تو گوشت استیک منه؟
[ترجمه گوگل]آیا این ریزه در استیک استیک من است؟

11. They hardly looked ready to slug it out in a Test series, but at least they had a victory under their belts.
[ترجمه ترگمان]ان ها به سختی به نظر می رسیدند که آن را در یک سری آزمایش از دست بدهند، اما حداقل آن ها یک پیروزی زیر کمربندش داشتند
[ترجمه گوگل]آنها به سختی آماده بودند تا آن را در یک سری آزمایش آزمایش کنند، اما حداقل آنها زیر کمربندهای خود پیروزی داشتند

12. These two sides would slug it out, and a practical solution would emerge somewhere between the two positions.
[ترجمه ترگمان]این دو طرف it را از بین خواهند برد و یک راه حل عملی بین این دو موضع بوجود خواهد آمد
[ترجمه گوگل]این دو طرف آن را از بین می برند و یک راه حل عملی در جایی بین دو موقعیت ظاهر می شود

13. In taking a slug at Mayer, Gilbert had knocked the stuffing out of his own career and, ultimately, his life.
[ترجمه ترگمان]گیلبرت با گرفتن یک گلوله به مایر، the را از حرفه خود در آورده و در نهایت، زندگیش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]گیلبرت در حال گرفتن یک سیلندر در مایر، از کار خود و در نهایت، زندگی اش را از دست داد

14. I remember a sensation like a slug or a snake, something vile entering me, and I remember vomiting.
[ترجمه ترگمان]احساس استفراغ کردن را به یاد می اورم، چیزی که درون من وارد شده، استفراغ کردن را به یاد دارم
[ترجمه گوگل]به یاد می آورم یک احساس مثل یک لقمه یا یک مار، چیزی که به من وارد می شود و من به یاد بیهوشی هستم

15. It poked out and wriggled like a slug.
[ترجمه ترگمان]به بیرون سرک کشید و مثل گلوله از خود بی خود شد
[ترجمه گوگل]آن را مانند یک لگد زد و به آن خم شد

پیشنهاد کاربران

مرمی سربی

لیسه ( حلزونی بی صدف )
( منبع: ویکیپدیا )

مشت زدن

فشنگ دارای مرمی

To punch/hit hard

فرد تنبل
کسی که کارش رو یواش انجام میده 👉

لجن


کلمات دیگر: