کلمه جو
صفحه اصلی

skid


معنی : تخته پل، تیر پایه، ترمز ماشین، تیر حائل، غلتگاه، راهشکست، مسیر سقوط، لغزیدن، سرانیدن، ترمز کردن، سریدن
معانی دیگر : (به ویژه هنگام ترمز محکم گرفتن) سر خوردن، لیز خوردن، تخته ای که روی آن چیزی را سر می دهند (به ویژه هنگام تخلیه ی بار از کشتی)، سر خوری، سرش، لغزش، لیزخوری، (الوار و تنه ی درختان را در جنگل) کشیدن، لغزاندن، سراندن، سر دادن، موجب سریدن شدن، خط ترمز جاگذاشتن، سرخوردن

انگلیسی به فارسی

اسکید، ترمز ماشین، تخته پل، تير حائل، تیر پایه، غلتگاه، راهشکست، مسیر سقوط، سریدن، لغزیدن، ترمز کردن، سرانیدن


تیر حائل، تیر پایه، لغزیدن، غلتگاه، سرخوردن، ترمزماشین، تخته پل، راه شکست، مسیر سقوط، ترمز کردن،سریدن، سرانیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden sliding, often sideways, of a vehicle without the wheels turning.

(2) تعریف: a plank, log, or bar on which heavy objects can be rolled or slid.

(3) تعریف: a low, usu. wooden platform for supporting and moving heavy objects, as with a forklift truck.

(4) تعریف: a runner used as the landing gear of certain aircraft.

(5) تعریف: (pl.) a downward way to failure or ruin.

- His career is on the skids.
[ترجمه ترگمان] شغل او در the است
[ترجمه گوگل] حرفه او بر روی اسکید است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: skids, skidding, skidded
• : تعریف: to slide suddenly, often sideways, as a vehicle that has lost traction.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to use a skid to convey or support.

(2) تعریف: to direct the course of by going into a skid.

- The driver skidded the bus around a corner.
[ترجمه ترگمان] راننده اتوبوس را در یک گوشه متوقف کرد
[ترجمه گوگل] راننده اتوبوس را در اطراف یک گوشه قرار داد

• uncontrolled slide (especially of a vehicle); brake, device used to prevent a wheel from turning; plank or board on which heavy items may be slid or moved by rolling; pallet; runner in the landing gear of an aircraft
slip sideways, slide uncontrollably across a surface; cause to slip sideways, cause to slide uncontrollably
if a vehicle skids, it slides sideways or forwards in an uncontrolled way, for example because the road is wet or icy. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the car went into a skid.
if something such as a plan or someone's career is on the skids, it is going badly wrong and about to fail; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[سینما] مثلث چرخدار [زیر سه پایه دوربین ]
[زمین شناسی] تیر حایل، تیر پایه، غلتگاه
[نفت] ریل لغرش

مترادف و متضاد

slide against will


Synonyms: drift, glide, go into skid, move, sheer, skew, slip, slue, swerve, veer


تخته پل (اسم)
skid, gangplank, gangway

تیر پایه (اسم)
skid, sill, ground sill

ترمز ماشین (اسم)
skid

تیر حائل (اسم)
skid

غلتگاه (اسم)
skid

راه شکست (اسم)
skid

مسیر سقوط (اسم)
skid

لغزیدن (فعل)
slip, slide, skid, tumble, stumble

سرانیدن (فعل)
skid

ترمز کردن (فعل)
brake, skid

سریدن (فعل)
slip, slide, coast, glide, skid, slither

جملات نمونه

1. skid mark
جای چرخ اتومبیل (در اثر لیز خوردن یا ترمز گرفتن)

2. He braked suddenly, causing the front wheels to skid.
[ترجمه ترگمان]ناگهان ترمز کرد و باعث شد که چرخ های جلو لیز بخورد
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی توقف کرد و چرخ های جلو را به عقب کشید

3. The lorry went into a skid and crashed into the barrier.
[ترجمه ترگمان]کامیون به طرف کوره راه افتاد و به نرده برخورد کرد
[ترجمه گوگل]کامیون به اسکله رفت و در مانع سقوط کرد

4. He became a skid row type of drunkard.
[ترجمه ترگمان]او به نوع row متوسل شد
[ترجمه گوگل]او یک نوع ردیف اسکیت مستی شد

5. The skid marks on the road showed how fast the car had been travelling.
[ترجمه ترگمان]marks روی جاده نشان می داد که اتومبیل چه سرعتی در حال حرکت است
[ترجمه گوگل]علامت های اسکید در جاده نشان داد که چگونه ماشین به سرعت مسافرت می کرد

6. He ended up on skid row.
[ترجمه ترگمان] آخرش به بن بست رسید
[ترجمه گوگل]او در ردیف اسکیت قرار گرفت

7. Police said the skid marks were over 30 feet long.
[ترجمه ترگمان]پلیس گفت که میزان skid در حدود ۳۰ فوت طول داشته است
[ترجمه گوگل]پلیس گفته است که علائم اسکید بیش از 30 فوت است

8. The brakes locked, causing the car to skid.
[ترجمه ترگمان]ترمزها قفل شدند و باعث شد اتومبیل تغییر کند
[ترجمه گوگل]ترمز قفل شده است، باعث می شود ماشین به عقب برود

9. Long skid marks on the pavement indicated the driver had attempted to brake.
[ترجمه ترگمان]روی سنگفرش جاده آسفالت جاده را نشان می داد که راننده سعی کرده بود ترمز کند
[ترجمه گوگل]علائم بلند پرواز در پیاده رو نشان داد که راننده تلاش کرده است ترمز کند

10. There were skid marks on the road where the crash occurred.
[ترجمه ترگمان] روی جاده ای که سقوط کرده بود، یه وری شده بود
[ترجمه گوگل]علامت های اسکید در جایی که تصادف رخ داد وجود داشت

11. The Red Sox victory ended a six-game skid.
[ترجمه ترگمان]تیم سرخ Sox به امتیاز شش بازی خاتمه داد
[ترجمه گوگل]پیروزی Red Sox به پایان رسید یک اسکله شش بازی

12. There were skid marks on the road where a car had braked suddenly.
[ترجمه ترگمان]روی جاده علامتی بود که یک ماشین ناگهان ترمز کرده بود
[ترجمه گوگل]علامت های اسکید در جایی که یک خودرو ناگهان به حالت تعلیق درآمده بود، وجود داشت

13. Turn the car towards the skid if you lose control of it.
[ترجمه ترگمان]ماشینو روشن کن اگه کنترلت رو از دست بدی
[ترجمه گوگل]اگر شما از دست دادن کنترل آن، ماشین را به سوی اسکید تبدیل کنید

14. The motorbike went into a skid.
[ترجمه ترگمان]موتور سیکلت به طرز عجیبی به کار خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]موتورسیکلت به اسکید رفت

I pushed hard on the brakes and the car skidded ten meters.

محکم ترمز گرفتم و اتومبیل ده متر سر خورد.


اصطلاحات

be on (or hit) the skids

(عامیانه) شکست خوردن، روبه نزول بودن


put the skids to

(عامیانه) ناکام کردن، موجب شکست شدن


skid mark

جای چرخ اتومبیل (در اثر لیز خوردن یا ترمز گرفتن)


پیشنهاد کاربران

skid ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: برون‏سُرش
تعریف: سُر خوردن هواگَرد به سمت بیرون دایرۀ گردش، در حین دور زدن در هنگام پرواز

سرخوردن. لغزیدن.
Suddenly move forward or sideways without any control

تکیه گاهی ( از جنس چوب یا فلز ) برای سوار کردن تجهیزات قابل حمل.
به تجهیزات نصب شده روی این گونه تکیه گاه ها skid - mounted گفته می شود

۱ - برنامه کوتاه طنز که در آن بازیگران ادای موضوعات اجتماعی یا افراد را در می آورند
Travesty
A short performance in which actors imitate and make fun of events and people
A hilarious downright skit
۲ - آدم ژولیده و کثیف
( An unkempt person ( slang



کلمات دیگر: