کلمه جو
صفحه اصلی

alpha


معنی : اغاز، حرف اول الفبای یونانی، شروع، ستارهء اول
معانی دیگر : اولین حرف الفبای یونانی، آلفا، آغاز، ابتدا، (نجوم ـ a بزرگ) درخشان ترین ستاره ی هر صورت فلکی

انگلیسی به فارسی

حرف اول الفبای یونانی، آغاز، شروع، ستاره اول


آلفا، اغاز، حرف اول الفبای یونانی، شروع، ستارهء اول


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the name of the first letter of the Greek alphabet.

(2) تعریف: any first or initial thing. (See alpha and omega.)
متضاد: omega
صفت ( adjective )
• : تعریف: having the dominant position among other members of the same sex within a group; top.

- We identified the alpha female in the wolf pack.
[ترجمه ترگمان] ما ماده اصلی رو در گروه گرگ ها شناسایی کردیم
[ترجمه گوگل] ما زن آلفا را در بسته گرگ شناسایی کردیم

• greek letter; beginning; brightest star in a constellation; (in computer graphics) fourth color component (that allows control over blending colors with a background or hidden objects)
alpha is the first letter of the greek alphabet, sometimes used as a mark or grade given for a student's work.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] آلفا . - آلفا - ریزپردازنده ای 64 بیتی که آن را شرکت دیجیتال اکیوایپمنت در ماساچوست ساخته است تا سال 1996. آلفا دارای حداکثر سرعت 333 مگاهرتز و سریعترین ریزپردازنده بود - آلفا- نوعی ریز پردازنده 64 بیتی که شرکت دی ای سی آن را ساخته است . در آستانه سال 2000 ریزپردازنده آلفا با سرعتی معادل 1 مگاهرتز به عنوان سریعترین ریزپردازنده بود. کامپیوترهای مبتنی بر این ریزپردازنده سیستمهای عامل یوویکس.وی ام اس. ویندوز ان تی . یا ویندوز 2000 را اجرا می کنند . ریزپردازنده آلفا می تواند ریزپردازنده 386 را تقلید کرده و نرم افزار پی سی را اجرا کند .
[برق و الکترونیک] آلفا ( حرف یونانی آلفا ) 1.نماد ضریب تقویت جریان ترانزیستور در مدار بین مشترک که به صورت نسبت تغییرات جراین کلکتور به تغییرات جریان امیتر با ثابت بودن ولتاژ کلکتور تعریف می شود .
[ریاضیات] آلفا، حرف اول الفبای یونانی

مترادف و متضاد

اغاز (اسم)
prime, inception, beginning, dawn, getaway, alpha, start, commencement, birth, aurora, authorship, outset, exordium, preface, instep, jump-off, lead-off, venue

حرف اول الفبای یونانی (اسم)
alpha

شروع (اسم)
onset, inception, beginning, alpha, start, resumption, proem

ستارهء اول (اسم)
alpha

جملات نمونه

1. an alpha ray
پرتو آلفا

2. the alpha and omega
نخستین و واپسین،اولین و آخرین

3. Alpha Never one like you,let me think about beating the pain.
[ترجمه ترگمان]آلفا، هیچ وقت مثل تو نیست، به من اجازه بده که درد رو شکست بدم
[ترجمه گوگل]آلفا هرگز مثل شما نیست، اجازه دهید من در مورد ضرب و شتم درد فکر کنم

4. Alpha I'm most proud of, that is, fell in love with a love people.
[ترجمه ترگمان]Alpha من به آن افتخار می کنم، یعنی عاشق یک عاشق شده
[ترجمه گوگل]آلفا من بیشترین افتخار می کنم، به این معناست که در عشق با مردم عاشق شدم

5. Collective bargaining was viewed as the alpha and omega of trade unionism.
[ترجمه ترگمان]داد و ستد جمعی به عنوان آلفا و امگا of تجاری تلقی می شد
[ترجمه گوگل]معامله جمعی به عنوان آلفا و امگا اتحادیه کارگری مورد توجه قرار گرفت

6. Alpha is the first letter of the Greek alphabet.
[ترجمه ترگمان]آلفا اولین حرف الفبای یونانی است
[ترجمه گوگل]آلفا اولین حرف الفبای یونانی است

7. Previously only available on a made-to-order basis, Alpha is well-known for its high quality and reliability.
[ترجمه ترگمان]قبلا فقط بر پایه سفارش ساخته شده، Alpha به خوبی شناخته شده برای کیفیت بالا و قابلیت اطمینان است
[ترجمه گوگل]پیش از این فقط در قالب ساخته شده به سفارش در دسترس است، آلفا با کیفیت و قابلیت اطمینان بالا شناخته شده است

8. The young are visited by the alpha female only for suckling.
[ترجمه ترگمان]جوانان فقط برای شیر دادن از زن آلفا دیدن می کنند
[ترجمه گوگل]جوانان فقط برای شیردهی از زن آلفا بازدید می کنند

9. Every hermeneutic approach takes them as the alpha of understanding but not all make them also the omega.
[ترجمه ترگمان]هر رویکرد هرمنوتیک آن ها را به عنوان آلفا درک می کند اما همه آن ها را نیز امگا نمی کند
[ترجمه گوگل]هر روش رویکرد هرمنوتیک آنها را به عنوان آلفای فهم می گیرد، اما همه آنها امگا را نیز ندارند

10. In rested subjects alpha rhythm is indicative of low arousal, but sleep-deprived subjects commonly only achieve this level of arousal at best.
[ترجمه ترگمان]در سوژه های خود، ریتم آلفا نشان دهنده برانگیختگی کم است، اما افراد محروم از خواب معمولا تنها در بهترین حالت به این سطح از برانگیختگی دست می یابند
[ترجمه گوگل]در ردیابی افراد، ریتم آلفای منعکس کننده ی منعکس کننده کم است، اما افراد محروم خواب معمولا در بهترین حالت به این سطح از هیجان می رسند

11. Alpha particles are just high-energy 4He nuclei; after decelerating and picking up electrons, they become atoms of 4He.
[ترجمه ترگمان]ذرات آلفا فقط انرژی بالایی دارند، هسته های ۴ دارد، بعد از decelerating و جمع کردن الکترون ها، آن ها اتم های ۴ هستند
[ترجمه گوگل]ذرات آلفا فقط هسته های انرژی بالا 4He هستند؛ پس از تعلیق و برداشتن الکترونها، آنها اتمهای 4He می شوند

12. In the Airbus, once Alpha protection is reached the spoilers automatically retract, giving the plane greatly increased ability to climb.
[ترجمه ترگمان]در ایرباس، زمانی که حفاظت از آلفا به دست مخالفان می رسد، به طور اتوماتیک به خود واکنش نشان می دهند و به هواپیما توانایی بالا رفتن را می دهد
[ترجمه گوگل]در ایرباس، زمانی که حفاظت از آلفا رسیده است، اسپویلرها به طور خودکار عقب رانده می شوند، به طوری که هواپیما به شدت توانایی صعود را افزایش می دهد

13. To find it, use Alpha and Delta Delphini as pointers.
[ترجمه ترگمان]برای یافتن آن، استفاده از آلفا و دلتا Delphini به عنوان نشانگرهای دیگر
[ترجمه گوگل]برای پیدا کردن آن، از آلفا و Delta Delphini به عنوان اشاره گر استفاده کنید

14. Alpha Herculis, or Rasalgethi, lies close to Alpha Ophiuchi, rather divorced from the rest of the constellation.
[ترجمه ترگمان]آلفای Herculis یا Rasalgethi نزدیک به آلفا Ophiuchi قرار دارد و به جای آن از بقیه صورت فلکی جدا شده است
[ترجمه گوگل]آلفا هرکولیس یا رسولتیخی نزدیک آلفا اوفیوچی قرار دارد و نه از بقیه صورت فلکی جدا شده است

پیشنهاد کاربران

معنی alfa colonel چی میشه؟

alpha:
denoting the�dominant person or animal in a group

Example:
the alpha male

به معنای تیپ یا شخصیت غالب و سلطه جو هم می باشد!
مثل نر غالب Alpha male
ماده غالب alpha female
زوج غالب alpha pair
اگر قبل از اسم حیوانات باشد مثل سگ ( بویژه سگهای وحشی آفریقایی ) یا گرگ و غیره
Alpha dog
Alpha wolf
سگ غالب، سگ برتری جو!
گرگ سلطه جو، گرگ رهبر!
حیوانات آلفا در علم کنش شناسی همیشه رهبر گله یا گروه خود هستند، حالت برتری جویانه دارند پوزیشن های غالب به خود میگیرند، آنها پیرترین، با تجربه ترین و فعال ترین نر موجود در گله خود هستند و تنها نر گله که تولید مثل میکند.
البته در بعضی گله ها این ماده آلفا هست که رهبر گله است مثل گورخر کوهی یا قوچ شرقی.
زوج غالب هم تشکیل شده از یک نر غالب و یک ماده غالب.

این واژه در مورد افراد هم بکار میرود و به کسی گفته میشود که نقش رهبری و موقعیت غالب و برتری جویانه دارد.
He was always very physical as he wanted to maintain his alpha dog position in their team
او همیشه خیلی خشن بود چون که میخواست موقعیت رهبری و غالب خودش را در تیم شان حفظ کند.
Alpha - dog position
موقعیت رهبری و غالب یا سلطه جویانه ( داشتن ) !

ابتدایی، آزمایشی
مثلا:
The alpha version of the computer game
( نسخه ابتدایی/آزمایشی بازی کامپیوتری )

آغاز ، شروع

شروع
حرف اول الفبای یونانی


سر دسته
غالب

الفادرهرکلمه خاصی بکارمیرود
به نظرم کلمه الفاهمان سرگروه
خاص هست ازهمه برتروخشن تر
و نجوم گر راه نیاکان به قول قدیماراه مقدس


کلمات دیگر: