کلمه جو
صفحه اصلی

spectrum


معنی : بینایی، خیال، شبح، منظر، طیف، رنگ های مریی در طیف بین
معانی دیگر : گستره، زنجیره، سلسله، بیناب، (بسامدهای صدا) بیناب صدا، طیف صدا (sound spectrum و acoustic spectrum هم می گویند)، شدت بسامد، رجوع شود به: radio spectrum

انگلیسی به فارسی

بینایی، طیف، خیال، منظر، شبح، رنگ های مریی در طیف بین


طیف، بینایی، منظر، شبح، خیال، رنگ های مریی در طیف بین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: spectra, spectrums
(1) تعریف: an array of a physical system or phenomenon according to the magnitude of one of its properties such as mass or wavelength, esp. an array of light in the order of wavelengths that produces the rainbow.

(2) تعریف: a range or series of various but related subjects or things in a continuous sequence.

- the whole spectrum of political opinion
[ترجمه ترگمان] تمام طیف افکار سیاسی
[ترجمه گوگل] کل طیف عقیده سیاسی

• range of colors (as seen in a rainbow); broad range of connected ideas or events
the spectrum is the range of different colours produced when light passes through a prism or through a drop of water.
spectrum is also used to refer to a range of a particular type of thing.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] طیف
[سینما] طیف
[برق و الکترونیک] طیف
[نساجی] طیف - طیف نور
[ریاضیات] طیف
[پلیمر] طیف، بیناب
[برق و الکترونیک] طیف 1. همه بسامدهای به ار رفته برای منظوری خاص . در نتیجه ف طیف رادیویی از حدود 10 کیلو هرتز تا حدود 300 گیکاهرتز کسترده می شود . 2. نتیجه سازی تابشی مانند نور مطابق با خاصیتی پیشرونده که معمولاً بسامد است . 3. electromagnetic spectrum .

مترادف و متضاد

بینایی (اسم)
acumen, insight, vision, sight, eyesight, eye, perspective, discernment, spectrum

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

شبح (اسم)
apparition, target, phantom, ghost, silhouette, specter, sprite, spook, caddy, simulacrum, eidolon, spectrum, fantom, phantasm, phantasma, umbra, wraith

منظر (اسم)
countenance, face, physiognomy, sight, appearance, aspect, phantom, perspective, image, facet, visage, phase, guise, spectrum, facies, fantom

طیف (اسم)
spectrum

رنگ های مریی در طیف بین (اسم)
spectrum

جملات نمونه

1. interference spectrum
طیف همخلی

2. political spectrum
گستره ی سیاسی

3. a wide spectrum of opinion
زنجیره ی پهناوری از عقاید

4. Households accumulate wealth across a broad spectrum of assets.
[ترجمه ترگمان]Households ثروت را در طیف وسیعی از دارایی ها ذخیره می کنند
[ترجمه گوگل]خانوارها ثروت را در طیف وسیعی از دارایی ها جمع می کنند

5. Politicians across the political spectrum have denounced the act.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران در سراسر طیف سیاسی این اقدام را محکوم کرده اند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران در سراسر طیف سیاسی این اقدام را محکوم کرده اند

6. This is a kind of atomic spectrum.
[ترجمه ترگمان]این نوعی از طیف اتمی است
[ترجمه گوگل]این یک نوع طیف اتمی است

7. Beyond the red end of the visible light spectrum is infrared.
[ترجمه ترگمان]فراتر از انتهای قرمز طیف نور مریی، مادون قرمز است
[ترجمه گوگل]فراتر از انتهای قرمز از طیف نور مرئی مادون قرمز است

8. The colours of the spectrum - red, orange, yellow, green, blue, indigo and violet - can be seen in a rainbow.
[ترجمه ترگمان]رنگ های طیف قرمز، نارنجی، زرد، سبز، نیلی و بنفش را می توانید در رنگین کمان مشاهده کنید
[ترجمه گوگل]رنگ طیف - قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نارنجی و بنفش - در رنگین کمان دیده می شود

9. A wide spectrum of opinion was represented at the meeting.
[ترجمه ترگمان]طیف گسترده ای از افکار در جلسه نمایش داده شد
[ترجمه گوگل]طیف گسترده ای از نظرات در این نشست نشان داده شد

10. At the opposite end of the political spectrum are the Marxist theories.
[ترجمه ترگمان]در سمت مخالف طیف سیاسی، نظریه های مارکسیستی قرار دارند
[ترجمه گوگل]در انتهای مخالف طیف سیاسی نظریه مارکسیستی است

11. He has support from across the whole political spectrum.
[ترجمه ترگمان]او از کل طیف سیاسی حمایت می کند
[ترجمه گوگل]او از کل طیف سیاسی پشتیبانی می کند

12. The term "special needs" covers a wide spectrum of problems.
[ترجمه ترگمان]عبارت \"نیازهای خاص\" طیف وسیعی از مشکلات را پوشش می دهد
[ترجمه گوگل]اصطلاح 'نیازهای ویژه' طیف گسترده ای از مشکلات را پوشش می دهد

13. The courses cover the full spectrum of levels.
[ترجمه ترگمان]این دوره ها طیف گسترده ای از سطوح را پوشش می دهند
[ترجمه گوگل]دوره ها طیف کامل سطوح را پوشش می دهند

14. The newspaper covers a broad spectrum of opinion.
[ترجمه ترگمان]این روزنامه طیف وسیعی از عقاید را پوشش می دهد
[ترجمه گوگل]این روزنامه طیف وسیعی از نظرات را پوشش می دهد

15. We shall hear views from across the political spectrum.
[ترجمه ترگمان]ما نظرات مختلفی را از سراسر طیف سیاسی خواهیم شنید
[ترجمه گوگل]ما مشاهدات را از سراسر طیف سیاسی می شنویم

16. Other species can perceive colours of the spectrum that are invisible to us.
[ترجمه ترگمان]گونه های دیگر می توانند رنگ های طیفی که برای ما نامریی هستند را درک کنند
[ترجمه گوگل]گونه های دیگر می توانند رنگ طیفی را که برای ما نامرئی هستند درک کنند

a wide spectrum of opinion

زنجیره‌ی پهناوری از عقاید


political spectrum

گستره‌ی سیاسی


پیشنهاد کاربران

منشور

طیف
Autism spectrum disorder
اختلال طیف اوتیسم

محدوده، بازه، مجموعه، طیف

نمای

طیف رنگی

پیوستار

عرصه

( سیاسی ) جناح

شدت، میزان شدت

دیدگاه. تفکر

a characteristic series of frequencies of electromagnetic radiation emitted or absorbed by a substance.

طیف

spectrum ( فیزیک )
واژه مصوب: طیف
تعریف: توزیع ویژگی یک سامانۀ فیزیکی یا پدیده؛ همچنین نمودار یا تصویری که این توزیع را نشان دهد

⁦✔️⁩طیف، گستره ( رنگ، صدا و . . . )

Forest Crayons reveal the 💥spectrum💥 of colours within Japanese wood
. . .
Design studio Playfool has created a set of sustainable crayons made entirely from Japanese wood, which was designed to celebrate the unseen colours within a forest's trees


کلمات دیگر: