کلمه جو
صفحه اصلی

answer back


معنی : خودسری کردن
معانی دیگر : پیش جوابی کردن، پاس  برگشتی، در پاس

انگلیسی به فارسی

گستاخانه پاسخ دادن، حاضر جوابی کردن


به سوالی در زمانی دیگر پاسخ دادن


انگلیسی به انگلیسی

• answer with a sassy tone, reply sarcastically

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] درپاسخ ؛ پاسخ برگشتی.

مترادف و متضاد

خودسری کردن (فعل)
act fearlessly, answer back, be impertinent, be impudent, be insolent, disobey, act high-handedly, be obstinate, be self-willed, be wilful

Reply impertinently, to talk back


Reply to a question at a later time


جملات نمونه

1. Who dares to answer back when he roars like a lion?
[ترجمه ترگمان]کی جرات کرده جواب بده وقتی مثل یه شیر نعره می زند؟
[ترجمه گوگل]چه کسی جرأت می کند جواب دهد وقتی که مثل شیر می آید؟

2. When they scolded him, he would answer back.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را سرزنش می کردند، جواب می داد
[ترجمه گوگل]وقتی او را سرزنش کرد، به او پاسخ می داد

3. The child would answer back to all she said.
[ترجمه ترگمان]کودک جواب همه را می داد
[ترجمه گوگل]کودک می تواند به همه او پاسخ دهد

4. I was tempted to answer back, but I restrained myself.
[ترجمه ترگمان]وسوسه شدم جواب دهم، اما خودداری کردم
[ترجمه گوگل]من وسوسه شدم که پاسخ بدهم، اما خودم را محکم گرفتم

5. He was given the chance to answer back in a radio interview.
[ترجمه ترگمان]به او شانس پاسخ دادن در یک مصاحبه رادیویی داده شد
[ترجمه گوگل]او فرصتی برای پاسخ دادن به یک مصاحبه رادیویی داده شد

6. The kids would answer back, and that drove her crazy.
[ترجمه ترگمان]بچه ها جواب می دادند و این کار او را دیوانه می کرد
[ترجمه گوگل]بچه ها به عقب جواب می دادند و او را دیوانه می کرد

7. I didn't mean to answer back, I merely meant to say that you had been misinformed.
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم جواب دهم، فقط می خواستم بگویم که به شما اطلاعات غلط داده بودند
[ترجمه گوگل]منظورم این نیست که پاسخ بدهم، فقط به این معنی است که می گویم که شما اشتباه کرده اید

8. Don't answer back; it's not polite.
[ترجمه ستاره] حاضر جوابی نکن ، مودبانه نیست
[ترجمه ترگمان]جواب نده، مودبانه نیست
[ترجمه گوگل]پاسخ نده این مودب نیست

9. He wanted to answer back, but he forbore from doing so.
[ترجمه ترگمان]می خواست جواب بدهد، اما از این کار خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او می خواست پاسخ بدهد، اما از انجام این کار خجالت کشید

10. He tried to answer back whenever he was criticized.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد هر وقت مورد انتقاد قرار گیرد، پاسخ دهد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد هر زمان که انتقاد می شد جواب دهد

11. I'd generally talk him round, but never answer back.
[ترجمه ترگمان]معمولا در این باره با او حرف می زنم، اما هیچ وقت جواب نمی دهم
[ترجمه گوگل]من معمولا او را دور می کنم، اما هرگز پاسخ نمی دهم

12. At school he dared answer back to the Headmaster - politely - when he felt he was in the right.
[ترجمه ترگمان]در مدرسه با ادب و نزاکت به مدیر مدرسه جواب می داد - وقتی احساس می کرد که در سمت راست است
[ترجمه گوگل]در مدرسه او جرات پاسخ به مدرس - مودبانه - زمانی که او احساس او در سمت راست بود

13. I'll send an answer back to the vagabonds through their messenger.
[ترجمه ترگمان]یک جواب به ولگردها در میان messenger خواهم فرستاد
[ترجمه گوگل]من از طریق پیام رسان خود به عقب رانندگان پاسخ خواهم داد

14. If the boss angry curse, we can not answer back.
[ترجمه ترگمان]، اگه رئیس نفرین عصبانی بشه نمیتونیم جواب بدیم
[ترجمه گوگل]اگر رئیس لعنت عصبانی، ما نمی توانیم پاسخ دهیم

پیشنهاد کاربران

to react to criticism by arguing or explaining

حاضر جوابی کردن ( به صورت بی ادبانه ای )

جواب برگردوندن
My daughter answers me back
دخترم به من جواب برمیگردونه ( حاضر جوابی بی ادبانه )


کلمات دیگر: