در عقب صحنه ی تئاتر، وابسته به عقب یا بالای صحنه، به طرف عقب صحنه، (به طور غرور آمیز) کناره گیر، نجوش، متفرعن، (تئاتر) توجه تماشاچیان را منحصرا به خود معطوف کردن، در عقب صحنهی تئاتر وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstage
در عقب صحنه ی تئاتر، وابسته به عقب یا بالای صحنه، به طرف عقب صحنه، (به طور غرور آمیز) کناره گیر، نجوش، متفرعن، (تئاتر) توجه تماشاچیان را منحصرا به خود معطوف کردن، در عقب صحنهی تئاتر وابسته به عقب یا بالای صحنه
انگلیسی به فارسی
در عقب صحنهی تئاتر
وابسته به عقب یا بالای صحنه، بهطرف عقب صحنه
(به طور غرور آمیز) کنارهگیر، نجوش، متفرعن
(تئاتر) توجه تماشاچیان را منحصرا به خود معطوف کردن
توجه دیگران را به خود جلب کردن (و از دیگران منحرف کردن)
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• : تعریف: toward or in the rear part of the stage.
- The actor paced upstage.
[ترجمه ترگمان] بازیگر شروع به قدم زدن کرد
[ترجمه گوگل] بازیگر قدم زنی کرد
[ترجمه گوگل] بازیگر قدم زنی کرد
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or positioned in the rear part of the stage.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: upstages, upstaging, upstaged
حالات: upstages, upstaging, upstaged
• (1) تعریف: to move upstage from (another actor), forcing him or her to turn away from the audience and thus diverting attention to oneself.
• (2) تعریف: to outperform or overshadow (someone or something); draw attention from.
- The sensational crime upstaged the election on the evening news.
[ترجمه ترگمان] این جنایت هیجان انگیز، انتخابات را در اخبار عصرگاهی آغاز کرد
[ترجمه گوگل] جرایم عجیب و غریب انتخابات را در خبرهای شبانه بالا برده است
[ترجمه گوگل] جرایم عجیب و غریب انتخابات را در خبرهای شبانه بالا برده است
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the rear part of the stage.
• (2) تعریف: any stage position to the rear of one already referred to.
• move upstage causing another actor to turn his back to the audience (theatre); draw attention away from another, steal the show; treat someone haughtily
snobbish, arrogant, haughty (informal); pertaining to the rear of the stage (theater)
if someone upstages you, they draw attention away from you by being more attractive or interesting.
snobbish, arrogant, haughty (informal); pertaining to the rear of the stage (theater)
if someone upstages you, they draw attention away from you by being more attractive or interesting.
دیکشنری تخصصی
[سینما] عقب صحنه
جملات نمونه
1. The actor moved upstage away from the audience.
[ترجمه ترگمان]بازیگر upstage را از حضار دور کرد
[ترجمه گوگل]بازیگر خارج از مخاطب در حال حرکت بود
[ترجمه گوگل]بازیگر خارج از مخاطب در حال حرکت بود
2. They're much too upstage for us these days.
[ترجمه ترگمان]این روزها برای ما خیلی upstage
[ترجمه گوگل]این روزها برای ما خیلی زیاد است
[ترجمه گوگل]این روزها برای ما خیلی زیاد است
3. Upstage and right of centre, Robert Morris stands with his back to the audience.
[ترجمه ترگمان]\"رابرت موریس\" (Robert موریس)با پشت به جمعیت می ایستد
[ترجمه گوگل]بالاخره و راست مرکز، رابرت موریس با پشتی خود به مخاطب ایستاده است
[ترجمه گوگل]بالاخره و راست مرکز، رابرت موریس با پشتی خود به مخاطب ایستاده است
4. They slowly moved from upstage left into the centre.
[ترجمه ترگمان]آن ها به آرامی از upstage به سمت مرکز حرکت کردند
[ترجمه گوگل]آنها به آرامی از سمت چپ به سمت مرکز حرکت کردند
[ترجمه گوگل]آنها به آرامی از سمت چپ به سمت مرکز حرکت کردند
5. He looks upstage to where the body is lying.
[ترجمه ترگمان]او به نقطه ای که بدن در آن دراز کشیده، نگاه می کند
[ترجمه گوگل]او به جایی میرسد که بدن دروغ میگوید
[ترجمه گوگل]او به جایی میرسد که بدن دروغ میگوید
6. He tried to upstage his boss at the meeting.
[ترجمه ترگمان] اون سعی کرد رئیسش رو توی جلسه بذاره
[ترجمه گوگل]او سعی کرد رئیسش را در جلسه بگذراند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد رئیسش را در جلسه بگذراند
7. He enters upstage, makes a small arc and leaves by the same side, a few feet downstage.
[ترجمه ترگمان]او وارد upstage می شود، یک قوس و برگ کوچک در یک طرف ایجاد می کند، چند متر جلوتر
[ترجمه گوگل]او وارد کارخانه می شود، یک قوس کوچک و یک طرفه را می کشد، یک قدم کوچک
[ترجمه گوگل]او وارد کارخانه می شود، یک قوس کوچک و یک طرفه را می کشد، یک قدم کوچک
8. The lid opened upstage so all the sound was thrown up the back wall.
[ترجمه ترگمان]در صندوق باز شد و همه صدا از دیوار عقب افتاد
[ترجمه گوگل]درپوش باز شد، بنابراین تمام صدای دیوار عقب پرتاب شد
[ترجمه گوگل]درپوش باز شد، بنابراین تمام صدای دیوار عقب پرتاب شد
9. Position a camera upstage.
[ترجمه ترگمان]موقعیت دوربین را تثبیت کنید
[ترجمه گوگل]موقعیت دوربین
[ترجمه گوگل]موقعیت دوربین
10. Graham relished the opportunity to upstage Chelsea and found in the talented Russell the width to dominate the game from midfield.
[ترجمه ترگمان]گراه ام از این فرصت استفاده کرد تا چلسی را ترک کند و در راسل با استعداد برای تسلط بر بازی از میانه بازی پیدا کرد
[ترجمه گوگل]گراهام این فرصتی را برای چلسی در اختیار داشت و در استعداد راسل توانست در بازی به میدان برود
[ترجمه گوگل]گراهام این فرصتی را برای چلسی در اختیار داشت و در استعداد راسل توانست در بازی به میدان برود
11. The dancers were directed to move upstage.
[ترجمه ترگمان]به رقصندگان دستور داده شد که upstage را حرکت دهند
[ترجمه گوگل]رقصنده ها به حرکت در می آیند
[ترجمه گوگل]رقصنده ها به حرکت در می آیند
12. For example, a bassist who stands upstage left and sings as well.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک نوازنده گیتار که upstage را ترک کرده و آواز می خواند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک شخص بیسیم که ایستاده در سمت چپ ایستاده است و همچنین آواز خواندن می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک شخص بیسیم که ایستاده در سمت چپ ایستاده است و همچنین آواز خواندن می کند
13. An interpreter must n't upstage the speaker.
[ترجمه ترگمان]مترجم باید سخنران باشد
[ترجمه گوگل]یک مترجم نمی تواند سخنران را بلند کند
[ترجمه گوگل]یک مترجم نمی تواند سخنران را بلند کند
14. She crossed to the upstage chair forcing the lead to turn his back to the audience.
[ترجمه ترگمان]از روی صندلی بلند بالا رفت تا نقش خود را به جمعیت باز کند
[ترجمه گوگل]او به صندلی کوهنوردی کشیده شد و سرانجام مجبور به بازگشت به مخاطب شد
[ترجمه گوگل]او به صندلی کوهنوردی کشیده شد و سرانجام مجبور به بازگشت به مخاطب شد
15. Can anybody tell me what the difference between upstage and downstage is?
[ترجمه ترگمان]کسی میتونه بهم بگه بین \"upstage\" و \"downstage\" چه فرقی داره؟
[ترجمه گوگل]آیا کسی می تواند به من بگوید که تفاوت بین فراز و نشیب چیست؟
[ترجمه گوگل]آیا کسی می تواند به من بگوید که تفاوت بین فراز و نشیب چیست؟
پیشنهاد کاربران
تحت الشعاع قرار دادن، به حاشیه راندن، در انجام کاری بهتر و موفق تر عمل کردن، تفوق یافتن، توجهات را از دیگران گرفتن و به خود معطوف کردن.
They were totally upstaged by their co - star in the film
آنها توسط همبازی شان در فیلم، کاملا به حاشیه رانده شدند. ( همبازی آنها در فیلم، همه توجهات را کاملا به خودش معطوف کرده بود )
They were totally upstaged by their co - star in the film
آنها توسط همبازی شان در فیلم، کاملا به حاشیه رانده شدند. ( همبازی آنها در فیلم، همه توجهات را کاملا به خودش معطوف کرده بود )
حواس کسی را از فرد مهمی پرت کردن. Outshine
they were totally upstaged by their costar in the film
they were totally upstaged by their costar in the film
Upstage sb یعنی ثابت کردن برتری - بیشتر درخشیدن نسبت به اون فرد - توجه رو از کسی برداشتن و روی خود گذاشتن
upstage ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: پسصحنه
تعریف: قسمت پسین صحنۀ نمایش
واژه مصوب: پسصحنه
تعریف: قسمت پسین صحنۀ نمایش
کلمات دیگر: