کلمه جو
صفحه اصلی

simulate


معنی : وانمود کردن، تشبیه کردن، بخود بستن، تظاهر کردن، تقلید کردن، مانند بودن، شبیهسازی کردن، شباهت داشتن به
معانی دیگر : نمایاندن، همگون کردن، مانستن، (قدیمی) مصنوعی، ساختگی، وانمودین، تظاهری، صوری

انگلیسی به فارسی

صوری، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، تقلیدکردن، شباهت داشتن به


شبیه سازی کنید، تقلید کردن، شبیهسازی کردن، تشبیه کردن، وانمود کردن، بخود بستن، مانند بودن، شباهت داشتن به، تظاهر کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: simulates, simulating, simulated
مشتقات: simulative (adj.), simulatory (adj.)
(1) تعریف: to imitate or reproduce the appearance, sound, or other external characteristics or qualities of.
مترادف: imitate
مشابه: copy, duplicate, mimic, mock, re-create, reproduce

- We try to simulate natural conditions in the laboratory.
[ترجمه ترگمان] ما سعی می کنیم شرایط طبیعی را در آزمایشگاه شبیه سازی کنیم
[ترجمه گوگل] ما سعی می کنیم وضعیت طبیعی در آزمایشگاه را شبیه سازی کنیم
- The machine simulates the feeling of weightlessness that an astronaut experiences in space.
[ترجمه ترگمان] ماشین احساس بی وزنی را شبیه سازی می کند که یک فضانورد در فضا تجربه می کند
[ترجمه گوگل] این دستگاه شبیه سازی حس ناچیزی که فضانورد در فضا تجربه می کند، شبیه سازی شده است

(2) تعریف: to put on an appearance of; pretend.
مترادف: affect, assume, counterfeit, fake, feign, pretend, sham
مشابه: act

- He simulated an enthusiasm he did not feel.
[ترجمه ترگمان] شور و شوقی را که احساس نمی کرد، شبیه سازی کرد
[ترجمه گوگل] او شور و شوق را که احساس نمی کرد شبیه سازی کرد

• imitate, copy; pretend, fake
to simulate an object, a substance, or a noise, you produce something that looks, feels, or sounds like it.
if you simulate a feeling or an action, you pretend that you are feeling it or doing it.

دیکشنری تخصصی

[سینما] شبیه سازی کردن / نظیره ساختن

مترادف و متضاد

pretend, imitate


وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

تشبیه کردن (فعل)
analogize, resemble, simulate

بخود بستن (فعل)
assume, sham, feign, pretend, simulate, put on, arrogate, playact

تظاهر کردن (فعل)
display, assume, sham, simulate

تقلید کردن (فعل)
assume, simulate, imitate, mimic, emulate, pattern

مانند بودن (فعل)
resemble, simulate

شبیه سازی کردن (فعل)
simulate

شباهت داشتن به (فعل)
simulate

Synonyms: act, act like, affect, ape, assume, bluff, borrow, cheat, concoct, copy, counterfeit, crib, deceive, disguise, dissemble, do, do a take-off, do like, equivocate, exaggerate, fabricate, fake, favor, feature, feign, fence, gloss over, invent, knock off, lie, lift, make believe, mimic, mirror, misrepresent, phony, pirate, play, playact, pose, prevaricate, put on, put on an act, replicate, reproduce, resemble, steal


Antonyms: be real


جملات نمونه

1. to simulate interest
تظاهر به علاقمندی کردن

2. Computer software can be used to simulate conditions on the sea bed.
[ترجمه ترگمان]نرم افزار رایانه ای می تواند برای شبیه سازی شرایط بس تر دریا مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]نرم افزار کامپیوتر می تواند برای شبیه سازی شرایط در بستر دریا استفاده شود

3. A sheet of metal was shaken to simulate the noise of thunder.
[ترجمه ترگمان]یک ورقه فلزی هم تکان می خورد تا صدای رعد را شبیه سازی کند
[ترجمه گوگل]یک ورق فلز برای شبیه سازی سر و صدا رعد و برق تکان خورد

4. Models are used to simulate the workings of a real-life system.
[ترجمه ترگمان]مدل ها برای شبیه سازی عملکرد یک سیستم زندگی واقعی مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]مدل ها برای شبیه سازی عملکرد سیستم زندگی واقعی استفاده می شود

5. The scientist developed one model to simulate a full year of the globe's climate.
[ترجمه ترگمان]این دانشمند یک مدل برای شبیه سازی یک سال کامل از آب و هوای کره زمین ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]دانشمند یک مدل برای شبیه سازی یک سال کامل از آب و هوای جهان را توسعه داد

6. In cheap furniture, plastic is often used to simulate wood.
[ترجمه ترگمان]در مبلمان ارزان پلاستیک اغلب برای شبیه سازی چوب استفاده می شود
[ترجمه گوگل]در مبلمان ارزان، پلاستیک اغلب برای شبیه سازی چوب استفاده می شود

7. He found it impossible to simulate grief.
[ترجمه ترگمان]او برای شبیه سازی غم آن را غیر ممکن یافت
[ترجمه گوگل]او غیرممکن شد که شباهت های غم انگیز را نادیده بگیرد

8. I tried to simulate surprise at the news.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم از این خبر تعجب کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم شگفتی را در اخبار شبیه سازی کنم

9. We use an upwelling-diffusion energy-balance climate model to simulate the effects of greenhouse and solar forcing over the period 1765 to 198
[ترجمه ترگمان]ما از یک مدل آب و هوای آزاد برای شبیه سازی اثرات گازهای گلخانه ای و خورشیدی که در طول مدت ۱۷۶۵ تا ۱۹۸ مورد استفاده قرار گرفتند، استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از یک مدل آب و هوا برای تعادل انرژی بالا استفاده می کنیم تا شبیه سازی اثرات تابش خورشیدی و گلخانه ای در دوره 1765 تا 198

10. The models are developed to simulate the stress train field induced on the living bone by the implant.
[ترجمه ترگمان]این مدل ها برای شبیه سازی میدان تمرین تنش ناشی از استخوان زنده ایمپلنت استفاده می شوند
[ترجمه گوگل]این مدل ها برای شبیه سازی میدان قطار استرس ایجاد شده توسط استخوان زنده توسط ایمپلنت ساخته شده اند

11. To simulate reality the moving object must appear to have depth, but not be transparent.
[ترجمه ترگمان]برای شبیه سازی واقعیت شی متحرک باید عمق داشته باشد اما شفاف نباشد
[ترجمه گوگل]برای شبیه سازی واقعیت، شی متحرک باید عمق داشته باشد، اما نباید شفاف باشد

12. The hydraulic arms then buffet it to simulate the forces at work during an earthquake.
[ترجمه ترگمان]سپس بازوهای هیدرولیکی برای شبیه سازی نیروها در حین یک زلزله در آن قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]سپس هلیکوپترها را برای شبیه سازی نیروها در محل کار در طی زلزله بوفه می کنند

13. To trigger parthenogenesis, then, Loeb had to simulate fertilisation.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، Loeb برای شبیه سازی parthenogenesis ها مجبور به شبیه سازی fertilisation شد
[ترجمه گوگل]پس از آن لاب به دنبال کشف بخشی از فرسودگی، مجبور شد تا بارورسازی را شبیه سازی کند

14. Although digital computers have to simulate this parallelism, true neural network hardware will really perform the operations in parallel.
[ترجمه ترگمان]اگرچه کامپیوترهای دیجیتال باید این parallelism را شبیه سازی کنند، سخت افزار شبکه عصبی واقعی واقعا عملیات را به صورت موازی انجام می دهد
[ترجمه گوگل]اگرچه کامپیوترهای دیجیتال باید این موازی را شبیه سازی کنند، سختافزار شبکه عصبی واقعی به طور موازی عملیات را انجام می دهد

to simulate interest

تظاهر به علاقه‌مندی کردن


an insect simulating a leaf

حشره‌ای که خود را همگون برگ می‌کند (به‌صورت برگ درمی‌آورد)


simulated fur

خز مصنوعی


a simulated attack

حمله‌ی ساختگی


پیشنهاد کاربران

شبیه سازی کردن

simulate ( verb ) = feign ( verb )
به معناهای: تظاهر کردن، تمارض کردن، وانمود کردن

وانمود کردن
تظاهر کردن

شبیه سازی کردن
تشبیه کردن

simulate ( ورزش )
واژه مصوب: شبیه سازی 1
تعریف: اقدام به فریب داور با تظاهر به رخداد خطا

تهییج کردن / انگیختن

نقش بازی کردن
💙


کلمات دیگر: