1. This win could prove to be a historic turning point in the fortunes of the team.
[ترجمه ترگمان]این پیروزی می تواند نقطه عطفی تاریخی در سرنوشت این تیم باشد
[ترجمه گوگل]این پیروزی میتواند نقطه عطفی تاریخی در ثروت تیم باشد
2. The turning point in the process of growing up is when you discover the core of strength within you that survives all hurt.
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف در فرآیند رشد، زمانی است که شما هسته قدرت را در درون خود کشف می کنید که تمام آسیب را از بین می برد
[ترجمه گوگل]نقطه عطفی در فرآیند رشد، زمانی است که هسته ای از قدرت را درون خود کشف می کنید که همه آسیب می زند
3. His induction as a teacher was a turning point in his life.
[ترجمه ترگمان]القای او به عنوان یک معلم، نقطه عطفی در زندگی او بود
[ترجمه گوگل]القای او به عنوان یک معلم نقطه عطفی در زندگی او بود
4. The process of disarmament is at a crucial turning point.
[ترجمه ترگمان]فرآیند خلع سلاح در نقطه عطف حیاتی است
[ترجمه گوگل]روند خلع سلاح در نقطه عطف مهمی است
5. The mid-sixties were a turning point in sports car design.
[ترجمه ترگمان]اواسط دهه شصت نقطه عطفی در طراحی خودرو بود
[ترجمه گوگل]در اواسط شانزدهم، نقطه عطفی در طراحی ماشین های ورزشی بود
6. The promotion marked a turning point in her career.
[ترجمه ترگمان]ترفیع او نقطه عطفی در حرفه خود بود
[ترجمه گوگل]ارتقاء یک نقطه عطف در حرفه او بود
7. The industrial revolution was a major historical turning point .
[ترجمه ترگمان]انقلاب صنعتی نقطه عطفی تاریخی بود
[ترجمه گوگل]انقلاب صنعتی یک نقطه عطف مهم تاریخی بود
8. It was a turning point in his career.
[ترجمه ترگمان] این یه نقطه عطف به حرفه - ش بود
[ترجمه گوگل]این نقطه عطفی در حرفه او بود
9. The turning point in her political career came when she was chosen to fight a crucial by-election.
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف زندگی سیاسی او زمانی رخ داد که او انتخاب شد تا با انتخابات حیاتی مبارزه کند
[ترجمه گوگل]نقطه عطفی در حرفه سیاسی وی زمانی بود که او برای مبارزه با انتخابات بسیار مهم انتخاب شد
10. That game was a turning point for the team.
[ترجمه ترگمان]این بازی یه نقطه عطف برای تیم بود
[ترجمه گوگل]این بازی نقطه عطفی برای تیم بود
11. The turning point came when reinforcements arrived from the south.
[ترجمه ترگمان]نقطه برگشت زمانی رسید که نیروی کمکی از جنوب رسید
[ترجمه گوگل]نقطه عطف زمانی بود که نیروهای مسلح از جنوب وارد شدند
12. In 1914 the world reached a turning point in its history.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۱۴ جهان به نقطه عطفی در تاریخ خود رسید
[ترجمه گوگل]در سال 1914 جهان به نقطه عطفی در تاریخ خود رسید
13. The promotion proved to be a turning point in his career.
[ترجمه ترگمان]ترفیع او نقطه عطفی در حرفه خود بود
[ترجمه گوگل]ارتقاء ثابت کرد که نقطه عطف در حرفه او است
14. This proved to be the turning point of the game.
[ترجمه ترگمان]این ثابت شد که موضوع بازی است
[ترجمه گوگل]این ثابت کرد که نقطه عطفی در بازی است
15. Her latest novel marks a turning point in her development as a writer.
[ترجمه ترگمان]آخرین رمان او نقطه عطفی در رشد او به عنوان یک نویسنده است
[ترجمه گوگل]آخرین رمان او نقطه عطفی در توسعه او به عنوان نویسنده است