کلمه جو
صفحه اصلی

advanced


معنی : پیشرفته، مترقی، ترقی کرده، قبلا تهیه شده، قبلا تجهیز شده، پیش افتاده، جلوافتاده
معانی دیگر : جلو، سالخورده، پیر، عالیه، گران، گزاف

انگلیسی به فارسی

پیشرفته، ترقی‌ کرده، پیش‌افتاده، جلو‌افتاده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: well beyond an early stage of development.
متضاد: backward, elementary, primitive, rudimentary
مشابه: forward

- They consider themselves s to be living in an advanced society.
[ترجمه ترگمان] آن ها خود را برای زندگی در یک جامعه پیشرفته در نظر می گیرند
[ترجمه گوگل] آنها خود را در حال زندگی در یک جامعه پیشرفته می دانند
- The cancer has reached an advanced stage and is no longer treatable.
[ترجمه ترگمان] سرطان به مرحله پیشرفته رسیده است و دیگر قابل درمان نیست
[ترجمه گوگل] سرطان به مرحله پیشرفته رسیده است و دیگر قابل درمان نیست
- Our company uses some very advanced technology.
[ترجمه ترگمان] شرکت ما از یک تکنولوژی بسیار پیشرفته استفاده می کند
[ترجمه گوگل] شرکت ما از تکنولوژی بسیار پیشرفته استفاده می کند
- They were not surprised that this small country was so advanced in health care.
[ترجمه ترگمان] آن ها متعجب نشدند که این کشور کوچک به قدری در مراقبت های بهداشتی پیشرفت کرده است
[ترجمه گوگل] آنها شگفت زده نشدند که این کشور کوچک در زمینه مراقبت های بهداشتی پیشرفته بوده است

(2) تعریف: designed for those whose level is well beyond elementary.

- I did well in the lower level courses, so I feel ready for the advanced classes now.
[ترجمه ترگمان] من در دوره های پایین تر به خوبی عمل کردم، بنابراین اکنون برای کلاسه ای پیشرفته احساس آمادگی می کنم
[ترجمه گوگل] من در دوره های پایین سطح خوبی کار کردم، بنابراین اکنون برای کلاس های پیشرفته آماده ام

(3) تعریف: relatively old.
متضاد: tender

- Although advanced in years, my grandmother still has a sharp mind.
[ترجمه Sina] اگر چه سالخورده شده، ولی مادربزرگ من هنوز ذهن قوی دارد
[ترجمه ترگمان] اگرچه در چند سال گذشته، مادربزرگم هنوز یک ذهن تیز دارد
[ترجمه گوگل] اگر چه در سال های پیشرفته، مادربزرگ من هنوز ذهنیت تیز دارد

• progressive; modern
an advanced system, method, or design is modern and has been developed from an earlier version of the same thing.
a country that is advanced has reached a high level of industrial or technological development.
something that is at an advanced stage or level is at a late stage of development.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پروتکل پیشرفته کنترل ارتباطات .
[برق و الکترونیک] پیشرفته
[ریاضیات] پیشرفته، عالی

مترادف و متضاد

پیشرفته (صفت)
advanced

مترقی (صفت)
advanced, progressive

ترقی کرده (صفت)
advanced

قبلا تهیه شده (صفت)
advanced

قبلا تجهیز شده (صفت)
advanced

پیش افتاده (صفت)
advanced

جلو افتاده (صفت)
advanced, passant

ahead in position, time, manner


Synonyms: avant-garde, breakthrough, cutting-edge, excellent, exceptional, extreme, first, foremost, forward, higher, late, leading, leading-edge, liberal, precocious, progressive, radical, state-of-the-art, unconventional


Antonyms: after, behind


جملات نمونه

1. advanced prices
قیمت های باز

2. advanced research
پژوهش های پیشرفته

3. advanced studies
مطالعات عالیه

4. an advanced society
یک اجتماع پیشرفته

5. he advanced the date of his trip by one week
تاریخ سفر خود را یک هفته جلو انداخت.

6. scientists advanced new theories
دانشمندان نظریه های جدیدی را ارائه دادند.

7. well advanced
خیلی پیشرفته

8. napoleon's army advanced toward moscow
قشون ناپلئون به سوی مسکو پیش رفت.

9. the troops advanced in good order
لشگریان به طور منظم پیشروی کردند.

10. a man of advanced age
مرد مسن

11. south korea has advanced a lot
کره ی جنوبی بسیار پیشرفت کرده است.

12. this student has reached an advanced level
این شاگرد به مرحله ی پیشرفته رسیده است.

13. those metal tools record an advanced civilization
آن ابزار فلزی حکایت از یک تمدن پیشرفته دارد.

14. soon the absurdity of the accusations advanced by him became evident
پوچی اتهاماتی که او مطرح کرده بود بزودی آشکار شد.

15. each english b. a. should take a capstone course on methods of advanced literary research
هر لیسانس انگلیسی باید یک درس اصلی در روش تحقیق ادبی بگیرد.

16. Armed rebels advanced towards the capital.
[ترجمه ترگمان]شورشیان مسلح به سوی پایتخت پیش رفتند
[ترجمه گوگل]شورشیان مسلح به سوی پایتخت پیشرفت کرده اند

17. Sweden has a reputation for advanced and stylish design.
[ترجمه ترگمان]سوئد به طراحی پیشرفته و شیک شهرت دارد
[ترجمه گوگل]سوئد برای طراحی پیشرفته و شیک شهرت دارد

18. She took two paces forward/She advanced two paces.
[ترجمه ترگمان]دو قدم جلو رفت و دو قدم پیش رفت
[ترجمه گوگل]او دو بار به جلو رفت / او دو سرعت پیشرفت کرد

19. He advanced funds of his own to his company, which was unable to repay him.
[ترجمه ترگمان]او به سهم خود به شرکت خود، که قادر به جبران او نبود، پرداخت
[ترجمه گوگل]او بودجه های خود را به شرکت خود، که قادر به بازپرداخت او بود، پیشرفت نکرد

20. The soldiers advanced on the enemy.
[ترجمه ترگمان]سربازان به سوی دشمن تاختند
[ترجمه گوگل]سربازان به دشمن پیشرفت کردند

21. He teaches English to advanced students.
[ترجمه ترگمان]او به انگلیسی آموزش می دهد تا دانشجویان پیشرفته را آموزش دهد
[ترجمه گوگل]او انگلیسی را به دانش آموزان پیشرفته تدریس می کند

22. In economically advanced countries, women marry later.
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] در کشورهای پیشرفته از نظر اقتصادی، زنان، دیرتر ازدواج می کنند.
[ترجمه ترگمان]در کشورهای پیشرفته از نظر اقتصادی، زنان بعدا ازدواج می کنند
[ترجمه گوگل]در کشورهای پیشرفته اقتصادی، زنان بعد از ازدواج

an advanced society

یک اجتماع پیشرفته


a man of advanced age

مرد مسن


advanced research

پژوهش‌های پیشرفته


advanced studies

مطالعات عالیه


advanced prices

قیمتهای باز


پیشنهاد کاربران

دربرگرفته

ماهر

حرفه ای

قانع کننده

ارائه

متقاعد کننده


تازه، نو

ارائه شده

پشرفته، عالی

ترقی کرده، پیشرفته، مقدم

Progressive

سفارش

پیش پا، در پیش

( در رابطه با سرمایه یا پول خرج شده در تولید ) به کار افتاد
advanced capital

در سن بالا

*دررشته های زیرشاخه رایانه به معنی"پیشرفته"است.


کلمات دیگر: