کلمه جو
صفحه اصلی

tragedy


معنی : مصیبت، تراژدی، فاجعه، نمایش حزن انگیز، سوگ نمایش
معانی دیگر : (روی داد و غیره) مصیبت، فلاکت، جانگدازه، (نمایش غم انگیز) تراژدی، سوگمایش (در برابر: شادمایش comedy)

انگلیسی به فارسی

مصیبت، فاجعه، غم‌نامه، نمایش حزن‌انگیز، سوگ ‌نمایش


تراژدی، فاجعه، مصیبت، نمایش حزن انگیز، سوگ نمایش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: tragedies
(1) تعریف: a disastrous occurrence; calamity.
مترادف: blow, calamity, catastrophe, disaster
متضاد: blessing, miracle
مشابه: act of God, affliction, misadventure, misfortune, mishap, reversal, setback

- The fire that killed these children was one of the greatest tragedies this city has every known.
[ترجمه ترگمان] آتش سوزی که این کودکان را کشت یکی از بزرگ ترین تراژدی های این شهر است
[ترجمه گوگل] آتش سوزی که این کودکان را کشت، یکی از بزرگترین تراژدی های این شهر است

(2) تعریف: a literary work, esp. a dramatic one, that deals with serious themes and usu. ends with the destruction of the principal character or characters.
متضاد: comedy
مشابه: drama, tragicomedy

- King Lear is one of Shakespeare's most well-known tragedies.
[ترجمه ترگمان] شاه لیر یکی از برجسته ترین تراژدی های شکسپیر است
[ترجمه گوگل] شاه لیر یکی از شگفت انگیزترین فاجعه های شکسپیر است

• dramatic composition with an unhappy ending portraying a conflict between the protagonist and destiny or circumstances; literary creation in this form; disaster, calamity
a tragedy is an extremely sad event or situation.
tragedy is a type of literature, especially drama, that is serious and sad and often ends with the death of the main character.

دیکشنری تخصصی

[سینما] تراژدی

مترادف و متضاد

مصیبت (اسم)
calamity, affliction, catastrophe, disaster, mishap, tragedy, suffering, sorrow, bale, depravation

تراژدی (اسم)
tragedy, buskin

فاجعه (اسم)
calamity, catastrophe, disaster, tragedy

نمایش حزن انگیز (اسم)
tragedy

سوگ نمایش (اسم)
tragedy

disaster


Synonyms: adversity, affliction, bad fortune, bad luck, blight, blow, calamity, cataclysm, catastrophe, contretemps, curse, curtains, dole, dolor, doom, downer, failure, hard knocks, hardship, humiliation, lot, misadventure, mischance, misfortune, mishap, reverse, shock, struggle, the worst, unluckiness, waterloo, woe, wreck


Antonyms: advantage, blessing, boon, success, victory


جملات نمونه

1. It was a tragedy that some pioneers were killed on their way west.
غم انگیز بود که تعدادی از پیشتازان، در مسیر رفتن به غرب کشته شدند

2. If you had your choice between seeing a comedy or a tragedy, which play would you choose?
اگر حق انتخاب داشته باشی که یک فیلم کمدی ببینی یا تراژدی، کدام را انتخاب خواهی کرد؟

3. Harry's enormous jealousy led to the tragedy in their family.
حسادت زیاد "هاری" در خانواده اش منجر به مصیبت شد

4. life is a tragedy for those who feel and a comedy for those who think
زندگی برای کسانی که احساس دارند تراژدی (غمنامه) است و برای کسانی که فکر می کنند کمدی (شادنامه).

5. an adept transition from tragedy to comedy
یک تغییر ماهرانه از تراژدی به کمدی

6. his untimely death was a real tragedy
مرگ نابهنگام او واقعا جانگداز بود.

7. our other problems pale before this tragedy
سایر مسایل ما در مقایسه با این فاجعه هیچ است.

8. the family was struck by another tragedy
خانواده دچار یک مصیبت دیگر شد.

9. it began as a jest and ended in tragedy
با شوخی شروع شد و با اندوه پایان یافت.

10. she is a resilient woman and will soon get over the tragedy
او زن قابل انعطافی است و به زودی بر این فاجعه مستولی خواهد شد.

11. Every tragedy makes heroes of common people.
[ترجمه امیررضا محمدی] هر تراژدی میتوته از انسان های عادی قهرمان بسازه
[ترجمه ترگمان]هر تراژدی باعث می شود قهرمانان مردم عادی شوند
[ترجمه گوگل]هر تراژدی قهرمانان مردم عادی را تشکیل می دهد

12. The tragedy of life is not so much what men suffer, but what they miss.
[ترجمه ترگمان]تراژدی زندگی چیزی نیست که مردان رنج ببرند، اما چیزی که از دست می دهند
[ترجمه گوگل]تراژدی زندگی خیلی زیاد نیست که مردان رنج می برند، اما آنچه که آنها از دست می دهند

13. The worst tragedy for a poet is to be admired through being misunderstood.
[ترجمه ترگمان]بدترین تراژدی برای یک شاعر، این است که از درک نادرست بودن مورد تحسین قرار گیرد
[ترجمه گوگل]بدترین تراژدی برای یک شاعر باید از طریق درک اشتباه تحسین شود

14. It's a tragedy that these young people were struck down in their prime.
[ترجمه ترگمان]این یک تراژدی است که این جوان ها از اول به اوج رسیده اند
[ترجمه گوگل]این یک فاجعه است که این جوانان در نخستین دورانشان از بین رفته اند

15. The traffic accident is really a tragedy.
[ترجمه ترگمان]تصادف رانندگی واقعا یک تراژدی است
[ترجمه گوگل]حوادث ترافیکی واقعا یک فاجعه است

16. Macbeth is a famous tragedy by Shakespeare.
[ترجمه ترگمان]مکبث یک تراژدی مشهور شکسپیر است
[ترجمه گوگل]مکبث تراژدی معروف شکسپیر است

17. The whole affair ended in tragedy.
[ترجمه ترگمان]تمام ماجرا در تراژدی به پایان رسید
[ترجمه گوگل]تمام امور به فاجعه پایان یافت

18. The play suddenly changes from farce to tragedy.
[ترجمه ترگمان]نمایش ناگهان از نمایش مضحکی به تراژدی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]بازی به طور ناگهانی از فرس به تراژدی تغییر می کند

19. The tragedy of the world is that those who are imaginative have but slight experience, and those who are experienced have feeble imagination.
[ترجمه ترگمان]تراژدی جهان این است که آن هایی که دارای قوه تخیلی هستند، اما تجربه کمی دارند و آن هایی که تجربه بسیار ضعیفی دارند
[ترجمه گوگل]تراژدی جهان این است که کسانی که تخیلی دارند، تجربه کمی دارند، و کسانی که تجربه می کنند، تخیل کمتری دارند

20. The court ordered a fresh inquest into the tragedy.
[ترجمه ترگمان]دادگاه به یک تحقیق تازه در آن فاجعه خاتمه داد
[ترجمه گوگل]دادگاه به فاجعه جدیدی رسیدگی کرد

21. The tragedy resounded around the world.
[ترجمه ترگمان]فاجعه در سراسر جهان پخش شد
[ترجمه گوگل]این تراژدی در سراسر جهان پخش شد

His untimely death was a real tragedy.

مرگ نابه‌هنگام او واقعاً جانگداز بود.


پیشنهاد کاربران

اتفاق بد

فاجعه - disaster

غمناک

مراسم سوگواری

غم انگیز sadly

مصیبت

رویداد واقعاً وحشتناک

رویداد غمناک

tragedy ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: سوگنامه
تعریف: 1. دراساس، اثر نمایشی منظومی که با به تصویر کشیدن تیره‏روزی و نگون‏بختی شخصیت های نامدار تاریخی یا اسطوره‏ای در طی رویدادی کامل و مهم و جدی و بدفرجام در بیننده ترس و ترحم ایجاد کند|||2. فیلم یا نمایشی که براساس اثر فوق به اجرا درآید


کلمات دیگر: