کلمه جو
صفحه اصلی

travelling


معنی : عمل پیمودن، عمل طی کردن

انگلیسی به فارسی

مسافرت، سفر، عمل پیمودن، عمل طی کردن، سیار، متحرک


انگلیسی به انگلیسی

• voyaging; wandering
journey, trip, voyage, tour

دیکشنری تخصصی

[سینما] حرکت دوربین - سیر دوربین - راه دوربین جهت نزدیک شدن به موضوعی یا دور شدن از آن - راه دوربین - حرکت دوربین روی ریل - حرکات دوربین بر محور متغیر - تراولینگ - حرکت دوربین با دالی یا ترک به هنگام فیلمبرداری

مترادف و متضاد

عمل پیمودن (اسم)
traveling, travelling

عمل طی کردن (اسم)
traveling, travelling

جملات نمونه

1. travelling lecturers are effective ambassadors of persian culture
سخنرانان سیار پیک های موثر فرهنگ ایران هستند.

2. being a travelling salesman has allowed him to pamper his wanderlust
فروشنده ی سیار بودن به او اجازه داده است که سفر دوستی خود را اقناع کند.

3. airplanes have made travelling more convenient
هواپیما سفر را راحت تر کرده است.

4. The car was travelling at a very slow speed.
[ترجمه ترگمان]ماشین با سرعتی بسیار آهسته حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]ماشین با سرعت بسیار کم سفر کرد

5. We'll reimburse you for your travelling expenses.
[ترجمه ترگمان]هزینه سفر شما را به شما پس می دهیم
[ترجمه گوگل]ما برای هزینه های سفر خود بازپرداخت می کنیم

6. Nowadays people like travelling on foot.
[ترجمه ترگمان]امروزه مردم دوست دارند پیاده سفر کنند
[ترجمه گوگل]امروزه مردم مانند مسافرت به پا می روند

7. The police think the smugglers are travelling on Irish passports.
[ترجمه ترگمان]پلیس فکر می کند که قاچاقچیان در حال سفر با گذرنامه های ایرلندی هستند
[ترجمه گوگل]پلیس معتقد است که قاچاقچیان در گذرنامه های ایرلندی مسافرت می کنند

8. The job involves me travelling all over the country.
[ترجمه ترگمان]این شغل شامل سفر من به سراسر کشور است
[ترجمه گوگل]این کار من را به مسافرت در سراسر کشور سفر می کند

9. Travelling in Asia has made her a lot more independent.
[ترجمه ترگمان]مسافرت در آسیا او را مستقل تر کرده است
[ترجمه گوگل]مسافرت در آسیا او را مستقل از خود ساخته است

10. The job involves my travelling all over the country.
[ترجمه ترگمان]این کار شامل سفر من به سراسر کشور است
[ترجمه گوگل]این کار شامل مسافرت من در سراسر کشور می شود

11. Most of his time is spent travelling.
[ترجمه ترگمان]بیشتر وقتش را صرف سفر می کنند
[ترجمه گوگل]بیشتر وقت او سفر است

12. By a strange coincidence we happened to be travelling on the same train.
[ترجمه ترگمان]اتفاق عجیبی افتاد که ما با هم در یک قطار سفر می کردیم
[ترجمه گوگل]با اتفاقی عجیب و غریب، ما در همان قطار سفر کردیم

13. Spending the summer travelling round India is a great idea, but it does rather beg the question of how we can afford it.
[ترجمه ترگمان]سپری کردن سفر تابستانی در دور هند یک ایده عالی است، اما به جای آن این سوال را مطرح می کند که چگونه می توانیم از عهده مخارج آن برآییم
[ترجمه گوگل]صرف تابستان سفر دور هند یک ایده عالی است، اما این مسئله نه تنها مسئله چگونگی پرداختن به آن را می پذیرد

14. While travelling she missed the comforts of home.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سفر می کرد، به راحتی خانه را ترک کرد
[ترجمه گوگل]در حالی که سفر او راحتی خانه را از دست داد

15. After leaving school, she spent a year travelling, mostly in Africa and Asia.
[ترجمه ترگمان]پس از ترک مدرسه، او یک سال را در سفر، بیشتر در آفریقا و آسیا گذراند
[ترجمه گوگل]پس از ترک مدرسه، او یک سال سفر کرد، بیشتر در آفریقا و آسیا

پیشنهاد کاربران

ولی ما تو درسامون خوندیم ( مسافرت ) !!

مسافرت

سفر رفتن
مسافرت رفتن


دوره گـــَرد
for example: travelling salesman
به معنای فروشنده دوره گـــَرد

کاش متضاد اون کلمه ای که دنبالش هستیمو هم داشتین !!!

مسافرت ، سفر رفتن دوره گرد ، سیار و . . . .


travelling ( ورزش )
واژه مصوب: گام اضافی
تعریف: در بسکتبال، تخلفی که در آن بازیکن دارای توپ، بدون توپ بَری، گام اضافی برمی دارد


کلمات دیگر: