کلمه جو
صفحه اصلی

trembling


معنی : متزلزل، مرتعش
معانی دیگر : لرزش، لرزنده

انگلیسی به فارسی

لرزش، مرتعش، متزلزل


دیکشنری تخصصی

[سینما] ارتعاش / لرزش

مترادف و متضاد

متزلزل (صفت)
unstable, ramshackle, insecure, instable, wavery, shaky, precarious, shaking, palsied, trembling, seismic, tottery

مرتعش (صفت)
tremulous, tremulant, vibratile, vibrant, quavery, vibrating, shuddering, trembling, shivery, trepid, tottery, trembly

جملات نمونه

1. his trembling voice revealed his anxiety
صدای لرزانش نگرانی او را نشان می داد.

2. the trembling voices of those patients
صدای مرتعش آن بیماران

3. i was trembling with rage
از شدت خشم می لرزیدم.

4. kamali was trembling with anger
کمالی از شدت خشم می لرزید.

5. the puppies were trembling in the rain
توله سگ ها در زیر باران می لرزیدند.

6. in fear and trembling
با ترس و لرز،در واهمه ی زیاد

7. his pale face and trembling voice alarmed us
از رنگ پریده و صدای لرزانش دلواپس شدیم.

8. the old man's hands were trembling
دستان پیرمرد رعشه داشت.

9. his impatience was revealed by his visage and his trembling hands
ناشکیبایی او از قیافه و دستان لرزانش پیدا بود.

10. He opened the letter with trembling hands.
[ترجمه ترگمان]نامه را با دست های لرزان باز کرد
[ترجمه گوگل]نامه را با دست های لرزان باز کرد

11. With trembling fingers, he removed the camera from his pocket.
[ترجمه ترگمان]با انگشتان لرزان دوربین را از جیبش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]با انگشت لرزان، دوربین را از جیبش برداشت

12. She was trembling with excitement but her voice was steady.
[ترجمه ترگمان]او از هیجان می لرزید، اما صدایش ثابت بود
[ترجمه گوگل]او با هیجان لرزید، اما صدای او ثابت بود

13. She clenched her fists to stop herself trembling.
[ترجمه ترگمان]مشت هایش را گره کرد تا خود را از لرزیدن باز دارد
[ترجمه گوگل]او مشتهایش را قفل کرد تا لرزش خود را متوقف کند

14. His whole body was trembling.
[ترجمه ترگمان]تمام بدنش می لرزید
[ترجمه گوگل]تمام بدنش لرزید

15. Daddy was trembling with anxiety as to how the talks would go.
[ترجمه ترگمان]بابا از اضطراب می لرزید، مثل این که چگونه حرف زدن ادامه پیدا می کند
[ترجمه گوگل]پدر با اضطراب در مورد چگونگی گفتگوها لرزید

دانشنامه عمومی

لرزیدن ، مرتعش شدن ، لرز، لرزه ، ارتعاش ، ترساندن ،لرزاندن ، مرتعش ساختن ، رعشه


پیشنهاد کاربران

لریزدن دست

fear and trembling
ترس و لرز


کلمات دیگر: