کلمه جو
صفحه اصلی

equivocal


معنی : دو پهلو، دارای ابهام، دارای دو معنی
معانی دیگر : (دارای بیش از یک معنی یا تفسیر) چند پهلو، مبهم (به طور عمدی)، گنگ، مذبذب، نامعلوم، نامشخص، تعیین نشده، ندانستنی، ناهویدا، مشکوک، ظن انگیز، پرسش انگیز، شک انگیز

انگلیسی به فارسی

دارای دو معنی، دارای ابهام، دو پهلو، نامعلوم


متضاد، دو پهلو، دارای ابهام، دارای دو معنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: equivocally (adv.), equivocality (n.), equivocalness (n.)
(1) تعریف: having at least two plausible alternative meanings, often intentionally so in order to deceive or avoid commitment; ambiguous.
مترادف: ambiguous, two-edged
متضاد: clear-cut, definite, explicit, unequivocal
مشابه: abstruse, cryptic, double, hedging, left-handed, noncommittal, obscure, oracular, vague

- We had hoped that her answer would help us make our decision, but her reply was equivocal.
[ترجمه ترگمان] امیدوار بودیم که جوابش به ما کمک کند تا تصمیم خود را بگیریم، اما جواب او مشکوک بود
[ترجمه گوگل] ما امیدوار بودیم که پاسخ او به تصمیم گیری ما کمک کند، اما پاسخ او دوگانه است

(2) تعریف: doubtful or undecided, as in one's opinion or attitude toward something.
مترادف: doubtful, dubious, questionable
متضاد: clear, decisive, indisputable, unequivocal, unquestionable
مشابه: ambiguous

- Her feelings about her son's choice of a wife were equivocal.
[ترجمه ترگمان] احساساتش نسبت به انتخاب همسر او مشکوک بود
[ترجمه گوگل] احساسات او در مورد انتخاب پسرش از همسر، دوگانه بود

(3) تعریف: of unknown or uncertain significance or classification.
مترادف: ambiguous, indeterminate, inscrutable, uncertain
مشابه: enigmatic, hazy, indefinite, mysterious, unknown, vague

- Evidence for the effectiveness of this herb was equivocal.
[ترجمه ترگمان] دلایلی برای موثر بودن این گیاه مبهم بود
[ترجمه گوگل] شواهد اثربخشی این گیاه، دوگانه بود

• providing ambiguous information or answers (especially with intent to deceive); ambiguous, having two or more possible meanings; questionable, doubtful; uncertain, undecided
if something that you say or do is equivocal, it is deliberately ambiguous or hard to understand; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دارای دو معنی، دو پهلو، مبهم

مترادف و متضاد

دو پهلو (صفت)
ambiguous, equivocal, two-sided

دارای ابهام (صفت)
equivocal

دارای دو معنی (صفت)
equivocal

doubtful, uncertain


Synonyms: ambiguous, ambivalent, amphibological, borderline, clear as mud, clouded, disreputable, dubious, evasive, fishy, fuzzy, hazy, indefinite, indeterminate, indistinct, misleading, muddled, muzzy, oblique, obscure, open, problematic, puzzling, questionable, suspect, suspicious, tenebrous, unclear, undecided, unexplicit, unintelligible, vague, with mixed feelings


Antonyms: certain, clear, definite, determined, obvious, plain, sure, unequivocal, unquestionable


جملات نمونه

1. equivocal conduct
رفتار مشکوک

2. an equivocal outcome
نتیجه ی نامعلوم

3. an equivocal reply
پاسخ چند پهلو

4. Many were equivocal about the idea.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها در مورد این ایده مبهم بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از این ایده در مورد دوگانگی بود

5. The politician gave an equivocal answer.
[ترجمه ترگمان]سیاست مدار جوابی مبهم به او داد
[ترجمه گوگل]سیاستمدار پاسخی دوطرفه داد

6. His words to the press were deliberately equivocal - he didn't deny the reports but neither did he confirm them.
[ترجمه ترگمان]کلماتش به عمد مبهم بودند - او گزارش ها را انکار نکرد، اما هیچکدام آن ها را تایید نکرد
[ترجمه گوگل]سخنان وی به مطبوعات عمدا ناعادلانه بود - او گزارش ها را تکذیب کرد اما آنها را تأیید نکرد

7. She gave an equivocal answer, typical of a politician.
[ترجمه ترگمان]جوابی مبهم به او داد که یک سیاست مدار معمولی بود
[ترجمه گوگل]او یک پاسخ متضاد را مطرح کرد، معمولی از یک سیاستمدار

8. The evidence from bacteriologic analysis was equivocal.
[ترجمه ترگمان]شواهد حاصل از تحلیل bacteriologic مبهم بود
[ترجمه گوگل]شواهدی از تجزیه و تحلیل باکتریایی دوبعدی بود

9. He was tortured by an awareness of the equivocal nature of his position.
[ترجمه ترگمان]او به واسطه آگاهی از ماهیت equivocal وضع خود مورد شکنجه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او توسط آگاهی از ماهیت دوگانه موقعیت او شکنجه شد

10. Research in this area is somewhat equivocal.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات در این زمینه تا حدودی مبهم است
[ترجمه گوگل]تحقیقات در این زمینه تا حدودی دوام دارد

11. The results of the police enquiry were equivocal.
[ترجمه ترگمان]نتایج تحقیقات پلیس مبهم بود
[ترجمه گوگل]نتایج تحقیقات پلیس دوگانه بوده است

12. She was rather equivocal about her work.
[ترجمه ترگمان]تا حدودی در مورد کارش مشکوک بود
[ترجمه گوگل]او در مورد کار او نسبتا متضاد بود

13. Women were less equivocal than men on the subject of fidelity in marriage.
[ترجمه ترگمان]زنان کم تر از مردان در رابطه با وفاداری در ازدواج بدگمان بودند
[ترجمه گوگل]زنان از نظر وفاداری در ازدواج، زنان نسبت به مردان کمتر متضاد بودند

14. His equivocal response has done nothing to dampen the speculation.
[ترجمه ترگمان]واکنش دوپهلو او هیچ کاری نکرده است که این شایعات را تعدیل کند
[ترجمه گوگل]پاسخ مبهم او هیچ کاری برای تحقق این حدس و گمان انجام نداده است

15. The Good Friday agreement was equivocal on decommissioning of paramilitary weapons.
[ترجمه ترگمان]توافق روز جمعه به طور نامعلومی از سوی انهدام سلاح های شبه نظامیان صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]توافق جمعه جمعه در مورد خروج از سلاح های شبه نظامی مناقشه ایجاد کرد

16. Those who invoke it are signalling an equivocal stance on slavery, at best, and thus are insulting all black people.
[ترجمه ترگمان]کسانی که به آن متوسل می شوند، موضع دوپهلو را در مورد برده داری، در بهترین حالت، نشان می دهند و در نتیجه به تمام افراد سیاه پوست توهین می کنند
[ترجمه گوگل]کسانی که آن را بیان می کنند، در بهترین حالت، نشانه ای از موضع متضاد بر برده داری هستند و به همین دلیل همه سیاهان را توهین می کنند

17. And the Constitution is neither silent nor equivocal about who shall make laws which the President is to execute.
[ترجمه ترگمان]و قانون اساسی نه خاموش است و نه مبهم در مورد اینکه چه کسی باید قوانینی را اجرا کند که رئیس جمهور باید آن را اجرا کند
[ترجمه گوگل]و قانون اساسی نه سکوت و نه تعصب در مورد کسانی که قوانینی را که رئیس جمهور باید اجرا کند، ایجاد می کند

an equivocal reply

پاسخ چندپهلو


an equivocal outcome

نتیجه‌ی نامعلوم


equivocal conduct

رفتار مشکوک


پیشنهاد کاربران

ابهام برانگیز

دوپهلو
گنگ

obscure
blur
vague

Equivocal ( adj ) = دو پهلو٬مبهم٬ گنگ

مثال:
His words to the press were deliberately equivocal - he didn't deny the reports but neither did he confirm them.
صحبت های وی با مطبوعات عمدا دو پهلو بود. او گزارش ها را نه رد کرد و نه تایید.

مبهم


کلمات دیگر: