کلمه جو
صفحه اصلی

clerk


معنی : منشی، دفتردار، کارمند دفتری، فروشنده مغازه
معانی دیگر : دبیر، (فروشگاه ها) فروشنده (salesclerk هم می گویند)، (اداره ی پست) متصدی فروش تمبر و تحویل گیری نامه ها و غیره، (هتل) متصدی تعیین اتاق و دادن کلید به مشتریان و غیره، شخص غیر روحانی که در کلیسا کار می کند، منشی کلیسا، (قدیمی) کشیش، روحانی، (قدیمی) با سواد

انگلیسی به فارسی

منشی، متصدی، کارمند دفتری


منشی، دفتردار، کارمند دفتری، فروشنده مغازه


منشی، کارمند دفتری، دفتردار، فروشنده مغازه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who performs general office work such as filing, copying or preparing documents, and finding information.
مشابه: aide, amanuensis, assistant, file clerk, girl Friday, man Friday, pencil pusher, scribe, scrivener, secretary, staffer, typist, worker

- She works as a clerk in a lawyer's office.
[ترجمه امیررضا فرهید] او به عنوان کارمند, در دفتر وکیلش کار میکند.
[ترجمه مریم منتظری] او به عنوان کارمند در دفتر وکالت کار می کند.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان منشی دفتر وکیل کار می کند
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک کارمند در دفتر وکیل کار می کند

(2) تعریف: an official responsible for keeping records and doing the day-to-day work of a legislature or law court.

- You'll need to get the records from the county clerk.
[ترجمه ترگمان] شما باید سوابق کارمند بخش را بگیرید
[ترجمه گوگل] شما باید سوابق را از کارکنان شهرستان دریافت کنید

(3) تعریف: a person who works at a sales counter.
مترادف: salesperson
مشابه: cashier, checker, salesman, saleswoman, seller, shopkeeper, worker

- I asked the clerk to show me some of the jewelry inside the case.
[ترجمه ترگمان] از فروشنده خواهش کردم که مقداری از جواهرات را به من نشان بدهد
[ترجمه گوگل] من از کارمند پرسیدم که برخی از طلا و جواهر را در داخل جعبه نشان می دهد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clerks, clerking, clerked
مشتقات: clerkship (n.)
• : تعریف: to serve or work as a clerk.
مشابه: work

- She clerks in the supermarket.
[ترجمه ترگمان] اون توی سوپر مارکت کار می کرد
[ترجمه گوگل] او در سوپرمارکت اداره می کند

• bureaucrat, minor office worker; recorder, book-keeper; salesperson; member of the clergy
work as a clerk
a clerk works in an office, bank, or law court and looks after the records or accounts.
in american english, a clerk is also a person whose job is to sell things in a shop or large store.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] منشی، کارمند، متصدی، کارمند دفتری

مترادف و متضاد

منشی (اسم)
secretary, amanuensis, clerk, scribe, penman, pen-pusher, quill-driver

دفتردار (اسم)
bookkeeper, clerk

کارمند دفتری (اسم)
clerk, white collar

فروشنده مغازه (اسم)
clerk, salesclerk

assistant


Synonyms: agent, amanuensis, auditor, bookkeeper, cashier, copyist, counter jumper, counterperson, employee, notary, office helper, operator, paper pusher, paper shuffler, pencil pusher, pen pusher, receptionist, recorder, registrar, salesperson, secretary, seller, shopperson, stenographer, teller, transcriber, white collar, worker


جملات نمونه

1. clerk of court
منشی دادگاه

2. a school clerk
دفتردار مدرسه

3. a stock clerk
منشی انبار (داری)

4. He is a clerk for a judge.
[ترجمه akbar] او مسئول دفتر یک قاضی است.
[ترجمه ترگمان]برای یک قاضی، کارمند است
[ترجمه گوگل]او یک قاضی است

5. The clerk checked us in and gave us our key.
[ترجمه ترگمان]کارمند هتل ما را بازرسی کرد و کلید را به ما داد
[ترجمه گوگل]کارمند ما را چک کرد و کلیدی را به ما داد

6. She was offered a job as an accounts clerk with a travel firm.
[ترجمه akbar] به او شغلی با عنوان کارمند حسابداری یک شرکت مسافرتی پیشنهاد شده بود.
[ترجمه ترگمان]او شغلی را به عنوان کارمند حسابداری با شرکت حمل و نقل پیشنهاد کرده بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کارمند حسابداری با یک شرکت مسافرتی کار می کرد

7. The chief clerk supervises the work of the department.
[ترجمه ترگمان]رئیس دفتر کار اداره را نظارت می کند
[ترجمه گوگل]کارمند اصلی کار گروه را نظارت می کند

8. A stupid medical clerk had slipped the wrong tab on his X-ray.
[ترجمه آبی] یک منشی پزشکی احمق اطلاعات اشتباهی روی اشعه ایکس ری او داده بود
[ترجمه ترگمان]یه منشی پزشکی احمق روی اشعه ایکس حساب اشتباهی داده بود
[ترجمه گوگل]یک کارمند پزشکی احمقانه زبانه اشتباه خود را در اشعه ایکس خود رها کرده است

9. He started as a clerk but gradually rose in the pecking order.
[ترجمه ترگمان]به عنوان منشی شروع به کار کرد، اما به تدریج از نوک نوک نوک پا بلند شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کارمند شروع به کار کرد، اما به تدریج در نظم پیچیده افزایش یافت

10. Their attempt to bribe the clerk had failed.
[ترجمه ترگمان]تلاش آن ها برای رشوه دادن به کارمند شکست خورده بود
[ترجمه گوگل]تلاش آنها برای رشوه دادن کارکنان شکست خورده بود

11. Betty started as a shipping clerk at the clothes factory.
[ترجمه ترگمان]بتی به عنوان منشی کش تیرانی در کارخانه لباس ها شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]بتی به عنوان یک کارمند حمل و نقل در کارخانه لباس آغاز شد

12. The bank clerk peered at the customer through the grill.
[ترجمه ترگمان]کارمند بانک نگاهی به مشتری ها انداخت و گفت:
[ترجمه گوگل]کارمند بانک از طریق کوره از مشتری می پرسد

13. He let off steam by yelling at a clerk.
[ترجمه ترگمان]با داد و فریاد سر منشی از آن بخار بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او با فریاد زدن در یک کارمند، بخار را خاموش کرد

14. A clerk booked down details of every article handed in.
[ترجمه ترگمان]یکی از کارمندان جزئیات هر مقاله را که به دست آورده بود از دست داده بود
[ترجمه گوگل]یک کارمند جزئیات هر مقاله ای را که در آن قرار داده شده است

Two clerks and a photographer work under him.

دو دفتردار و یک عکاس زیر دست او کار می‌کنند.


a school clerk

دفتردار مدرسه


clerk of court

منشی دادگاه


پیشنهاد کاربران

a person whose job is to serve customers in a shop. Ox

گرفتن تاریخچه پزشکی از بیمار

کارمند

کارمند یا فروشنده یا کسی که در فروشگاه کار می کند

کاملترین جوابو آقا محمد دادن:
۱. فروشنده مغازه
۲. منشی
۳. دفتردار ( توی office )

کارمند مغازه . . منشی . . دفتر دار

کارمند 'منشی یک دفتر

صندوقدار

فروشنده - منشی

کارگر ویا کارمند یه جایی _ یه جورایی هم میشه گفت که فروشنده و یا همون مغازه دار _ کارمند بانک

مغازه دار _ کارگر ویا کارمند یه جایی_فروشنده یا همون seller

کسی که در مغازه ها برای خرید کمک میکند وما سوال هایمان را از آن می پرسیم

متصدی!


کارمند ، منشی ، دفتر دار

دفتر دار وصندوق دار

کسی که پشت پیشخوان ( باجه ) هست و مسئول پاسخگویی به مراجعه کننده هاست، فروشنده هم میشه گفت ولی کسایی که تو دفاتر هواپیمایی بانک یا هتل کار میکنن رو ک دیگه نمیشه گف فروشنده کارمند هم میشه گفت

employee

فروشنده یا کارمند

کارمند بانک یاکارمند . . . . .


معنی clerk = منشی، منشی دفتر، کارمند پشت میز، کارمند دفتری، فروشنده مغازه
بیشتر معنی clerk میشه منشی

فروشنده
منشی
مغازه دار
و کارمند توی هرجایی

در سیستم آموزش پزشکی به کارآموز clerk و به کارآموزی clerkship می گویند


کلمات دیگر: