[ریاضیات] به روی بردن، مورد دقت قرار دادن، گذاشته شدن
bring into
دیکشنری تخصصی
پیشنهاد کاربران
وارد شدن، وارد کردن
to cause someone or something to be in a particular situation
موجب شدن، واداشتن، باعث شدن
آوردن به
باعث به عمل واداشتن، به واکنش واداشتن
وارد کردن
Don't bring my father into this
پدرمو قاطی این مسئله نکن
Don't bring my father into this
پدرمو قاطی این مسئله نکن
پای کسی رو وسط چیزی کشیدن
کلمات دیگر: