کلمه جو
صفحه اصلی

tiring

انگلیسی به فارسی

خسته کننده، خسته شدن، خسته کردن، از پا درامدن، فرسودن، لاستیک زدن به


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: causing a loss of strength or energy.
مترادف: enervating, exhausting, fatiguing, wearisome
متضاد: energizing
مشابه: wearing

- Climbing up all those stairs was so tiring!
[ترجمه تارا] بالا رفتن از تمام این پله ها خیلی خسته کننده بود
[ترجمه آمل ب.خ] بالا رفتن همه پله ها ی خانه خیلی خسته کننده بود
[ترجمه taraneh] بالا رفتین از همه این پله ها بسیار خسته کننده بود
[ترجمه هلیا خلیلی ] بالا رفتن از اون همه پله خیلی خسته کننده بود
[ترجمه ترگمان] بالا رفتن از اون پله ها خیلی خسته کننده بود
[ترجمه گوگل] بالا رفتن تمام این پله ها خیلی خسته کننده بود!

(2) تعریف: causing mental fatigue.
مترادف: tedious, wearisome
متضاد: exciting, stimulating
مشابه: boring, dull

- That was a long, tiring speech.
[ترجمه ترگمان] اون سخنرانی طولانی و خسته کننده ای بود
[ترجمه گوگل] این سخن بلند و خسته کننده بود

• wearying, exhausting

جملات نمونه

1. the monotonous and tiring voice of that preacher
صدای یکنواخت و کسل کننده ی آن واعظ

2. She found herself tiring more quickly these days.
[ترجمه ترگمان]این روزها خود را بیش از پیش خسته می یافت
[ترجمه گوگل]او این روزها بیشتر به سرعت خسته شد

3. As we neared the summit, we were tiring fast.
[ترجمه ترگمان]همچنان که به قله نزدیک می شدیم، به شدت خسته بودیم
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به اجلاس سران، ما سریع خسته شدیم

4. Looking after pre-school children is very tiring.
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان پیش از مدرسه بسیار خسته کننده است
[ترجمه گوگل]مراقبت از کودکان پیش دبستانی بسیار خسته کننده است

5. Start beautiful, tiring process, the end is very sad, sober difficult.
[ترجمه ترگمان]شروع زیبا و خسته کننده، پایان بسیار غم انگیز و جدی است
[ترجمه گوگل]فرایند زیبا و خسته کننده را شروع کنید، پایان خیلی ناراحت کننده است و دلپذیر است

6. A long row is very tiring.
[ترجمه ترگمان]یک ردیف طولانی خسته کننده است
[ترجمه گوگل]یک ردیف طولانی بسیار خسته کننده است

7. We've all had a very tiring day - let's go to bed.
[ترجمه ترگمان]همه - مون یه روز خسته کننده داشتیم - بیا بریم بخوابیم
[ترجمه گوگل]همه ما یک روز بسیار خسته کننده داشتیم - بیایید به رختخواب برویم

8. I've had a very tiring day.
[ترجمه ترگمان]روز خسته کننده و خسته کننده ای داشتم
[ترجمه گوگل]من یک روز بسیار خسته کننده داشتم

9. Looking after the kids is extremely tiring.
[ترجمه Rozhan] نگهداری از کودکان بسیار خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان به شدت خسته کننده است
[ترجمه گوگل]به دنبال بچه ها بسیار خسته کننده است

10. The work was tiring and tedious.
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده و خسته کننده بود
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده و خسته کننده بود

11. Looking after small children can be very tiring.
[ترجمه ترگمان]مراقبت از کودکان کوچک می تواند بسیار خسته کننده باشد
[ترجمه گوگل]مراقبت از کودکان کوچک می تواند بسیار خسته کننده باشد

12. Teaching can be a tiring and stressful job.
[ترجمه ترگمان]تدریس می تواند یک شغل خسته کننده و پر استرس باشد
[ترجمه گوگل]تدریس می تواند یک کار خسته کننده و پرتحرک باشد

13. It had been a long and tiring day.
[ترجمه ترگمان]روز طولانی و خسته کننده ای بود
[ترجمه گوگل]یک روز طولانی و خسته کننده بود

14. At last it became too tiring.
[ترجمه ترگمان]سرانجام بیش از حد خسته کننده شد
[ترجمه گوگل]در نهایت خیلی خسته کننده شد

15. It had been a long tiring day.
[ترجمه ترگمان]روز خسته کننده ای بود
[ترجمه گوگل]این روز خسته کننده بود

پیشنهاد کاربران

فرساینده

معنی اصلی کلمه اصلاح شود:
خسته کننده

احساس خستگی کردن

خسته عرق آور


خسته کننده

خسته کننده
Something that makes to tired

Making you feel tired

Adjective :
خسته کننده
خستگی آور
کِسِل کننده

making you feel tired
خسته کننده

making you feel angry

خسته کننده و کسل کننده

خسته کننده/کسل کننده/ طاقت فرسا

خسته کننده
To make you tired
اگه دوست داشتید لایک کنید 😊


کلمات دیگر: