(خودمانی) تحت فشار قرار دادن، تهدید کردن
lean on
(خودمانی) تحت فشار قرار دادن، تهدید کردن
انگلیسی به فارسی
تحت فشار قرار دادن
لاغر کردن
انگلیسی به انگلیسی
• rest on, lean up against; depend on, trust, count on someone or something for support or assistance
مترادف و متضاد
Put pressure on; to attempt to compel a person to do something; to exert influence on
جملات نمونه
1. A mother is not a person to lean on but a person to make leaning un-necessary.
[ترجمه ترگمان]یک مادر کسی نیست که به فرد تکیه کند بلکه کسی است که به او تکیه کند
[ترجمه گوگل]مادر یک فرد نیست که بر آن تکیه کند، بلکه فردی که نیاز ندارد، تکیه می کند
[ترجمه گوگل]مادر یک فرد نیست که بر آن تکیه کند، بلکه فردی که نیاز ندارد، تکیه می کند
2. Lean on me if you feel dizzy.
[ترجمه ترگمان]اگه سرگیجه داری به من تکیه کن
[ترجمه گوگل]اگر منجر به سرگیجه می شوید، روی من قرار دهید
[ترجمه گوگل]اگر منجر به سرگیجه می شوید، روی من قرار دهید
3. When we meet difficults,we can lean on each other. Then we will be okay!
[ترجمه فرید رستمی] وقتی با مشکلات روبرو هستیم می توانیم به هم دیگه تکیه کنیم. با این کار مشکلی نخواهیم داشت.
[ترجمه ترگمان]وقتی همدیگر را می بینیم، می توانیم به هم تکیه کنیم پس ما خوب خواهیم بود![ترجمه گوگل]وقتی ما با مشکلات روبرو هستیم، می توانیم بر یکدیگر متمرکز شویم سپس ما خوب خواهیم شد
4. The couple lean on each other for support.
[ترجمه ترگمان]این زوج برای حمایت به یکدیگر تکیه می کنند
[ترجمه گوگل]این زوج برای حمایت از یکدیگر پشتیبانی می کنند
[ترجمه گوگل]این زوج برای حمایت از یکدیگر پشتیبانی می کنند
5. Do it yourself; don't lean on others for support.
[ترجمه ترگمان]خودت این کار را بکن، به خاطر حمایت به دیگران تکیه نکن
[ترجمه گوگل]خودتان انجام دهید دیگران را برای پشتیبانی نگذارید
[ترجمه گوگل]خودتان انجام دهید دیگران را برای پشتیبانی نگذارید
6. He's always had his big brother to lean on.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه برادر بزرگش رو داشت که بهش تکیه کنه
[ترجمه گوگل]او همیشه برادر بزرگ خود را به حال خود رها کرده است
[ترجمه گوگل]او همیشه برادر بزرگ خود را به حال خود رها کرده است
7. Don't lean on the fence like that - you'll break it!
[ترجمه ترگمان]به نرده تکیه نکن، مثل این، آن را می شکنی!
[ترجمه گوگل]بر روی حصار مثل آن نگذارید - آن را شکستن!
[ترجمه گوگل]بر روی حصار مثل آن نگذارید - آن را شکستن!
8. We may have to lean on them a bit if we want our money.
[ترجمه ترگمان]اگر پولمان را بخواهیم، می توانیم کمی به آن ها تکیه کنیم
[ترجمه گوگل]ما ممکن است مجبور شویم پول کمتری بپردازیم
[ترجمه گوگل]ما ممکن است مجبور شویم پول کمتری بپردازیم
9. The nurse saw him falter and made him lean on her.
[ترجمه ترگمان]پرستار او را دید که تردید کرد و به او تکیه داد
[ترجمه گوگل]پرستار او را دید و به او خیره شد
[ترجمه گوگل]پرستار او را دید و به او خیره شد
10. They always lean on us when they're in trouble.
[ترجمه ترگمان]اونا همیشه وقتی تو دردسر میفتن به ما تکیه می کنن
[ترجمه گوگل]زمانی که آنها در معرض دشواری هستند، همیشه به ما می پیوندند
[ترجمه گوگل]زمانی که آنها در معرض دشواری هستند، همیشه به ما می پیوندند
11. Don't lean on the table or it'll tip up.
[ترجمه ترگمان]روی میز تکیه نکن وگرنه تسلیم می شوی
[ترجمه گوگل]بر روی میز نگذارید یا آن را بالا ببرید
[ترجمه گوگل]بر روی میز نگذارید یا آن را بالا ببرید
12. If they don't pay soon we'll have to lean on them a little.
[ترجمه ترگمان]اگر به زودی pay، باید کمی به آن ها تکیه کنیم
[ترجمه گوگل]اگر آنها به زودی پرداخت نکنند، باید کمی بر آنها بمانیم
[ترجمه گوگل]اگر آنها به زودی پرداخت نکنند، باید کمی بر آنها بمانیم
13. He was staggering and had to lean on the bar.
[ترجمه ترگمان]تلوتلو خورد و مجبور شد به بار تکیه کند
[ترجمه گوگل]او متزلزل بود و مجبور بود در نوار بماند
[ترجمه گوگل]او متزلزل بود و مجبور بود در نوار بماند
14. They won't pay unless you lean on them.
[ترجمه ترگمان]آن ها پول نمی دهند مگر اینکه به آن ها تکیه کنید
[ترجمه گوگل]آنها پرداخت نخواهند کرد مگر آنکه بر آنها تکیه کنید
[ترجمه گوگل]آنها پرداخت نخواهند کرد مگر آنکه بر آنها تکیه کنید
پیشنهاد کاربران
۱_متکی بودن به ، تکیه کردن به و. . . .
۲_ فشار وارد کردن به ، تحت فشار قرار دادن ،
تهدید کردن و. . . .
۲_ فشار وارد کردن به ، تحت فشار قرار دادن ،
تهدید کردن و. . . .
تکیه کردن
مثال:
- I need somebody to lean on
- من نیاز دارم تا به کسی تکیه کنم
مثال:
- I need somebody to lean on
- من نیاز دارم تا به کسی تکیه کنم
متوسّل شدن، دست به دامنِ کسی شدن، توسّل و توکّل کردن
متکی بودن به , تکیه کردن به ؛ فشار آوردن ( به کسی )
# He leans heavily on his family
# The old lady leant on her stick as she talked
# He won't pay unless you lean on him
# We may have to lean on them a bit if we want our money
# He leans heavily on his family
# The old lady leant on her stick as she talked
# He won't pay unless you lean on him
# We may have to lean on them a bit if we want our money
تکیه دادن ، متکی و وابسته بودن
کلمات دیگر: