کلمه جو
صفحه اصلی

coworker


همکار، همقطار

انگلیسی به فارسی

همکار، هم قطار، هم کار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one of two or more persons who work together; fellow worker.
مشابه: colleague

• fellow worker, colleague

جملات نمونه

1. Regular outings contribute to a sense of fellowship among co-workers.
[ترجمه ترگمان]گردش های منظم باعث حس دوستی میان همکاران می شود
[ترجمه گوگل]پیاده روی های منظم به معنای مشارکت در همکاری ها کمک می کند

2. Greg's tendency to be critical made him unpopular with his co-workers.
[ترجمه ترگمان]تمایل گرگ نسبت به او باعث شد که او با همکاران خود محبوبیتی نداشته باشد
[ترجمه گوگل]تمایل گرگ به انتقاد او را با همکارانش غیرمعمول ساخته است

3. A co-worker of his found out about his prison record and began to put the bite on him.
[ترجمه ترگمان]یکی از همکاران او در مورد سابقه زندان خود تحقیق کرد و شروع به گاز گرفتن او کرد
[ترجمه گوگل]یک همکار او در مورد پرونده زندان او متوجه شد و شروع به نیش زدن کرد

4. Hadley's drinking problem led co-workers to report him to the supervisor.
[ترجمه ترگمان]مشکل نوشیدن هدلی به کارگران کمک کرد تا او را به ناظر گزارش دهند
[ترجمه گوگل]مشکل نوشیدن هادلی باعث شد که همکاران او را به ناظر راهنمایی کنند

5. He had apparently experienced a lot of verbal abuse from his co-workers.
[ترجمه ترگمان]او ظاهرا سو استفاده کلامی از همکاران خود را تجربه کرده بود
[ترجمه گوگل]او ظاهرا از همکارانش خیلی از سوء استفاده های شفاهی را تجربه کرده بود

6. Penny doesn't think her co-workers treat her as an equal.
[ترجمه ترگمان]پنی فکر نمی کنه که اون با اون مثل یه زن رفتار کنه
[ترجمه گوگل]پنی فکر نمی کند که همکارانش او را به عنوان یکسان با او رفتار کنند

7. I'm rarely under pressure and my co-workers are always nice to me.
[ترجمه ترگمان]به ندرت تحت فشار قرار می گیرم و همکاران من همیشه با من مهربان هستند
[ترجمه گوگل]من به ندرت تحت فشار هستم و همکارانم همواره به من خوش می گذرانند

8. The case depended upon his implication of his co-workers in the fraud.
[ترجمه ترگمان]این پرونده به معنای ضمنی او از همکاران خود در این کلاهبرداری بستگی داشت
[ترجمه گوگل]این مورد وابسته به پیروی از همکارانش در تقلب بود

9. He makes tasteless remarks about his co-workers.
[ترجمه ترگمان]او نکات بی مزه را در مورد همکاران خود بیان می کند
[ترجمه گوگل]او سخنان بی نظیری درباره همکارانش می نویسد

10. Her co-workers spoke highly of her.
[ترجمه ترگمان]همکاران او به شدت از او صحبت کردند
[ترجمه گوگل]همکاران او به شدت از او صحبت کردند

11. You notice a coworker sitting at her desk flipping through some papers.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدی که یکی از همکارام پشت میزش نشسته بود و چند تا کاغذ رو ورق می زد
[ترجمه گوگل]شما متوجه میشوید که یک همکار با نشستن روی میز خود از طریق برخی مقالات گول زدن

12. When socializing with his co-workers he would assume a hearty, over-bearing manner.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با همکاران خود ارتباط برقرار می کرد، رفتاری صمیمانه و over به خود می گرفت
[ترجمه گوگل]وقتی که با همکاران خود ارتباط برقرار می کنید، یک رویکرد شاد و سربلند به حساب می آید

13. Is he a co-worker?
[ترجمه ترگمان]آیا او هم کار می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا او یک همکار است؟

14. Three years later, the worker wounded two coworkers and killed three others in the company cafeteria.
[ترجمه ترگمان]سه سال بعد، کارگر دو دستیار را زخمی کرد و سه تن دیگر را در کافه تریا شرکت کشت
[ترجمه گوگل]سه سال بعد، این کارگر دو همکار را زخمی کرد و سه نفر دیگر را در کافه تریا شرکت کرد

پیشنهاد کاربران

A person that you work with in a job

همکار

A person that you work with in a job
همکار

رقیب

Colleague

همکار، کسی که با او در یک شغل کار میکنید

همکار، کسی که توی کاری باهاتون شریک هست

تعریف:a person that you work with in a job


My father and my friend father are co workers.

A person that you work whit in a job


Coworker: همکار
My coworker: هم کار من

همکار ، a person that you work with in a job

co - woker :
: aperson that you work with in a job
کسی که سرِ کار با او کار میکنی
eg: I saw my co - work on the street
من همکارم را در خیابان دیدم

My father's co_ worker is very fun. . .

کسی ک در محل کار شما با شما همکار باشد و در یک محل با هم کار می کنید: همکار



کلمات دیگر: