کلمه جو
صفحه اصلی

climactic


معنی : اوجی، باوج رسیده
معانی دیگر : فرازگاهی (climactical هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

اوجی، به اوج رسیده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: climactically (adv.)
• : تعریف: pertaining to, reaching, or being a climax.
مشابه: meridian

- This was the climactic battle that decided the war's outcome.
[ترجمه ترگمان] این نقطه نبردی بود که نتیجه جنگ را تعیین کرد
[ترجمه گوگل] این نبرد کوهستانی بود که نتیجه جنگ را تصمیم گرفت

• of the summit, of the peak; of the pinnacle, of the apex
a climactic moment in a situation is one in which a very exciting or important event occurs; a formal word.

مترادف و متضاد

Synonyms: acute, climactical, critical, crucial, desperate, dire, paramount, peak


decisive


اوجی (صفت)
climactic, meridional

باوج رسیده (صفت)
climactic, culminant

Antonyms: anticlimacteric, anticlimactic, bathetic, indecisive, trivial, undecided


جملات نمونه

1. the end of the civil war was a climactic moment in u. s. history
پایان جنگ های داخلی نقطه ی عطفی بود در تاریخ ایالات متحده.

2. We whomped our arch rival in the season's climactic football game.
[ترجمه ترگمان]ما رقیب قدیمی خود را در بازی فوتبال نقطه اوج می گیریم
[ترجمه گوگل]ما رقبای قهرمان ما را در بازی فوتبال کوهنوردی فصل بردیم

3. The play builds up to a final climactic scene between father and daughter.
[ترجمه ترگمان]نمایش تا آخرین صحنه پایانی بین پدر و دختر ساخته می شود
[ترجمه گوگل]این بازی به یک صحنه نهایی کوهنوردی بین پدر و دختر کمک می کند

4. Now what are the determinants of climactic rhythm?
[ترجمه ترگمان]عوامل تعیین کننده این ریتم چه هستند؟
[ترجمه گوگل]در حال حاضر عوامل تعیین کننده ریتم کوهنوردی چیست؟

5. And, of course, the climactic car chase, with Jackie piloting a sports car on to a pleasure boat.
[ترجمه ترگمان]و البته، نقطه اوج شکار است و جکی را در یک ماشین ورزشی به سمت یک قایق تفریحی هدایت می کند
[ترجمه گوگل]و، البته، تعقیب خودروی کوهنوردی، با جکی، یک ماشین ورزشی را به یک قایق تفریحی پرتاب می کند

6. The climactic rhythm consists in the desire to know and the satisfaction of that desire.
[ترجمه ترگمان]آخرین ریتم شامل میل به دانستن و ارضا آن میل است
[ترجمه گوگل]ریتم کوهنوردی شامل تمایل به دانستن و رضایت از این میل است

7. History was reaching its climactic moment and there were signs and wonders to prove it.
[ترجمه ترگمان]تاریخ به اوج رسیده بود و نشانه هایی از شگفتی و شگفتی در آن دیده می شد
[ترجمه گوگل]تاریخ به لحظات کوهنوردی او رسیدن و نشانه ها و شگفتی ها برای اثبات آن بود

8. A climactic scene is a brawl between the wife and husband on a ski-slope about his extra-marital affair.
[ترجمه ترگمان]صحنه ای نقطه اوج یک نزاع بین زن و شوهر بر سر یک پیست اسکی در رابطه با ماجرای extra است
[ترجمه گوگل]یک صحنه ی کوهنوردی، نزاع بین زن و شوهر در یک اسکله شیب در مورد امور اضطراری او است

9. His climactic moments were of action, not of response.
[ترجمه ترگمان]لحظات اوج او عملی بودند، نه واکنش
[ترجمه گوگل]لحظات کوهنوردی او عمل، نه واکنش بود

10. Her body had reached a climactic moment of its cycle, and felt famished and restless.
[ترجمه ترگمان]بدنش به اوج اوج رسیده بود و احساس گرسنگی و بی قراری می کرد
[ترجمه گوگل]بدنش به یک لحظه کوهنوردی از چرخه آن رسیده بود، و احساس گرسنگی و بی قرار بودن

11. He is in the climactic moments of his career.
[ترجمه ترگمان]او در لحظات پایانی حرفه خود است
[ترجمه گوگل]او در لحظات اوج زندگی حرفه ای او است

12. The climactic battle to kill the false being within and victoriously conclude the spiritual revolution.
[ترجمه ترگمان]جنگ نقطه پایانی برای کشتن کاذب موجود در داخل و پیروزمندانه در پایان بخشیدن به انقلاب روحانی است
[ترجمه گوگل]نبرد کلاسیک برای کشتن موجودات دروغین و پیروزی انقلاب معنوی است

13. The climactic stage in the project will take place in the 2012-Antarctic summer, when the Lake Ellsworth Consortium will use the data in this paper to access a sub-glacial lake for the first time.
[ترجمه ترگمان]مرحله اوج این پروژه در تابستان ۲۰۱۲ - ۲۰۱۲ زمانی رخ خواهد داد که کنسرسیوم دریاچه Ellsworth از داده ها در این مقاله برای دستیابی به یک دریاچه زیر یخ برای اولین بار استفاده خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مرحله کوهنوردی در این پروژه در تابستان 2012-قطب جنوب برگزار می شود، زمانی که کنسرسیوم Lake Ellsworth از داده های موجود در این مقاله برای دسترسی به یک دریاچه یخبندان برای اولین بار استفاده می کند

14. Spielberg also consulted on other scenes, as the climactic battle between Obi - Wan and Anakin.
[ترجمه ترگمان]Spielberg همچنین در مورد صحنه های دیگر به عنوان نقطه اوج درگیری بین وان - وان و Anakin با هم مشورت کردند
[ترجمه گوگل]اسپیلبرگ همچنین در صحنه های دیگر به عنوان نبرد کوهنوردی بین اوبی وان و آناکین مشغول به کار شد

15. The play builds up to a climactic scene between father and daughter.
[ترجمه ترگمان]نمایش تا نقطه اوج بین پدر و دختر ساخته می شود
[ترجمه گوگل]این بازی به یک صحنه کوهنوردی بین پدر و دختر کمک می کند

The end of the Civil War was a climactic moment in U.S. history.

پایان جنگ‌های داخلی نقطه‌ی عطفی در تاریخ ایالات متحده بود .


پیشنهاد کاربران

فرازگاهی، اوج گیرنده

( of an action, event, or scene ) exciting or thrilling and acting as a climax to a series of events.
"the film's climactic scenes"


بی نظیر

Never happened before

اقلیمی ، مربوط به آب و هوا


کلمات دیگر: