خوشبختانه
luckily
خوشبختانه
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• : تعریف: by fortunate chance.
• متضاد: unfortunately, unluckily
• مشابه: fortunately
• متضاد: unfortunately, unluckily
• مشابه: fortunately
- Luckily, the plan worked.
[ترجمه mohammad] این طرح خوشبختانه کار کرده
[ترجمه D.s] خوشبختانه ، این برنامه یا طرح جواب داده است .
[ترجمه Lk] خوشبختانه نقشه کارکرد
[ترجمه R.A] خوشبختانه این طرح به خوبی کار کرده
[ترجمه پارسا میریوسفی] خوشبختانه این ایده و طرح کار کرد
[ترجمه SARAH *BTS] خوشبختانه، این طرح جواب داد
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه برنامه کار می کرد[ترجمه گوگل] خوشبختانه، این طرح کار کرد
• fortunately
you add luckily to your statement to indicate that you are glad that something happened.
you add luckily to your statement to indicate that you are glad that something happened.
مترادف و متضاد
happily
Synonyms: by chance, favorably, fortuitously, fortunately, opportunely, propitiously, providentially
Antonyms: unhappily, unluckily
جملات نمونه
1. The accident could have been much worse; luckily no harm was done.
[ترجمه ترگمان]تصادف ممکن بود بدتر از این باشد؛ خوشبختانه هیچ اسیبی به آن نرسیده بود
[ترجمه گوگل]تصادف ممکن است خیلی بدتر باشد؛ خوشبختانه هیچ آسیبی نداشت
[ترجمه گوگل]تصادف ممکن است خیلی بدتر باشد؛ خوشبختانه هیچ آسیبی نداشت
2. Luckily a bush broke his fall.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه یکی از بوته ها سقوط کرد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه یک بوش سقوط کرد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه یک بوش سقوط کرد
3. Luckily the museum was not damaged by the earthquake.
[ترجمه Zahra] خوشبختانه این موزه توسط زلزله آسیب ندیده است.
[ترجمه SARAH *BTS] خوشبختانه موزه در اثر زلزله آسیب ندید
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه موزه از زلزله آسیب ندید[ترجمه گوگل]خوشبختانه این موزه توسط زلزله آسیب دیده است
4. Luckily I didn't hurt myself when I fell.
[ترجمه siamak esteghlaly] خوش بختانه وقتی افتادم صدمه ای ندیدم
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه وقتی افتادم، به خودم صدمه نزدم[ترجمه گوگل]خوشبختانه وقتی که سقوط کردم، خودم صدمه ندیدم
5. Luckily, the damage was not serious.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، خسارت جدی نبود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، آسیب جدی نبود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، آسیب جدی نبود
6. Luckily I was feeling in a good mood.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه حس خوبی داشتم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه احساس خوبی داشتم
[ترجمه گوگل]خوشبختانه احساس خوبی داشتم
7. Luckily, help arrived in the nick of time.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، کمک به موقع رسید
[ترجمه گوگل]خوشبختانه کمک به لحظه ای وارد شد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه کمک به لحظه ای وارد شد
8. Luckily, there was another sailing at 2 o'clock.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه کشتی دیگری در ساعت ۲ بعد از ظهر بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، دو ساعت دیگر در حال قایقرانی بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، دو ساعت دیگر در حال قایقرانی بود
9. She threw a chair at me,but luckily I dodged.
[ترجمه ترگمان]یک صندلی به طرف من پرت کرد، اما خوشبختانه جا خالی دادم
[ترجمه گوگل]او یک صندلی را روی من انداخته بود، اما خوشبختانه من مانع شدم
[ترجمه گوگل]او یک صندلی را روی من انداخته بود، اما خوشبختانه من مانع شدم
10. Luckily our precious records were saved from the fire.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، سوابق precious از آتیش نجات پیدا کرد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه سوابق باارزش ما از آتش نجات یافتند
[ترجمه گوگل]خوشبختانه سوابق باارزش ما از آتش نجات یافتند
11. Luckily I had a friend with me who spoke German.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه دوستی با من داشت که به زبان آلمانی حرف می زد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه من یک دوست با من داشتم که آلمانی صحبت میکرد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه من یک دوست با من داشتم که آلمانی صحبت میکرد
12. Luckily he had insured himself against long-term illness.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه او خودش را در برابر بیماری طولانی مدت بیمه کرده بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه او خود را در برابر بیماری دراز مدت بیمه کرده است
[ترجمه گوگل]خوشبختانه او خود را در برابر بیماری دراز مدت بیمه کرده است
13. A van drove into their car but luckily it was just a bump.
[ترجمه ترگمان]یه ون سوار ماشین ون شد، ولی خوشبختانه فقط یه برآمدگی بود
[ترجمه گوگل]یک ون به ماشین خود رفت، اما خوشبختانه این یک ضربه بود
[ترجمه گوگل]یک ون به ماشین خود رفت، اما خوشبختانه این یک ضربه بود
14. Luckily, I have a very understanding boss.
[ترجمه A] خوشبختانه من یک رئیس خیلی فهمیده دارم
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، من یک رئیس بسیار درک کننده دارم[ترجمه گوگل]خوشبختانه، من یک رئیس بسیار درک دارم
پیشنهاد کاربران
خوش کسانه
خوش شانس
کسی که خوش شانس است
فرد خوش شانس
خوشبختانه
synonym for "fortunately" .
Fortunately
Reopen Synonym for "fortunately
از شانس خوب. . . ازروی خوش شانسی
mean fortunately
جمله:
Luckily, this year's exam were online
Luckily, this year's exam were online
خوش شانس
خوش شانسی
خوشبخت
خوشبختانه
خوش شانسی
خوشبخت
خوشبختانه
e. g. Luckily they had a very strong actor in the main part and he managed to carry the whole play ( = make a success of it through his own performance )
آبادیس دمت گرم
حتی دیکشنری اکسفور و دیکت باکس و همه جارو گشتم ولی پیدا نکردم ولی اینجا پیدا شد
حتی دیکشنری اکسفور و دیکت باکس و همه جارو گشتم ولی پیدا نکردم ولی اینجا پیدا شد
Rech4
supplementary exercises book
page: 48
luckily
لاکیلی => ی کمتر تلفظ می شود
به عنوان قید
adv is an abbreviation of adverb
adverb: قید
abbreviation: مخفف
number:9
synonym for fortunately
supplementary exercises book
page: 48
luckily
لاکیلی => ی کمتر تلفظ می شود
به عنوان قید
adv is an abbreviation of adverb
adverb: قید
abbreviation: مخفف
number:9
synonym for fortunately
کلمات دیگر: