1. These two buildings typify the rich extremes of Irish architecture.
[ترجمه ترگمان]این دو ساختمان نیز نمونه ای از ویژگی های غنی معماری ایرلندی هستند
[ترجمه گوگل]این دو ساختمان برجسته ترین معماری ایرلندی را نشان می دهند
2. Catherine Deneuve seemed to typify cool Gallic elegance.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که کاترین deneuve، ظرافت Gallic را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]کاترین دانو به نظر میرسید که ظرافتهای گالیله ای را به نمایش میگذارد
3. In this book we have tried to typify the main classes of verbs.
[ترجمه ترگمان]در این کتاب، ما سعی کرده ایم که نمونه ای از کلاس های اصلی افعال باشند
[ترجمه گوگل]در این کتاب ما سعی داریم کلاس های اصلی افعال را تایپ کنیم
4. They also typify the role of Highlander in such situations.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین نشان دهنده نقش of در چنین شرایطی هستند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین نقش هوهلندر را در چنین شرایطی نشان می دهند
5. Confidence in the future used to typify the Republican party.
[ترجمه ترگمان]اعتماد به آینده برای نمونه نماینده حزب جمهوری خواه مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس برای استفاده از حزب جمهوریخواه
6. Burke's arrogance seems to typify this government's approach.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که غرور برک ویژگی رویکرد این دولت است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد برانگیزه بورک، این رویکرد دولت را نشان می دهد
7. Those five pages also typify his odd priorities.
[ترجمه ترگمان]این پنج صفحه نیز نشان دهنده اولویت های عجیب او هستند
[ترجمه گوگل]این پنج صفحه همچنین اولویت های عجیب و غریب خود را نشان می دهد
8. New singers whose voices typify different feelings sing old songs again as their own rendition.
[ترجمه ترگمان]خوانندگان جدیدی که در صدایش احساس متفاوتی نسبت به آواز قدیمی و آوازهای قدیمی خود دارند
[ترجمه گوگل]خوانندگان جدید که صدای آنها احساسات مختلف را نشان می دهند آهنگ های قدیمی را دوباره به عنوان اعلیحضرت خواندند
9. By comparison, the light industries that typify southern China are tedious but less overtly hazardous.
[ترجمه ترگمان]با مقایسه، صنایع سبک که نمونه بارز جنوب چین هستند خسته کننده اما کم تر خطرناک هستند
[ترجمه گوگل]در مقایسه، صنایع سبک که جنوب چین را نشان می دهند خسته کننده هستند، اما کمتر آشکارا خطرناک هستند
10. Two recent cars typify the current state of the art with car faces.
[ترجمه ترگمان]دو اتومبیل اخیر نشان دهنده وضعیت فعلی هنر با چهره های اتوموبیل هستند
[ترجمه گوگل]دو خودروی اخیر خودروسازی فعلی را با چهره خودرو نشان می دهد
11. Rather, speculation, conflicts, and theoretical extrapolation typify their every action.
[ترجمه ترگمان]در عوض، speculation، برخوردها، و برون یابی تیوریک، هر اقدام خود را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]در عوض، هرج و مرج، اختلافات و برداشت نظری، هر عمل خود را نشان می دهد
12. Hornbills, starlings, vultures, rollers, bee eaters and shrikes typify the ubiquitous 1 avifauna 2 of the Kruger.
[ترجمه ترگمان]hornbills، سارها، لاش خور، rollers، eaters، eaters و shrikes نمونه ای از ۱ avifauna ۲ of در همه جا حاضر هستند
[ترجمه گوگل]خرگوش ها، ستاره ها، خرچنگ ها، غلطک ها، زنبورها و شیرینی ها، رایج ترین و پرطرفدارترین و پرطرفدارترین و پرطرفدارترین کیهگورها هستند
13. Hornbills, starlings, vultures, rollers, bee-eaters and shrikes typify the ubiquitous avifauna of the Kruger.
[ترجمه ترگمان]Hornbills، سارها، vultures، rollers، bee و shrikes و shrikes و shrikes که در همه جا حاضر و حاضر در همه جا حضور دارند، در همه جا حضور دارند
[ترجمه گوگل]خرگوش ها، ستاره ها، خرچنگ ها، غلطک ها، زنبورها و Shrikes ها نشان می دهد همه پرندگان avifauna از Kruger
14. The names typify region.
[ترجمه ترگمان]این نام ها نشانگر منطقه هستند
[ترجمه گوگل]نامها منطقه را نشان می دهند