کلمه جو
صفحه اصلی

sparsely

انگلیسی به فارسی

ضعیف


انگلیسی به انگلیسی

• in a thinly scattered manner; scantily

جملات نمونه

1. Relative to the size,the city is sparsely populated.
[ترجمه پاشا] این شهر، نسبت به اندازه، تراکم جمعیتی کمی دارد.
[ترجمه ترگمان]نسبت به اندازه، شهر پر جمعیت است
[ترجمه گوگل]نسبت به اندازه، شهر بسیار کم جمعیت است

2. The province is heavily forested and sparsely populated.
[ترجمه ترگمان]این استان پرجمعیت و پرجمعیت است
[ترجمه گوگل]این استان به شدت جنگل و کم جمعیت دارد

3. The ground was sparsely covered with grass.
[ترجمه ترگمان]زمین پوشیده از علف بود
[ترجمه گوگل]زمین به شدت با چمن پوشیده شده بود

4. We took tea by lamplight in his sparsely furnished house.
[ترجمه ترگمان]ما چای را با نور چراغ در خانه کم و کم او صرف کردیم
[ترجمه گوگل]چای را با لامپیت در خانه ای که بسیار کمرنگ شده بود، به دست آوردیم

5. Even now they were travelling through sparsely inhabited country as they headed further upstate.
[ترجمه ترگمان]حتی حالا که آن ها به شمال ایالت شمالی می رفتند، از میان کشوری که در آن محل سکونت داشتند سفر می کردند
[ترجمه گوگل]حتی در حال حاضر آنها از طریق کشور کم جمعیت ساکن به آنجا رفته اند که به سمت پیشرفته تر حرکت می کنند

6. His office is a light, sparsely furnished room without a desk.
[ترجمه ترگمان]دفتر او یک اتاق ساده است که در آن همه جا خالی از سکنه است
[ترجمه گوگل]دفتر او یک اتاق سبک و کم هزینه بدون میز است

7. It was poorly and sparsely furnished; a brave effort had been made to keep it tidy and clean.
[ترجمه ترگمان]این کار ضعیف و کم بود؛ تلاش شجاعانه او را مجبور کرده بود که آن را مرتب و تمیز نگه دارد
[ترجمه گوگل]این ضعیف بود و کمی مجهز بود؛ تلاش های شجاعانه برای نگه داشتن آن مرتب و پاکیزه شده است

8. It was sparsely furnished and grimy.
[ترجمه ترگمان]این اتاق کم و بیش از آن بود که اثاثیه آن کثیف و کثیف بود
[ترجمه گوگل]این بسیار ممتاز و مبهم بود

9. These expeditions were usually carried out in remote, sparsely populated areas.
[ترجمه ترگمان]این سفره ای اکتشافی معمولا در مناطق دور افتاده و پراکنده انجام می شدند
[ترجمه گوگل]این اکسپدیشنها معمولا در مناطق دورافتاده و کم جمعیت پرورش یافتند

10. One of these, designated B was expressed sparsely in terminal placenta and with varying levels in most other tissues.
[ترجمه ترگمان]یکی از اینها که مشخص شد B در جفت پایانه و با سطوح مختلف در بسیاری از بافت های دیگر بیان شد
[ترجمه گوگل]یکی از این ها، B تعیین شده در جفت ترمیمی و با سطوح مختلف در اکثر بافت های دیگر نشان داده شد

11. The Earth is sparsely populated and desolate, with many tower blocks lying decayed and uninhabited.
[ترجمه ترگمان]زمین پر از جمعیت پراکنده و متروک است و بسیاری از قطعات برج ها پایین افتاده و خالی از سکنه هستند
[ترجمه گوگل]زمین کم جمعیت و ویرانگر است، با بسیاری از بلوک های برج های دروغین فاسد شده و غیر بومی

12. The room was sparsely furnished with an ancient sideboard, a small kitchen-dresser, a table and two chairs.
[ترجمه ترگمان]اتاق یک گنجه دیواری قدیمی بود، یک میز کوچک آشپزخانه، یک میز و دو صندلی
[ترجمه گوگل]اتاق با صندوقی باستانی، آشپزخانه کوچک، میز و دو صندلی، به آرامی مبله شده بود

13. Bedrooms are sparsely furnished and the dining rooms look drab.
[ترجمه ترگمان]اثاثیه اتاق غذا کم است و اتاق های ناهارخوری هم به نظر خسته کننده می آیند
[ترجمه گوگل]اتاق های خواب کم مجهز شده و اتاق های ناهار خوری بسیار زیبا هستند

14. One room is a sparsely furnished office and showroom with eight caskets on display.
[ترجمه ترگمان]یک اتاق یک دفتر کوچک و مبله با هشت تابوت در صفحه نمایش است
[ترجمه گوگل]یک اتاق یک دفتر و نمایشگاه بسیار کم مجهز با هشت جعبه در نمایش است

15. An important minority of the population lives in far flung, sparsely populated areas such as the highlands and islands.
[ترجمه ترگمان]جمعیت قابل توجهی از مردم در مناطق دورافتاده و پرجمعیت نظیر ارتفاعات و جزایر زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]اقلیتی مهم از جمعیت در مناطق دور افتاده، مناطق کم جمعیت مانند ارتفاعات و جزایر زندگی می کند

پیشنهاد کاربران

بطور پراکنده


Thinly

کم - کم تعداد

کم جمعیت

جسته گریخته

نامنظم بودن، مخصوصا به طور نامنظم پراکنده بودن


کلمات دیگر: