کلمه جو
صفحه اصلی

persian


معنی : پارسی، پارسی، ایرانی، فارسی
معانی دیگر : وابسته به ایران و مردمان و فرهنگ و زبان های آن، (زبان) فارسی

انگلیسی به فارسی

فارسی، ایرانی


فارسی، پارسی، ایرانی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to Iran or Persia or its people, culture, language, or the like.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a native or citizen of Iran or a descendant thereof; Iranian.

(2) تعریف: the language of Iran; Farsi.

(3) تعریف: a native of ancient Persia.

(4) تعریف: see Persian cat.

• language of persia, persian language (also known as farsi)
resident or citizen of persia; native of persia
of or pertaining to persia; from persia (former name of modern-day iran)
something that is persian belongs or relates to the ancient kingdom of persia, or sometimes to the modern state of iran.
persian carpets and rugs are from persia or iran. they have geometric patterns in rich colours and are made by hand from silk or wool.
persian is the language that is spoken by people in iran, and was spoken in ancient persia.

مترادف و متضاد

پارسی (اسم)
fire worshipper, persian, parsee

پارسی (صفت)
persian, irani, iranian

ایرانی (صفت)
persian, iranian

فارسی (صفت)
persian

جملات نمونه

1. A Persian rug covered the hardwood floors.
[ترجمه ترگمان]یک قالیچه ایرانی کف چوبی را پوشانده بود
[ترجمه گوگل]یک فرش فارسی کفهای چوب سخت پوشیده بود

2. A Persian rug will add colour and interest to your hallway.
[ترجمه ترگمان]یک قالیچه ایرانی رنگ و علاقه به راهرو شما خواهد داشت
[ترجمه گوگل]یک فرش فارسی رنگ و علاقه خود را به راهرو خود اضافه خواهد کرد

3. Persian rugs are characterized by their geometric designs and rich colours.
[ترجمه ترگمان]قالیچه های ایرانی با طرح های هندسی و رنگ های غنی مشخص می شوند
[ترجمه گوگل]قالی ایرانی با طرح های هندسی و رنگ های غنی مشخص شده است

4. A Persian rug covered the polished floor.
[ترجمه ترگمان]یک قالیچه ایرانی کف اتاق را پوشانده بود
[ترجمه گوگل]یک فرش فارسی کف جلا را تحت پوشش قرار داد

5. Egypt was conquered by the Persian king Kambyses.
[ترجمه ترگمان]مصر توسط پادشاه پارسی Kambyses فتح شد
[ترجمه گوگل]مصر توسط پادشاه فارسی Kambyses فتح شد

6. Persian cats have long, silky fur.
[ترجمه ترگمان]گربه های ایرانی موی بلند و ابریشمی دارند
[ترجمه گوگل]گربه های فارس دارای خز بلند و ابریشمی هستند

7. It was used in the Persian Gulf war to target smart bombs and guide tanks across the desert.
[ترجمه ترگمان]از آن در جنگ خلیج فارس برای هدف قرار دادن بمب های هوشمند و هدایت تانک ها در سرتاسر بیابان استفاده شده است
[ترجمه گوگل]این در جنگ خلیج فارس برای هدف قرار دادن بمب های هوشمند و تانک های هدایت شده در بیابان مورد استفاده قرار گرفت

8. S. -led coalition forces in the 1991 Persian Gulf War.
[ترجمه ترگمان]نیروهای ائتلاف جنوب شرقی در جنگ خلیج فارس ۱۹۹۱ رهبری شدند
[ترجمه گوگل]نیروهای ائتلافی در جنگ 1991 خلیج فارس

9. Kuwait declared martial law after the Persian Gulf War.
[ترجمه ترگمان]پس از جنگ خلیج فارس، کویت حکومت نظامی اعلام کرد
[ترجمه گوگل]کویت پس از جنگ خلیج فارس، وضعیت نظامی را اعلام کرد

10. Dark, sensuous lilac is derived from the Persian word for midnight blue indigo, itself an import from the Indus.
[ترجمه ترگمان]یاس بنفش و بنفش از کلمه فارسی برای نیل آبی نیمه شب به خودی خود یک وارداتی از سند نشات می گیرد
[ترجمه گوگل]تیره، سنبلچه ای حساس از کلمه فارسی برای نیمه شباهت آبی، مشتق شده از هندوستان، مشتق شده است

11. Now it was gone, to the last Persian rug and Deco lamp.
[ترجمه ترگمان]اکنون به سوی آخرین قالیچه ایرانی و چراغ دکو رفته بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر رفته بود، به آخرین قالیچه فرش ایرانی و لامپ دکو

12. Suddenly the Persian came up behind him and took his arm.
[ترجمه ترگمان]ناگهان ایرانی پشت سر او آمد و بازویش را گرفت
[ترجمه گوگل]ناگهان، فارس پشت سرش آمد و بازویش را گرفت

13. His outpost on the Dardanelles was within the Persian empire.
[ترجمه ترگمان]پایگاه داردانل در میان امپراتوری پارسی بود
[ترجمه گوگل]امپراطوری او در اردن در امپراتوری ایران بود

14. He was a Persian provincial governor, whose powers had few limits provided he stayed loyal.
[ترجمه ترگمان]او یک والی ایرانی بود که اختیارات آن محدود شده بود و او وفادار ماند
[ترجمه گوگل]او یک فرماندار استان فارس بود، قدرتش محدودیت های کمی را در اختیار داشت که او وفادار بود

Persian carpets are world-renowned.

فرشهای ایران در جهان معروف است.


A Persian man and two Greek women

یک مرد ایرانی و دو زن یونانی


do you know Persian?

فارسی بلدید؟


Persian poetry

شعر فارسی


پیشنهاد کاربران

ارایشگاه پولادپرشین

خلیج فارس

فارس ( اگر معرب نشود در اصل همان پارس ) - می تواند هم در معنای پارسی هم ایرانی به کار رود.

پارسی یعنی هزاره، یعنی ایرانی، یعنی تاجیک، یعنی تات یکجا باید بگویم که تیره ای از مردمان شریف و بزرگوار هستند که نخستین محل زندگی شان ایران، قفقاز، آسیای میانه و جنوب اسیا بوده


زبانی دارند کهن و توانگر که زبانی ۳۰۰۰ ساله است

شمار پارسیان به ۱۷۰میلیون نفر می رسد

گربه نژاد پرشین هم میشه


کلمات دیگر: