از شکل انداختن، کج کردن، پیچاندن
contorted
از شکل انداختن، کج کردن، پیچاندن
انگلیسی به انگلیسی
• distorted, deformed, twisted out of its normal shape or appearance, twisted; convoluted
جملات نمونه
1. Her mouth was contorted in a snarl.
[ترجمه ترگمان]دهانش از خشم درهم رفته بود
[ترجمه گوگل]دهان او در یک مارپیچ کشیده شده بود
[ترجمه گوگل]دهان او در یک مارپیچ کشیده شده بود
2. His face was contorted with rage.
[ترجمه ترگمان]صورتش از شدت خشم منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش با خشم فراوان بود
[ترجمه گوگل]چهره اش با خشم فراوان بود
3. A spasm of pain contorted his face.
[ترجمه ترگمان]لرزشی از درد چهره اش را درهم کشید
[ترجمه گوگل]اسپاسم درد ناشی از چهره اش بود
[ترجمه گوگل]اسپاسم درد ناشی از چهره اش بود
4. His face was contorted with anger.
[ترجمه ترگمان]صورتش از خشم منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش خشمگین بود
[ترجمه گوگل]چهره اش خشمگین بود
5. He contorted the document out of its proper meaning.
[ترجمه ترگمان]او سند را از معنای صحیح آن بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او سند را از معنای مناسب خود محو کرد
[ترجمه گوگل]او سند را از معنای مناسب خود محو کرد
6. His face contorted with anger.
[ترجمه ترگمان]صورتش از خشم منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چهره او خشمگین است
[ترجمه گوگل]چهره او خشمگین است
7. His face was contorted in agony as he tried to lift himself out of the chair.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد خود را از روی صندلی بلند کند چهره اش از درد درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]چهره او در حالی که سعی داشت خود را از صندلی بیرون بکشد، از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]چهره او در حالی که سعی داشت خود را از صندلی بیرون بکشد، از بین رفته بود
8. His face was contorted with pain as he crossed the finish line.
[ترجمه ترگمان]وقتی از خط پایان عبور کرد صورتش از درد منقبض شد
[ترجمه گوگل]چهره او با درد از خط خارج شد
[ترجمه گوگل]چهره او با درد از خط خارج شد
9. It was a contorted version of the truth.
[ترجمه ترگمان]این یک نسخه از حقیقت بود
[ترجمه گوگل]این یک نسخه منسجم از حقیقت بود
[ترجمه گوگل]این یک نسخه منسجم از حقیقت بود
10. Her face was contorted with pain due to the gallbladder stones.
[ترجمه ترگمان]صورتش از دردی که به خاطر سنگ کیسه صفرا بود منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به علت سنگ های کیسه صفرا کمرنگ شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به علت سنگ های کیسه صفرا کمرنگ شده بود
11. His face contorted with bitterness and rage.
[ترجمه ترگمان]چهره اش از خشم و خشم منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش تلخی و خشمگین بود
[ترجمه گوگل]چهره اش تلخی و خشمگین بود
12. 'Get out!' she shouted, her mouth contorted by emotion.
[ترجمه ترگمان]! برو بیرون دهانش از فرط هیجان منقبض شد و فریاد زد:
[ترجمه گوگل]'برو بیرون!' او فریاد کشید، دهانش از احساساتش خجالت میکشید
[ترجمه گوگل]'برو بیرون!' او فریاد کشید، دهانش از احساساتش خجالت میکشید
13. Her face was contorted with pain.
[ترجمه ترگمان]صورتش از درد منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش با درد شدید شد
[ترجمه گوگل]چهره اش با درد شدید شد
14. Her face contorted / was contorted with pain.
[ترجمه ترگمان]صورتش از درد منقبض شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به شدت درگیر درد بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به شدت درگیر درد بود
پیشنهاد کاربران
کج و معوج
تحریف شده
کلمات دیگر: