کلمه جو
صفحه اصلی

intramuscular


معنی : درون ماهیچهای
معانی دیگر : (پزشکی - واقع در یا تزریق شده به درون عضله) درون ماهیچه ای، داخل عضلانی

انگلیسی به فارسی

عضلانی، درون ماهیچهای


درون ماهیچه ای


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: intramuscularly (adv.)
• : تعریف: within or into a muscle.

- an intramuscular injection
[ترجمه ترگمان] تزریق intramuscular
[ترجمه گوگل] یک تزریق عضلانی

• within the muscles, inside the muscles

مترادف و متضاد

درون ماهیچه ای (صفت)
intramuscular

جملات نمونه

1. Most of these people use intramuscular steroids, although only one admits to having shared needles at any time.
[ترجمه ترگمان]بیشتر این افراد از intramuscular استروئید استفاده می کنند، اگر چه تنها یک فرد اعتراف می کند که در هر زمان سوزن های مشترک مصرف می کند
[ترجمه گوگل]اکثر این افراد از استروئید های عضلانی استفاده می کنند، هرچند که تنها یکی از آنها معتقد است که در هر زمان سوزن های مشترک را در اختیار دارند

2. Intramuscular replacement with magnesium sulfate is painful and requires several injections each day.
[ترجمه ترگمان]جایگزینی Intramuscular با سولفات منیزیم دشوار است و هر روز به چند آمپول نیاز دارد
[ترجمه گوگل]جایگزینی داخل عضلانی با سولفات منیزیم دردناک است و هر روز تزریق چندین مورد نیاز دارد

3. Very little is known about intramuscular lipids in meat products . Both the composition and lipolysis of intramuscular lipids are important for the final flavor of meat products .
[ترجمه ترگمان]کم و بیش در مورد لیپیدها و محصولات گوشتی شهرت دارند هم ترکیب و هم تجزیه و تحلیل چربی چربی ها برای طعم نهایی محصولات گوشتی مهم هستند
[ترجمه گوگل]بسیار کم در مورد چربی های عضلانی در محصولات گوشت شناخته شده است هر دو ترکیب و لیپولیز چربی های عضلانی عضلانی برای عطر و طعم نهایی محصولات گوشتی مهم هستند

4. The control group was treated with intramuscular injection of Cobamamide.
[ترجمه ترگمان]گروه کنترل با تزریق intramuscular of درمان شد
[ترجمه گوگل]گروه شاهد با تزریق عضلانی کوبامامید تحت درمان قرار گرفتند

5. But the comfort group is given intramuscular injection comfort drug.
[ترجمه ترگمان]اما این گروه راحتی به داروهای راحتی تزریق تزریق می شود
[ترجمه گوگل]اما گروه راحتی به داروهای راحتی تزریق داخل عضلانی داده می شود

6. Objective To observe the immunological effect of intramuscular cholera vaccine.
[ترجمه ترگمان]هدف از این کار مشاهده تاثیر immunological در واکسن cholera است
[ترجمه گوگل]هدف بررسی تاثیر ایمونولوژیک واکسن کلسترول عضلانی

7. It included halothane gene, acid meat gene, intramuscular fat, firmness, fruice, drop loss, pH value and meat color.
[ترجمه ترگمان]ژن halothane شامل ژن halothane، ژن acid، سفتی intramuscular، سفتی، fruice، کاهش افت، ارزش PH و رنگ گوشت بود
[ترجمه گوگل]این شامل ژن هالوتان، ژن گوشت اسید، چربی عضلانی، استحکام، قارچ، افت افت، pH و رنگ گوشت است

8. Is the move factor that inject uses intramuscular injection or hypodermic?
[ترجمه ترگمان]آیا این عامل حرکتی است که تزریق intramuscular تزریق یا hypodermic را تزریق می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا عامل حرکتی که تزریق می کند، تزریق عضلانی یا زیر پوستی را استفاده می کند؟

9. The safety of intramuscular injection of recombinant adeno - associated virus ( AAV ) - mF to rescue hemophilia B was assessed.
[ترجمه ترگمان]ایمنی تزریق intramuscular of (virus)- mf برای کمک به هموفیلی B مورد ارزیابی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]ایمنی تزریق عضلانی ویروس آدرنوس نوترکیب (AAV) - mF برای نابودی هموفیلی B مورد ارزیابی قرار گرفت

10. Results Heterotopic osteogenesis was found after intramuscular injection in nude mice, most of which were endochondral ossification.
[ترجمه ترگمان]نتایج Heterotopic osteogenesis پس از تزریق intramuscular در موش های عریان یافت شد که بیشتر آن ها endochondral ossification بودند
[ترجمه گوگل]نتایج: استئوژنز Heterotopic پس از تزریق عضلانی در موش های برهنه بود که بیشتر آنها پوسته شدن اندوخوردال بود

11. Objective : To study the distribution features of intramuscular nerves and spindles in human lateral pterygoid muscle.
[ترجمه ترگمان]هدف: مطالعه ویژگی های توزیع اعصاب و دوک های lateral در ماهیچه بدن انسان
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه ویژگی های توزیع عصب های عضلانی عضلانی و اسپیندل در عضله پتریوگوئید جانبی انسان

12. Results The intramuscular nerve branches were clearly visualized after being stained purple-black.
[ترجمه ترگمان]نتایج شاخه های عصبی intramuscular پس از لکه دار شدن رنگ بنفش تیره به وضوح نشان داده شده اند
[ترجمه گوگل]نتایج: پس از رنگ آمیزی بنفش و سیاه، شاخه های عصبی عضلانی به وضوح تجسم می شود

13. Conclusion BTX- A intramuscular injection with rehabilitation cure offers better treatment results to sufferers of spastic foot drop.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری - تزریق intramuscular با درمان احیا، نتایج درمان بهتری را برای مبتلایان به افت فشار spastic ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری BTX-تزریق داخل عضلانی با درمان توانبخشی نتایج درمان بهتری را برای بیماران مبتلا به افتادن اسپاستیس پایدار ارائه می دهد

14. Objective To provide anatomical basis for clinical application by studying intramuscular nerve branches, muscle architectural features of human flexor carpi radialis.
[ترجمه ترگمان]هدف ارائه پایه تشریحی برای کاربرد بالینی با مطالعه شاخه های عصبی intramuscular، ویژگی های معماری ماهیچه ای of carpi human
[ترجمه گوگل]هدف ارائه پایه تشریحی برای کاربرد بالینی با مطالعه شاخه های عصبی عضلانی، ویژگی های معماری عضله اسکلت فلورور کپی ردیال

پیشنهاد کاربران

intramuscular ( علوم دارویی )
واژه مصوب: درون عضلانی
تعریف: ویژگی نوعی دارورسانی که در آن مادۀ دارویی به درون عضله تزریق می شود|||متـ . عضلانی

oral therapy درمان دهانی ( خوراکی ) ؛ درمان از راه دهان : دارو به صورت قرص یا کپسول به فرد داده می شود.

intravenous therapy درمان درون وریدی ( درمان رگی ) : دارو از طریق آمپول یا سرم از راه سیاه رگ وارد گردش خون می شود.

intramuscular therapy درمان عضلانی : دارو از طریق آمپول به عضله ی فرد تزریق می شود.

subcutaneous therapy درمان زیر جلدی ( زیر پوستی ) : دارو با تزرق آمپول به بافت چربی زیر پوست به فرد داده می شود.


کلمات دیگر: