معنی : ریزش، ورود، تاثیر، نفوذ، هجوم
معانی دیگر : درون ریز، درون شاریدگی، درون روند، درون ریزی، درآیند، درون روانگی، جریان به داخل، (ورود دایمی مردم یا کالا) سیل، دهانه ی رودخانه، مصب، ریزشگاه، رخنه
هجوم، ورود، نفوذ، ریزش، تاثیر
نفوذ، رخنه، تاثیر، ورود، هجوم، ریزش
flow, rush
Synonyms: arrival, coming in, convergence, entrance, incursion, inflow, inpouring, inrush, introduction, inundation, invasion, penetration
a huge influx of Norooz tourists
سیل عظیم گردشگران نوروزی
the influx of fresh air
جریان هوای تازه به داخل
the influx of light
تابش نور به داخل
the influx of new customers
هجوم مشتریان جدید