کلمه جو
صفحه اصلی

stew


معنی : نگرانی، گرمی، تاس کباب، داغی، اهسته جوشانیدن، اهسته پختن، با اتش ملایم پختن، دم کردن
معانی دیگر : آرام پختن، آب پز کردن، آهسته جوشاندن، (از گرما) کلافه شدن، خیس عرق شدن، (از شدت اضطراب و غیره) به خود پیچیدن، جوش زدن، خورش، آزردگی، کلافه شدگی، ناراحتی، جوش زنی، بی تابی، دلواپسی، آب پز شدن، آهسته جوشیدن، (قدیمی - معمولا جمع) فاحشه خانه، مخفف: stewardess

انگلیسی به فارسی

تاس کباب، نگرانی، گرمی، داغی، آهسته جوشانیدن، آهسته پختن، دم کردن


خورشت، تاس کباب، نگرانی، گرمی، داغی، دم کردن، اهسته جوشانیدن، اهسته پختن، با اتش ملایم پختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stews, stewing, stewed
• : تعریف: to cook by boiling slowly or simmering, usu. in a closed pot or other lidded vessel.
مترادف: simmer
مشابه: boil, cook, fricassee, seethe, steep
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: stew in one's own juice
(1) تعریف: to undergo cooking by slow boiling or simmering, usu. in a closed or lidded vessel.
مترادف: simmer
مشابه: boil, cook, steep

(2) تعریف: to suffer from oppressive heat or stifling conditions.
مترادف: suffocate, swelter
مشابه: boil, perspire, stifle, sweat, wilt

(3) تعریف: to be agitated, worried, or annoyed; fret.
مترادف: fret, fuss, worry
مشابه: brood, chafe, fume, seethe, simmer, sulk

- She'll stew until the children get home.
[ترجمه دلارام] او می خواهد ( خورش ) تازمانی که بچه ها می آیند بجوشد
[ترجمه محمد م] تا زمانی که بچه ها به منزل برسند، او از نگرانی به خود خواهد پیچید ( او ناراحت و نگران خواهد بود )
[ترجمه ترگمان] تا وقتی که بچه ها به خانه برسند، او غذا می خورد
[ترجمه گوگل] او تا زمانی که بچه ها به خانه می روند بخورند
اسم ( noun )
(1) تعریف: a combination, usu. of meat or fish with vegetables, cooked by simmering or boiling slowly.
مترادف: goulash, gumbo, olla, ragout

(2) تعریف: a state of agitation, worry, or annoyance.
مترادف: dither, fluster, lather, tizzy

- He's in a stew because he just got fired.
[ترجمه دلارام] او ( از عصبانیت کله اش ) داغ کرده زیرا اخراج شده است
[ترجمه محمد م] او خیلی کلافه است چون که همین الان اخراج شد.
[ترجمه ترگمان] اون تو a چون اون فقط اخراج شده
[ترجمه گوگل] او در خورشید است زیرا او اخراج شده است

• dish of meat and vegetables that is cooked by simmering; state of worry or confusion, agitated state; whorehouse, brothel (archaic)
cook at a slow boil, simmer; be cooked at a slow boil; worry, be anxious, fret (informal); swelter, suffer from heat or humidity (informal)
a stew is a meal made by cooking vegetables, and usually meat, in liquid at a low temperature.
if you stew meat, vegetables, or fruit, you cook them slowly in liquid in a closed dish.
stewing beef, steak, or lamb is meat that is intended to be stewed.

مترادف و متضاد

Synonyms: boil, chafe, cook, fret, fume, fuss, pother, seethe, simmer


Antonyms: not care


نگرانی (اسم)
pother, anxiety, worry, solicitude, stew, pine, umbrage

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

تاس کباب (اسم)
stew

داغی (اسم)
torridity, stew, torridness

اهسته جوشانیدن (فعل)
stew

اهسته پختن (فعل)
stew

با اتش ملایم پختن (فعل)
braise, stew

دم کردن (فعل)
infuse, brew, stew, steepen

mixture, miscellany


Synonyms: brew, goulash, hash, jumble, medley, mélange, mishmash, mulligan, olio, pasticcio, pie, potpourri, salmagundi, soup


Antonyms: element


commotion; mental upset


Synonyms: agitation, confusion, dither, flap, fretting, fuming, fuss, lather, pother, snit, sweat, tizzy, tumult, turbulence, turmoil, worry


Antonyms: calm, control, ease, happiness


worry; steam


جملات نمونه

1. stew in one's own juice
عاقبت اعمال خود را چشیدن،از کرده ی خود رنج بردن

2. beef stew
تاس کباب گوشت گاو

3. beef stew
تاس کباب گوشت گاو

4. meat and vegetable stew
خورش قورمه سبزی

5. he decided not to stew over his son's misdeeds any more
تصمیم گرفت که دیگر درباره ی سیاهکاری های پسرش جوش نزند.

6. to go into a stew
کلافه شدن یا به خود پیچیدن

7. he is caught in a stew
بد جوری گرفتار شده است.

8. Stew the pears in red wine for a couple of hours.
[ترجمه ترگمان] برای یه چند ساعت \"اس - - ت - - وی - - ی\"، \"اس - - ت - - وی - - ی\" رو بده
[ترجمه گوگل]چند ساعت در گلدان قرمز بخورید

9. I'm making a stew for lunch.
[ترجمه ترگمان]برای ناهار تاس درست می کنم
[ترجمه گوگل]من برای ناهار بخورم

10. She eked out the stew to make another meal.
[ترجمه ترگمان]او سوپ را در آورد تا غذای دیگری تهیه کند
[ترجمه گوگل]او غذای دیگری را خرد کرده است

11. I made a stew with meat and vegetables.
[ترجمه دلارام] من یک خورش با گوشت و سبزیجات درست کردم
[ترجمه ترگمان]من گوشت و سبزیجات درست کردم
[ترجمه گوگل]من خمیر را با گوشت و سبزیجات ساختم

12. The national dish is "bigos"?hunter's stew.
[ترجمه ترگمان]غذای ملی \"bigos\" است؟ خورش شکارچی
[ترجمه گوگل]ظرف ملی 'bigos' - خمیر شکارچی است

13. The main course was a vegetable stew.
[ترجمه ترگمان]مهم ترین چیز یک خوراک سبزی بود
[ترجمه گوگل]درس اصلی یک خورش گیاهی بود

14. A vegetable stew can be perked up with a dash of chilli sauce.
[ترجمه ترگمان]یک خورش بادام زمینی را می توان با یک کاسه سس فلفل چیلی در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]یک خورش گیاهی می توان با یک تکه سس چیلی پر کرد

15. She had no stomach for the leftover stew.
[ترجمه ترگمان]برای the سوپ شکمی نداشت
[ترجمه گوگل]او برای معجزات خونی معده ای نداشت

16. He found a can of beef stew and dumped it in a saucepan to heat.
[ترجمه ترگمان]یک قوطی تاس کباب پیدا کرد و آن را در ماهی تابه ریخت تا گرم شود
[ترجمه گوگل]او یک میوه ای از گوشت گاو پیدا کرد و آن را در یک کاسه گرم کرد

17. We washed the stew down with a bottle of cheap red wine.
[ترجمه ترگمان]با یک بطری شراب قرمز ارزان قیمت، تاس کباب را تمام کردیم
[ترجمه گوگل]ما را با یک بطری شراب قرمز ارزان بخورید

18. You can stew fruit in water and sugar.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید در آب و شکر میوه بخورید
[ترجمه گوگل]می توانید میوه را در آب و شکر بخورید

I stewed the beef for two hours.

گوشت گاو را دو ساعت آرام پختم.


She was so stewed up with anxiety that she could not sleep or eat at all.

آن‌قدر از دلواپسی به خود می‌پیچید که اصلاً خواب و خوراک نداشت.


The accountants stewed in a windowless room eight hours a day.

حسابدارها در یک اتاق بی‌پنجره روزی هشت ساعت از گرما کلافه می‌شدند.


He decided not to stew over his son's misdeeds any more.

تصمیم گرفت که دیگر درباره‌ی سیاهکاری‌های پسرش جوش نزند.


beef stew

تاس کباب گوشت گاو


meat and vegetable stew

خورش قورمه‌سبزی


to go into a stew

کلافه شدن یا به خود پیچیدن


He is caught in a stew.

بدجوری گرفتار شده است.


اصطلاحات

stew in one's own juice

عاقبت اعمال خود را چشیدن، از کرده‌ی خود رنج بردن


پیشنهاد کاربران

گوشت کبابی

معنی کلمه: خورشت

خورشت
آهسته پختن

خوراک

خورشت

خورشت
جوشیدن آب پز شدن

stew:noun:food made of meat and vegetables, cooked slowly in liquid
stew:verb:to cook food slowly in liquid
1:خورش ( خورشت )
2:آرام پختن، آب پز کردن

Stew : خورشت ۲. آرام پختن
Sew : دوختن ( خیاطی )
Knit : دوختن ( با دستگاه خیاطی نیست. دستیه با اون دوتا چوب نوک تیزا که میگیرن دستشون که اسمشم بلد نیستم. مامان بزرگا و بزرگترا معمولا استادن )
Knee : زانو
Stitch : بخیه ۲. دوختن ۳. بخیه زدن
Snitch : خبرچین - دله دزد - خبرچینی و دله دزدی کردن - خایمالی کردن ( یه فرد بالاتر با آوردن خبر از رقیباش )
Spear : نیزه - با نیزه زدن ( فرو کردن - پرت کردن )
Stead : جا - مکان

she is in a stew
او از چیزی ناراحت است

خورشت ؛ آرام پختن

# lamb stew
# The stew smelled delicious
# I'm making a stew for lunch
# She prepared a hearty stew for dinner
# The meat needs to stew for two hours
# stew the meat for an hour

خورشت
لایک فراموش نشه

خورشت مثل خورشت کرفس


کلمات دیگر: