کلمه جو
صفحه اصلی

pariah


آدم طرد شده، آدم پست و منفور، (هند- عضو پایین ترین طبقه ی اجتماعی) پاریا، منفور، از طبقه پست در هندوستان

انگلیسی به فارسی

منفور، از طبقه پست در هندوستان


منفور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a despised or socially outcast person.
مترادف: outcast, undesirable
مشابه: anathema, castoff, leper, outlaw, riffraff, scum, untouchable, waif, wretch

- Although leprosy ceases to be contagious soon after treatment nowadays, many of its sufferers are still treated as pariahs in certain parts of the world.
[ترجمه ترگمان] اگرچه جذام پس از معالجه به زودی مسری خواهد شد، بسیاری از مبتلایان به این بیماری هنوز به عنوان مطرود و منزوی در بخش های خاصی از جهان مورد مداوا قرار می گیرند
[ترجمه گوگل] اگرچه پس از درمان در حال حاضر پرخوابی در حال تبدیل شدن به مسری است، بسیاری از افراد مبتلا به آن هنوز در بعضی از نقاط جهان به عنوان عصبانیت در نظر گرفته می شوند

• outcast, one who is despised and rejected; member of a low caste in south india
a person who is a pariah is disliked so much by other people that they refuse to associate with him or her; a formal word.

مترادف و متضاد

social outcast


Synonyms: bum, castaway, deportee, derelict, displaced person, exile, expatriate, fugitive, hobo, leper, outsider, persona non grata, rascal, refugee, tramp, undesirable, vagabond, vagrant, waif


جملات نمونه

1. Shortly Tom came upon the juvenile pariah of the village.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد تام به آن سرزمین منفور دهکده رسید
[ترجمه گوگل]به تازگی تام آمد برهمه نوجوانان روستا

2. Rock climbing is rapidly becoming a pariah among mountain activities.
[ترجمه ترگمان]صخره نوردی به سرعت تبدیل به یک مطرود در میان فعالیت های کوهستانی می شود
[ترجمه گوگل]صعود سنگ به سرعت در حال وقوع در میان فعالیت های کوهستانی است

3. The traditional outcast or pariah becomes the hero in this new age.
[ترجمه ترگمان]مطرود و مطرود، قهرمان این عصر جدید می شود
[ترجمه گوگل]خشونت سنتی یا سرخوردگی در این عصر جدید قهرمان می شود

4. As Romantic drama evolves, the pariah soon becomes the most compelling of characters.
[ترجمه ترگمان]با تحول رومانتیک، فرد منفور به زودی تبدیل به most شخصیت می شود
[ترجمه گوگل]همانطور که درام رومانتیک تکامل یافته است، تقلید به زودی سازنده ترین شخصیت ها می شود

5. Suddenly I felt like a real pariah.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس یک مطرود و منفور شدم
[ترجمه گوگل]ناگهان یک احساس واقعی را احساس کردم

6. Ten years ago he was a pariah.
[ترجمه ترگمان]ده سال پیش اون یه آدم منفور بود
[ترجمه گوگل]ده سال پیش او عصبانی بود

7. Ronaldo : He's not a pariah, he's a very gifted boy.
[ترجمه ترگمان]او یک فرد منفور نیست، یک پسر خیلی با استعداد است
[ترجمه گوگل]رونالدو او یک حریف نیست، او یک پسر بسیار با استعداد است

8. The emancipation process of pariah began in the period of colony.
[ترجمه ترگمان]روند آزادی فرد منفور در دوره کلنی آغاز شد
[ترجمه گوگل]فرایند رهایی از فرار در دوره مستعمره شروع شد

9. Shortly Tom upon the juvenile pariah of the village, Huckleberry Finn, son of the town drunkard.
[ترجمه ترگمان]دیری نگذشت که تام در آن سرزمین منفور دهکده، هاکلبری فین، پسر آن مرد مست مست بود
[ترجمه گوگل]به تازگی تام بر روی شوهر نوجوان از روستای، Huckleberry فین، پسر شهرداری شهر

10. His landlady had treated him like a dangerous criminal, a pariah.
[ترجمه ترگمان]صاحب خانه او را مثل یک جنایتکار خطرناک و منفور تلقی کرده بود
[ترجمه گوگل]خانم او خانم او را مانند یک جنایتکار خطرناک، یک حادثه درمان کرد

11. Because Dad left the tribe to marry an outsider, however, he was considered a pariah.
[ترجمه ترگمان]به این دلیل که پدر قبیله را ترک کرد تا با یک بیگانه ازدواج کند، به هر حال او یک فرد منفور محسوب می شد
[ترجمه گوگل]از آنجا که پدر قبیله را برای ازدواج با یک بیگانه ترک کرد، با این حال او به عنوان یک مرد عاقل به شمار می رفت

12. Apparently I was not the only prospective foster parent who was treated by society staff like a pariah.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا من تنها والدینی نبودم که توسط کارمندان جامعه مثل یک فرد مطرود رفتار می شد
[ترجمه گوگل]ظاهرا من تنها پدر و مادر پرستار آینده نگر بودم که توسط کارکنان جامعه مانند یک معاون درمان شده بود

13. Several years ago, Libya was primed to dole out some of the billions the oil state held in cash during its time as an international pariah.
[ترجمه ترگمان]چند سال پیش، لیبی آماده شد تا برخی از میلیاردها دلار نفت موجود در زمان خود را به عنوان یک فرد منفور توزیع کند
[ترجمه گوگل]چند سال پیش، لیبی مجبور شد تعدادی از میلیاردها دلار نفتی را که در طول زمان خود به عنوان یک معترض بین المللی به سر می برد، بپردازد

14. His removal by force, however, has made Honduras a pariah among regional nations.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برکناری او از زور به هندوراس در میان کشورهای منطقه تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]با این حال، حذف او با زور، هندوراس را در میان ملل منطقه ای ایجاد کرده است

There, lepers are still considered as social pariahs.

در آنجا جذامیان هنوز منفور اجتماع هستند.


پیشنهاد کاربران

پاریا
نفرت
پست
تنفر
گروهی در هند که جزو اقشار و طبقه پست و پایین جامعه بحساب میآیند

The decision to rebuke the Saudis without punishing Prince Mohammed directly was the result of a weekslong debate among aides to Mr. Biden, who during the 2020 campaign called Saudi Arabia a “pariah” state with “no redeeming social value.

any person or animal that is generally despised or avoided
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎


کلمات دیگر: