agreeable

معنی : دلپذیر، حاضر، مطبوع

معانی دیگر : خوشایند، مطلوب، خوب، موافق، سازوار، یکدل، راضی، سازگار، بشاش، ملایم، مایل

انگلیسی به فارسی

سازگار، دلپذیر، مطبوع، بشاش، ملایم، حاضر، مایل

دوست داشتنی، دلپذیر، حاضر، مطبوع

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: agreeably (adv.), agreeableness (n.)

• (1) تعریف: pleasing or likable.
• مترادف: attractive, delectable, favorable, likable, nice, palatable, pleasant, pleasing
• متضاد: annoying, disagreeable, distasteful, dreadful, objectionable, ugly, uncongenial, undesirable, unpleasant
• مشابه: affable, amiable, appealing, charming, congenial, cordial, delightful, enjoyable, genial, good, good-natured, grateful, kind, personable, sweet, tasty

- The passenger next to me was such an agreeable person that we talked together the entire flight.

[ترجمه ترگمان] مسافر کنار من چنان آدمی بود که همه با هم در پرواز بودیم
[ترجمه گوگل] مسافر کنار من یک شخص دوست داشتنی بود که با کل پرواز صحبت کردیم

- It can still be cold and rainy in April, but the weather in May tends to be very agreeable.

[ترجمه ترگمان] هنوز هم ممکن است در ماه آوریل هوا سرد و بارانی باشد، اما هوا در ماه مه بسیار مطبوع است
[ترجمه گوگل] در ماه آوریل هنوز می تواند سرد و بارانی باشد، اما آب و هوا در ماه مه بسیار دلپذیر است

• (2) تعریف: ready to concur or consent.
• مترادف: amenable, concordant, concurring, consenting, willing
• متضاد: opposed
• مشابه: accommodating, compatible, compliant, conformable, consonant, favorable, inclined, obliging, submitting, yielding

- I'm agreeable to her decision because I know she's thought it through very carefully.

[ترجمه افشین گلچین] من با تصمیم او موافقم زیرا می دانم که او با دقت به این موضوع فکر کرده است.

[ترجمه ترگمان] من از تصمیم او خوشم می اید، چون می دانم که با دقت فکر می کند
[ترجمه گوگل] من به تصمیم او دلخور هستم، زیرا می دانم که او از طریق بسیار دقت فکر می کند

- He's agreeable to paying the full price, but he can't pay it all at once.

[ترجمه ترگمان] او از پرداخت بهای کامل خوشش می اید، اما بلافاصله نمی تواند پولش را بپردازد
[ترجمه گوگل] او با پرداخت کامل قیمت موافق است، اما او نمیتواند تمام آن را همزمان پرداخت کند

• pleasant, genial; consenting, concurring
if something is agreeable, it is pleasant.
if someone is agreeable, they are pleasant and friendly.
if you are agreeable to something or if it is agreeable to you, you are willing to do it or to allow it.

مترادف و متضاد

دلپذیر (صفت)

pleasant, nice, handsome, agreeable, mellow, graceful, scrumptious, amiable, lovely, loved, bonnie, bonny, gracious, placable, euphonious, euphonic, melodic, palatable, delightful, melodious, kindly

حاضر (صفت)

present, stock, willing, assistant, agreeable, ubiquitous

مطبوع (صفت)

good, proper, pleasant, handsome, agreeable, graceful, scrumptious, sweet, exquisite, dainty, lovesome, placable, toothsome, sapid, issued, typed, printed

pleasing

Synonyms: acceptable, dandy, delicious, delightful, enjoyable, fair, fine, gratifying, hunky-dory, mild, nice, peach, peachy, pleasant, pleasurable, pleasureful, pussycat, ready, satisfying, spiffy, swell, to one’s liking, to one’s taste, welcome

Antonyms: disagreeable, discordant, distasteful, harsh, hateful, mean, nasty, offensive, unpleasant

appropriate, in keeping

Synonyms: befitting, compatible, congruous, consistent, consonant, fitting, proper

Antonyms: disagreeable, discordant, incompatible, incongruous, unsuitable

willing to be in unison, assent

Synonyms: acquiescent, amenable, approving, complying, concurring, congenial, consenting, favorable, grateful, in accord, responsive, sympathetic, well-disposed, willing

Antonyms: disagreeable, incongruous, repugnant, unwilling

جملات نمونه

1. an agreeable smell

بوی خوشایند

2. that woman's agreeable voice

صدای دلپذیر آن زن

3. he is an agreeable person and has pleasant humor

او آدم متواضعی است و خلق خوبی دارد.

4. he was perfectly agreeable to signing the paper

او کاملا راضی بود که ورقه را امضا کند.

5. if it is agreeable to you

اگر مورد توافق شما باشد

6. Animals are such agreeable friends - they ask no questions, they pass no criticisms. George Eliot

[ترجمه ترگمان]حیوانات چنان دوستان خوبی هستند که از هیچ سوالی می پرسند، نه انتقادی می کنند \" جورج الیوت \"
[ترجمه گوگل]حیوانات مانند دوستان دوستانه هستند - آنها هیچ سؤالی نمیپرسند، آنها منتقد نیستند جورج الیوت

7. Animals are such agreeable friends --they ask no questions, they pass no criticism.

[ترجمه ترگمان]حیوانات دوست های خوبی هستند - آن ها هیچ سوالی می پرسند، اما انتقاد نمی کنند
[ترجمه گوگل]حیوانات دوستانی دوستانه هستند - آنها هیچ سوالی نمی کنند، انتقادات را نمی گذارند

8. He was quite agreeable to accepting the plan.

[ترجمه ترگمان]از قبول نقشه راضی بود
[ترجمه گوگل]او کاملا موافق پذیرش این طرح بود

9. We spent a most agreeable couple of hours.

[ترجمه ترگمان] ما بیشتر ساعات رو با هم سپری کردیم
[ترجمه گوگل]ما چند ساعت خوش دوست داشتنی صرف کردیم

10. The talks are aimed at finding a mutually agreeable solution.

[ترجمه ترگمان]هدف از این گفتگوها پیدا کردن یک راه حل مناسب برای طرفین است
[ترجمه گوگل]مذاکرات هدف یافتن یک راه حل متقابل قابل قبول است

11. I found him most agreeable.

[ترجمه ترگمان]او را بیشتر از همه دوست داشتم
[ترجمه گوگل]من او را دوست داشتنی تر یافتم

12. I'll invite her, if you're agreeable to her coming.

[ترجمه ترگمان]من او را دعوت خواهم کرد، اگر مایل باشی که او بیاید
[ترجمه گوگل]من او را دعوت می کنم، اگر موافق هستید که او می آید

13. She did her best to make herself agreeable.

[ترجمه ترگمان]بهترین کاری که می کرد این بود که خودش را راضی کند
[ترجمه گوگل]او بهترین کار را کرد تا خودش را دوست داشته باشد

14. It was a most agreeable evening.

[ترجمه ترگمان]شب بسیار مطبوعی بود
[ترجمه گوگل]این شب عاشقانه بود

15. He was perfectly agreeable to the idea.

[ترجمه ترگمان]با این فکر کاملا موافق بود
[ترجمه گوگل]او به این ایده کاملا موافق بود

16. It's very agreeable to have you here.

[ترجمه ترگمان]خیلی مطبوع است که شما اینجا هستید
[ترجمه گوگل]بسیار خوشحالم که اینجا هستم

an agreeable smell

بوی خوشایند

that woman's agreeable voice

صدای دلپذیر آن زن

He was perfectly agreeable to signing the paper.

او کاملاً راضی بود که ورقه را امضا کند.

if it is agreeable to you

اگر مورد توافق شما باشد

پیشنهاد کاربران

دلنشین

بامزه

خوش مشرب

1 - خوش مشرب
2 - دلپذیر - مطبوع

سازشی

agreeable ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: توافق پذیر
تعریف: فردی که توافق پذیری دارد

کلمات دیگر: