کلمه جو
صفحه اصلی

charity


معنی : صدقه، خیرات، خوش قلبی، دستگیری، نیکوکاری
معانی دیگر : مهر، محبت، حسن نیت، نیک اندیشی، نیکخواهی، احسان، گذشت (از تقصیر و گناه دیگران)، رحمت، اغماض، چشم پوشی، سعه ی صدر، بنیاد نیکوکاری، موسسه ی خیریه، (اصول مسیحیت) محبت خدا نسبت به بشر و عشق و گذشت انسان ها نسبت به یکدیگر، سخاوت (در دادن پول به فقیران)، دهش، دهشمندی، (جمع) خیرات، اعانه

انگلیسی به فارسی

صدقه، خیرات، نیکوکاری، مؤسسه‌ی خیریه


خیریه، صدقه، نیکوکاری، خیرات، دستگیری، خوش قلبی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: charities
(1) تعریف: something given to a needy person or persons; alms.
مترادف: alms, contribution, donation, handout
مشابه: aid, assistance, dole, help, philanthropy, relief, welfare

- It is hard for some people to accept charity.
[ترجمه زهرا] برای بعضی از مردم پذیرش صدقه سخت است
[ترجمه ترگمان] برای برخی مردم سخت است که صدقه قبول کنند
[ترجمه گوگل] بعضی از مردم برای پذیرش خیریه سخت است

(2) تعریف: any provision to aid needy persons or other worthy causes, or all such actions, viewed collectively.
مترادف: benefaction, donation, philanthropy
مشابه: aid, assistance, benevolence, bequest, contribution, endowment, gift, help, legacy, oblation, present, relief, welfare

- She does not mind asking others for money if it is for charity.
[ترجمه A.A] پول گرفتن از دیگران برای او مهم نیست اگرچه صدقه باشد
[ترجمه محمد م] درخواست پول از دیگران برای او خیلی اهمیت ندارد ، اگر برای ( به قصد ) خیرات باشد .
[ترجمه Zahra Rahmani] اون بادرخواست پول از دیگران مشکلی نداره، اگر به قصد نیکوکاری باشه
[ترجمه ترگمان] اگر به خاطر صدقه باشد از دیگران تقاضای پول نمی کند
[ترجمه گوگل] او اهمیتی ندارد که اگر برای خیریه باشد، پول دیگران را بپردازد

(3) تعریف: a non-profit institution, organization, or fund concerned with aiding needy persons or promoting a cause.
مترادف: philanthropy
مشابه: conservancy, foundation, fund, institute, institution, organization, society

- Our charity is one of many that support cancer research.
[ترجمه ترگمان] موسسه خیریه ما یکی از افراد بسیاری است که از تحقیقات سرطان حمایت می کند
[ترجمه گوگل] خیریه ما یکی از کسانی است که از پژوهش سرطان حمایت می کند

(4) تعریف: unwillingness to judge others harshly; benevolence; goodwill.
مترادف: benevolence, considerateness, good will, kindliness
متضاد: ill will, malice, unkindness
مشابه: compassion, forbearance, generosity, graciousness, indulgence, kindness, leniency, mercy, philanthropy, tolerance

- That he did not embarrass or punish the child in front of the other children was an act of charity.
[ترجمه mahdi] این که او بچه را جلوی بچه های دیگر شرمنده و تنبیه نمی کرد نوعی عمل نیکوکارانه بود
[ترجمه ترگمان] این که او خجالت زده نبود یا بچه را جلوی بچه های دیگر تنبیه می کرد، یک عمل خیریه بود
[ترجمه گوگل] این که او کودک را در مقابل فرزندان دیگر شرمسار ننمود یا مجازات نکرد، یک عمل خیرخواهانه بود

(5) تعریف: in Christian theology, unselfish spiritual love for others.
مترادف: agape, caritas, love
مشابه: altruism

- His heart was filled with charity for others.
[ترجمه ترگمان] دلش برای دیگران پر شده بود
[ترجمه گوگل] قلب او برای دیگران خیرخواهانه بود

• giving of money or other goods to the poor
a charity is an organization which raises money to help people who are ill, handicapped, or poor.
charity is money or gifts given to poor people.
charity is also a kind and generous attitude towards other people.

مترادف و متضاد

صدقه (اسم)
alms, charity, dole

خیرات (اسم)
alms, charity, handout

خوش قلبی (اسم)
amiability, kindness, charity, large-heartedness

دستگیری (اسم)
apprehension, charity, capture

نیکوکاری (اسم)
charity, beneficence

generosity, gift


Synonyms: alms, alms-giving, assistance, benefaction, beneficence, contribution, dole, donation, endowment, fund, gifting, hand, hand-out, helping hand, largesse, oblation, offering, philanthropy, relief, write-off


Antonyms: stealing, taking


kindness, compassion


Synonyms: affection, agape, altruism, amity, attachment, benevolence, benignity, bountifulness, bounty, caritas, clemency, fellow feeling, generosity, goodness, goodwill, grace, humaneness, humanity, indulgence, kindliness, lenity, love, magnanimity, mercy, tenderheartedness


Antonyms: malevolence, uncharitableness, unkindness


جملات نمونه

1. A free hospital is a noble charity.
یک بیمارستان رایگان,انجمن خیریه شریفی می باشد

2. The entire community is the beneficiary of Henry's charity.
تمام جامعه از انجمن خیریه ی هنری ذینفع هستند

3. The hired hand was too proud to accept help or charity.
خدمتکار مغرور از آن بود که کمک یا صدقه بپذیرد

4. charity begins at home
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است،اول به اهل بیت خودت احسان کن

5. give your charity to those who are really deserving
خیرات خود را به کسانی بده که واقعا مستحق باشند.

6. she had enough charity to forgive her husband's killers
او آن قدر گذشت داشت که قاتلان شوهرش را بخشید.

7. a fund sacred to charity
پولی که به امور خیریه تخصیص یافته است

8. the weekly dole at a charity office
اعانات هفتگی که در سازمان خیریه داده می شود

9. we donated money to support a charity
برای کمک به خیرات پول دادیم.

10. he died and left all his money to charity
او مرد وهمه ی دارایی خود را به موسسات خیریه واگذاشت.

11. the widow and her baby depended on the charity of their neighbors
بیوه زن و فرزند نوزاد او متکی به احسان همسایگان بودند.

12. The concert was supposed to be a charity event but it had strong political overtones.
[ترجمه A.A] کنسرت قراربود به مناسبت خیریه باشد اما مفاهیم قوی سیاسی داشت
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که این کنسرت یک رویداد خیریه باشد، اما دارای بار سیاسی قوی بود
[ترجمه گوگل]این کنسرت باید یک رویداد خیریه باشد، اما این سیاهیهای قوی سیاسی داشت

13. He disposed his money in charity.
[ترجمه ترگمان]پول خود را در امور خیریه حاضر کرده بود
[ترجمه گوگل]او پول خود را در خیریه گذاشت

14. His charity bespeaks a generous nature.
[ترجمه ترگمان] اون موسسه خیریه - ش یه طبیعت بخشنده بود
[ترجمه گوگل]خیریه او طبیعت سخاوتمندانه است

15. The director of the charity made an impassioned plea for help.
[ترجمه ترگمان]رئیس موسسه خیریه درخواست پر شور برای کمک کرد
[ترجمه گوگل]مدیر خیریه تقاضای مضطرب برای کمک کرد

16. He frequently donates large sums to charity.
[ترجمه ترگمان]او اغلب مبالغ هنگفتی به خیریه اهدا می کند
[ترجمه گوگل]او اغلب مبلغ زیادی را به خیریه اهدا می کند

17. Charity shops and jumble sales welcome usable clothes.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های خیریه و فروش از لباس های قابل استفاده استقبال کردند
[ترجمه گوگل]مغازه های خیریه و فروش عجیب و غریب لباس های قابل استفاده قابل استفاده است

18. Even unpaid work for charity is better than nothing.
[ترجمه ترگمان]حتی کار بدون مزد برای خیریه از هیچ چیز بهتر نیست
[ترجمه گوگل]حتی کار خیریه برای خیریه بهتر از هیچ چیز نیست

19. The actress now dedicates herself to children's charity work.
[ترجمه ترگمان]بازیگر در حال حاضر خود را وقف کاره ای خیریه کودکان می کند
[ترجمه گوگل]بازیگر امروز خود را به کار خیریه کودکان اختصاص می دهد

20. Charity begins at home.
[ترجمه ترگمان]نیکوکاری در خانه آغاز می شود
[ترجمه گوگل]چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

21. She embezzled thousands of dollars from the charity.
[ترجمه ترگمان] اون هزاران دلار از موسسه خیریه اختلاس کرده
[ترجمه گوگل]او هزاران دلار از خیریه را خراب کرد

22. She helped him out of charity.
[ترجمه ترگمان] اون به اون کمک کرد تا از موسسه خیریه بیرون بیاد
[ترجمه گوگل]او به او از خیریه کمک کرد

The widow and her baby depended on the charity of their neighbors.

بیوه زن و فرزند نوزاد او متکی به احسان همسایگان بودند.


She had enough charity to forgive her husband's killers.

او آن قدر گذشت داشت که قاتلان شوهرش را بخشید.


He left his belongings to local charities.

او دارایی خود را برای سازمان‌های خیریه‌ی محلی به جای گذاشت.


اصطلاحات

charity begins at home

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، اول به اهل بیت خودت احسان کن


پیشنهاد کاربران

نیازمندان

صدقه ، موسسه خیریه

محبت انسان به بشر و عشق و گذشت انسان ها نسبت به یکدیگر

خیریه

ارکان خیریه

نیازمند، خیریه

خیریه ، کمک به نیازمند

<<<انفاق >>>که در قرآن زیاد تکرار شده

نیکوکاری مهر

صدقه، خیرات

خیرخواهانه
خیریه

خیریه. موسسه ی خیریه. کمک به افراد نیازمند.

Freewill، صدقه، خیریه

Handoutمخالف

Charity به معنی صدقه ، خیرات است .

خیرخواهانه

خیر کردن


کلمات دیگر: