فکری که دیر به ذهن خطور می کند، فکر ثانوی، توضیح بعدی، پس اندیشه، فکرکاهل، چاره اندیشی برای کاری پس ازکردن ان
afterthought
فکری که دیر به ذهن خطور می کند، فکر ثانوی، توضیح بعدی، پس اندیشه، فکرکاهل، چاره اندیشی برای کاری پس ازکردن ان
انگلیسی به فارسی
(فکری که دیر به ذهن خطور میکند) فکر ثانوی، توضیح بعدی، پساندیشه ،فکر کاهل
پس انداز
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: something not in an original plan or design.
- A back porch was added onto the house as an afterthought.
[ترجمه فرشاد] یک حیاط پشتی در لحظه آخر به خانه اضافه شد.
[ترجمه ترگمان] پس از لحظه ای مکث، ایوان پشتی خانه را روشن کرد[ترجمه گوگل] یک حیاط پشتی به خانه به عنوان یک تصور بعد اضافه شد
• (2) تعریف: a thought that occurs after the conclusion of something, sometimes too late to be of use.
- On an afterthought, she decided it would have been best to apologize.
[ترجمه ترگمان] بعد از کمی تامل به این نتیجه رسید که بهتر است عذرخواهی کند
[ترجمه گوگل] پس از گذشت چندین سال، او تصمیم گرفت که بیشتر عذر خواهی کند
[ترجمه گوگل] پس از گذشت چندین سال، او تصمیم گرفت که بیشتر عذر خواهی کند
• second thought
an afterthought is a remark or action which you say or do in addition to something else, but perhaps without careful thought.
an afterthought is a remark or action which you say or do in addition to something else, but perhaps without careful thought.
مترادف و متضاد
Synonyms: reconsideration, review, second thought
idea that occurs after it is timely
Antonyms: forethought
جملات نمونه
1. it occurred to me as an afterthought that he owed me money, too
بعدا به خاطرم خطور کرد که به من بدهکار هم بود.
2. He added as an afterthought, 'Bring Melanie too'.
[ترجمه ترگمان]پس از لحظه ای تامل اضافه کرد: ملانی رو هم بیار
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک پسوند، افزود: 'همچنین ملانی را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک پسوند، افزود: 'همچنین ملانی را اضافه کنید
3. Just as an afterthought why not ask Jim?
[ترجمه ترگمان]پس از لحظه ای تامل گفت: جیم چرا از جیم نمی پرسی؟
[ترجمه گوگل]فقط به عنوان یک تصور بعد از جیم نمی خواهم؟
[ترجمه گوگل]فقط به عنوان یک تصور بعد از جیم نمی خواهم؟
4. They only invited Jack and Sarah as an afterthought .
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] وقتی کار از کار گذشت تازه جک و سارا را دعوت کردند.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط جک و سارا را به عنوان یک سال بعد دعوت کردند[ترجمه گوگل]آنها فقط جک و سارا را به عنوان یک پسوند فکر کردند
5. Almost as an afterthought he added that he missed her.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای بعد اضافه کرد که دلش برای او تنگ شده است
[ترجمه گوگل]تقریبا به عنوان یک نظریه، او اضافه کرد که او او را از دست داد
[ترجمه گوگل]تقریبا به عنوان یک نظریه، او اضافه کرد که او او را از دست داد
6. As an afterthought, engineer Ray Tomlinson adapted this program so people could also send short, impromptu messages over the network.
[ترجمه ترگمان]پس از کمی تفکر، مهندس \" ری تاملینسون این برنامه را تطبیق داد تا افراد بتوانند پیام های کوتاه و فی البداهه بر روی شبکه ارسال کنند
[ترجمه گوگل]Ray Tomlinson، مهندس ریم تونلینسون به عنوان یک تصور، این برنامه را انطباق داد، به طوری که مردم همچنین می توانند پیام کوتاه و بی نظیری را بر روی شبکه ارسال کنند
[ترجمه گوگل]Ray Tomlinson، مهندس ریم تونلینسون به عنوان یک تصور، این برنامه را انطباق داد، به طوری که مردم همچنین می توانند پیام کوتاه و بی نظیری را بر روی شبکه ارسال کنند
7. All too often, lighting is an afterthought superimposed on the final decoration instead of being planned from the start.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات، نورپردازی یک تغییر کلی است که به جای برنامه ریزی از ابتدا روی دکوراسیون نهایی قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]اغلب اوقات، نور پس زمینه به جای طراحی از ابتدا طراحی شده است
[ترجمه گوگل]اغلب اوقات، نور پس زمینه به جای طراحی از ابتدا طراحی شده است
8. She only asked me to her party as an afterthought.
[ترجمه ترگمان]اون فقط از من خواست که به مهمونی ببرمش
[ترجمه گوگل]او فقط از من خواست تا به حزبش به عنوان یک نظریه بعدی بپردازم
[ترجمه گوگل]او فقط از من خواست تا به حزبش به عنوان یک نظریه بعدی بپردازم
9. The film was made first and the music was added as an afterthought.
[ترجمه ترگمان]فیلم ابتدا ساخته شد و موسیقی به عنوان afterthought اضافه شد
[ترجمه گوگل]این فیلم برای اولین بار ساخته شد و موسیقی به عنوان یک تصویر پس از آن اضافه شد
[ترجمه گوگل]این فیلم برای اولین بار ساخته شد و موسیقی به عنوان یک تصویر پس از آن اضافه شد
10. The pillars seem to have been added to the entrance as an afterthought.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که ستون ها بعدا به ورودی اضافه شده اند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ستون ها به عنوان ورودی اضافه شده اند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ستون ها به عنوان ورودی اضافه شده اند
11. You could see that the last part of the report had just been grafted on as an afterthought.
[ترجمه ترگمان]تو می تونستی متوجه بشی که آخرین بخش گزارش به عنوان یه محکم کاری تغییر کرده بود
[ترجمه گوگل]شما می توانید ببینید که آخرین بخش گزارش فقط به عنوان یک تصویر پس از آن پراکنده شده است
[ترجمه گوگل]شما می توانید ببینید که آخرین بخش گزارش فقط به عنوان یک تصویر پس از آن پراکنده شده است
12. The bit about help for poorer countries had obviously just been tacked on as an afterthought.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد از کمی فکر اضافه کردن به کمک به کشورهای فقیرتر پیدا شد
[ترجمه گوگل]بدیهی است که کمی برای کمک به کشورهای فقیرتر به نظر می رسد که فقط به دنبال آن هستند
[ترجمه گوگل]بدیهی است که کمی برای کمک به کشورهای فقیرتر به نظر می رسد که فقط به دنبال آن هستند
13. They had only added that to the form as an afterthought.
[ترجمه ترگمان]پس از لحظه ای تامل اضافه کرد:
[ترجمه گوگل]آنها فقط افزودند که به عنوان یک تصویر پس از آن شکل گرفته است
[ترجمه گوگل]آنها فقط افزودند که به عنوان یک تصویر پس از آن شکل گرفته است
It occurred to me as an afterthought that he owed me money, too.
بعداً به خاطرم خطور کرد که به من بدهکار هم بود.
Almost as an afterthought he added that he missed her.
بعداً به ذهنش خطور کرد این را اضافه کند که دلتنگ او شده.
پیشنهاد کاربران
نوش دارو پس از مرگ سهراب
پس انداز
پس زمینه
پس زمینه
An afterthought is also an insult used to describe someone of little or no importance; someone so lame and useless
مثال:
I don't want to settle for a man who doesn't really love me or who only loves me because he couldn't find anyone better; and treat me like an afterthought.
مثال:
I don't want to settle for a man who doesn't really love me or who only loves me because he couldn't find anyone better; and treat me like an afterthought.
وقتی کار از کار گذشت . . .
کلمات دیگر: