کلمه جو
صفحه اصلی

hastened

انگلیسی به فارسی

شتاب زده، عجله کردن، شتافتن، تسریع زدن، شتاباندن


پیشنهاد کاربران

past participle: hastened
move or travel hurriedly.
شتافت .


کلمات دیگر: