کلمه جو
صفحه اصلی

put across


(عامیانه) 1- فهماندن، بیان کردن 2- (با موفقیت یا با حیله) انجام دادن، فهماندن، باحقه بازی موفق شدن، دوز وکلک چیدن

انگلیسی به فارسی

گذاشتن، باحقه بازی موفق شدن، دوز و کلک چیدن


فهماندن، بیان کردن


انگلیسی به انگلیسی

• successfully communicate a point; manage successfully

مترادف و متضاد

Explain or state something clearly and understandably


جملات نمونه

1. He could not put across his point of view to the audience.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست دیدگاه خود را به مخاطب تحمیل کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست مخاطبانش را در نظر خود قرار دهد

2. He was trying to put across a serious point.
[ترجمه ترگمان]اون داشت سعی می کرد یه موضوع جدی رو مطرح کنه
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا یک نقطه جدی را به وجود آورد

3. Words are only essential to put across more abstract concepts and intellectual ideas.
[ترجمه ترگمان]کلمات تنها برای بیان مفاهیم انتزاعی و ایده های فکری ضروری هستند
[ترجمه گوگل]واژه ها فقط برای مفاهیم انتزاعی و عقاید فکری ضروری هستند

4. One powerful message put across by the curriculum in most schools is that knowledge can be divided into compartments.
[ترجمه ترگمان]یک پیام قدرتمند که توسط برنامه تحصیلی در اغلب مدارس مطرح می شود این است که دانش می تواند به بخش های مختلف تقسیم شود
[ترجمه گوگل]یک پیام قدرتمند از طریق برنامه درسی در اکثر مدارس، این است که دانش را می توان به بخش ها تقسیم کرد

5. And all this classless business he tries to put across.
[ترجمه ترگمان]و تمام آن فعالیت classless را که سعی دارد آن را به پایان برساند
[ترجمه گوگل]و همه این کارهای بی طبقه که او تلاش می کند تا آن را انجام دهد

6. This group must put across its views and gain popular support and understanding for its campaign.
[ترجمه ترگمان]این گروه باید دیدگاه های خود را بیان کرده و حمایت و پشتیبانی مردمی را برای مبارزات خود به دست آورد
[ترجمه گوگل]این گروه باید دیدگاه های خود را به نمایش بگذارد و به نفع حمایت و شناخت مردم از مبارزات انتخاباتی اش باشد

7. The signals you put across at the job interview can flag your future ambitions.
[ترجمه ترگمان]سیگنال هایی که در مصاحبه شغلی قرار می دهید می توانند جاه طلبی های آینده شما را مسدود کنند
[ترجمه گوگل]سیگنالهایی که در مصاحبه شغلی قرار داده اید، می تواند جاه طلبی های آینده را پر کند

8. During the meeting, her ideas were clearly put across.
[ترجمه ترگمان]در طول جلسه افکارش به روشنی تمام شده بود
[ترجمه گوگل]در طول جلسه، ایده های او به وضوح در سراسر

9. Is there anything I can put across the hallway?
[ترجمه ترگمان]چیزی هست که بتونم از راهرو رد بشم؟
[ترجمه گوگل]آیا چیزی است که می توانم در راهرو قرار دهم؟

10. The woman in the market put across me by selling me some bad eggs.
[ترجمه ترگمان]زنی که در بازار بود مرا با فروختن بعضی از تخم مرغ به من داد
[ترجمه گوگل]زن در بازار من را با فروش برخی از تخم مرغ های بد منفجر کرد

11. Did I put across the idea?
[ترجمه ترگمان]من این ایده رو رد کردم؟
[ترجمه گوگل]آیا من در این ایده قرار گرفتم؟

12. If it is put across well, the audience will get it.
[ترجمه Masoome] اگر آن به خوبی بیان شود مخاطبان آن را دریاعت میکنن
[ترجمه ترگمان]اگر آن را به خوبی انجام دهید، شنوندگان آن را دریافت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اگر آن را به خوبی قرار داده، مخاطبان آن را دریافت کنید

13. The unscrupulous merchants tried to put across their illicit enterprises.
[ترجمه ترگمان]تاجران بی شرمانه تلاش کردند تا شرکت های غیرقانونی خود را تحویل دهند
[ترجمه گوگل]بازرگانان بی پروا تلاش کردند تا از شرکت های غیر قانونی خود استفاده کنند

14. What point is he trying to put across?
[ترجمه ترگمان]منظورش از این حرف چیه؟
[ترجمه گوگل]نکته ای که او در تلاش برای قرار دادن آن است:

15. Under the management of Li Xiangyang put across all the engineering projects with close cooperation.
[ترجمه ترگمان]تحت مدیریت لی Xiangyang، تمام پروژه های مهندسی را با هم کاری نزدیک انجام داد
[ترجمه گوگل]تحت مدیریت لی Xiangyang قرار دادن در تمام پروژه های مهندسی با همکاری نزدیک است

پیشنهاد کاربران

he was trying to put across a serious point

چیزی را فهماندن/مطلبی را منتقل کردن به دیگران
express sth clearly

to express your ideas and opinions clearly so that people understand them easily:
نظر و عقیده خود را شفاف و صریح بیان کردن
It's an interesting idea and I thought he put it across well.
اون طرح و نقشه جالبیه و من فکر میکنم اون نظرشو به خوبی بیان کرد.


کلمات دیگر: