کلمه جو
صفحه اصلی

relegate


معنی : واگذار کردن، طبقه بندی کردن، انداختن، منتسب کردن
معانی دیگر : محول کردن، سپردن، وابسته دانستن، تبعید کردن، (به بوته ی فراموشی و غیره) افکندن، دور انداختن، تنزل ( رتبه و غیره) دادن، فروداندن، موکول کردن

انگلیسی به فارسی

انداختن، موکول کردن، محول کردن، واگذار کردن،منتسب کردن


رها کردن، واگذار کردن، منتسب کردن، طبقه بندی کردن، انداختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relegates, relegating, relegated
مشتقات: relegable (adj.), relegation (n.)
(1) تعریف: to send or consign to a condition, place, or position of lesser importance or esteem.

- The case was not considered top priority and was relegated to one of the inexperienced lawyers at the firm.
[ترجمه ترگمان] این پرونده در اولویت اول قرار نگرفت و به یکی از وکلای بی تجربه در شرکت سقوط کرد
[ترجمه گوگل] مورد اولویت اولویت قرار نگرفت و به یکی از وکلا بی تجربه در شرکت محول شد

(2) تعریف: to assign to a category; classify.

(3) تعریف: to refer or assign to the attention or care of someone.
مشابه: refer

• refer, assign to another person; demote, assign to an inferior position
if you relegate someone or something, you give them a less important position or status.

مترادف و متضاد

واگذار کردن (فعل)
abandon, surrender, concede, cede, assign, relegate, give, transfer, abdicate, admit, quitclaim, title, make over, remise, vest, entrust, intrust, give over, yield

طبقه بندی کردن (فعل)
relegate, sort, assort, type, divide, arrange, grade, group, class, classify, categorize, subdivide, pigeonhole

انداختن (فعل)
drop, relegate, souse, put, hitch, toss, launch, cast, sling, thrust, lay away, fell, throw, fling, hurl, hurtle, delete, omit, shovel, hew, jaculate

منتسب کردن (فعل)
relegate, refer

assign, transfer


Synonyms: accredit, charge, commend, commit, confide, consign, credit, delegate, entrust, hand over, pass on, refer, turn over


Antonyms: assume, hold, keep


banish, downgrade


Synonyms: demote, deport, dismiss, displace, eject, exile, expatriate, expel, expulse, lag, ostracize, remove, throw out, transport


Antonyms: promote, upgrade


جملات نمونه

In that tribe, hunting has been relegated to a secondary role.

در آن قبیله شکار نقش ثانوی پیدا کرده است.


1. relegate this sofa to the trash heap
این نیمکت را توی خاکروبه بیانداز.

2. Women tended to be relegated to typing and filing jobs.
[ترجمه ترگمان]زنان تمایل داشتند به تایپ کردن و پر کردن شغل کمک کنند
[ترجمه گوگل]زنان تمایل به تایپ کردن و ثبت شغل داشتند

3. Some people believe that Communism has been relegated/consigned to the scrap heap of history.
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم بر این باورند که کمونیسم به فراموشی سپرده شده است
[ترجمه گوگل]بعضی ها معتقدند کمونیسم به زباله های تاریخی منتهی شده است

4. She resigned when she was relegated to a desk job.
[ترجمه ترگمان]اون استعفا داد وقتی که به یه کار اداری تبدیل شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او به یک میز کار دست زد، استعفا داد

5. He has been relegated to the position of an assistant coach.
[ترجمه علی جادری] او به مقام دستیار مربی , تنزل درجه پیدا کرده است .
[ترجمه ترگمان]او به مقام دستیار یک دستیار منصوب شده است
[ترجمه گوگل]او به سمت مربی دستیار رفته است

6. I don't believe Real Madrid will be relegated to the second division.
[ترجمه ترگمان]من اعتقاد ندارم که ریال مادرید به بخش دوم سقوط خواهد کرد
[ترجمه گوگل]من اعتقاد ندارم رئال مادرید به بخش دوم منتقل خواهد شد

7. He relegated the incident to the back of his mind.
[ترجمه ترگمان]اون یه حادثه رو به ذهنش منتقل کرده بود
[ترجمه گوگل]او این حادثه را به عقب ذهنش تحویل داد

8. We were relegated to the Fourth Division last year.
[ترجمه ترگمان]ما پارسال توی \"واحد چهارم\" بودیم
[ترجمه گوگل]ما سال گذشته به بخش چهارم منتقل شدیم

9. She was then relegated to the role of assistant.
[ترجمه ترگمان]او سپس به نقش دستیار سپرده شد
[ترجمه گوگل]سپس او به نقش دستیار دست زد

10. We shall relegate this problem to the organizing committee.
[ترجمه ترگمان]ما این مشکل را به کمیته سازمان دهی خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما این مشکل را به کمیته سازماندهی واگذار خواهیم کرد

11. Some scientists relegate parapsychology to the sphere of quackery.
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشمندان فراروانشناسی را به حوزه quackery ارسال کرده اند
[ترجمه گوگل]بعضی از دانشمندان، پارپسچولوژیک را به حوزه کینه گزاری سوق می دهند

12. The story was relegated to the middle pages of the paper.
[ترجمه ترگمان]داستان به صفحات میانی روزنامه کشیده شد
[ترجمه گوگل]این داستان به صفحات وسطی مقاله رسیده است

13. Will Spurs be relegated to the third division?
[ترجمه ترگمان]ممکنه تبدیل به \"واحد سوم\" بشه؟
[ترجمه گوگل]آیا اسپرز به بخش سوم منتقل خواهد شد؟

14. If Southampton lose again they may be relegated from the Premier League to the First Division.
[ترجمه ترگمان]اگر Southampton دوباره از دست برود، ممکن است از لیگ دسته اول تا بخش اول سقوط کنند
[ترجمه گوگل]اگر ساوتهمپتون دوباره از دست بدهد، ممکن است از لیگ برتر به بخش اول حذف شود

The job of planning was relegated to a young engineer.

شغل طرح‌ریزی را به یک مهندس جوان محول کردند.


Much of the work was relegated to special committees.

بخش عمده‌ی کار را به کمیسیون‌های ویژه واگذار کردند.


Only some chest pains are relegated to the group of cardiovascular diseases.

فقط برخی از دردهای سینه را به گروه بیماری‌های قلب و عروق وابسته می‌دانند.


Relegate this sofa to the trash heap.

این نیمکت را توی خاکروبه بینداز.


Less important details are relegated to the footnotes.

جزئیات کم‌اهمیت‌تر را در پانویس‌ها آورده‌اند.


Native languages were relegated to a lower plane than Latin.

برای زبان‌های بومی رتبه‌ی کمتری قائل بودند، تا زبان لاتین.


پیشنهاد کاربران

تنزل رتبه دادن

تقلیل دادن
فروکاستن
احاله کردن

سقوط کردن

راندن

تنزل، پسرفت


کلمات دیگر: