• in between, in the center of
in the middle of
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. The pond is in the middle of a wood.
[ترجمه ترگمان]برکه در وسط یک چوب است
[ترجمه گوگل]این حوضچه در وسط یک چوب است
[ترجمه گوگل]این حوضچه در وسط یک چوب است
2. I feel lonelier in the middle of London than I do on my boat in the middle of nowhere.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم در وسط لندن به مراتب تنهاتر از آن هستم که در وسط ناکجا آباد هستم
[ترجمه گوگل]من در وسط لندن احساس تنهایی میکنم، اما من در قایقم در وسط هیچ جا نیستم
[ترجمه گوگل]من در وسط لندن احساس تنهایی میکنم، اما من در قایقم در وسط هیچ جا نیستم
3. I have a pain in the middle of my back.
[ترجمه ترگمان] من وسط کمرم درد دارم
[ترجمه گوگل]درد در وسط پشتم دارم
[ترجمه گوگل]درد در وسط پشتم دارم
4. On one occasion, she called me in the middle of the night.
[ترجمه ترگمان]در یک مورد او مرا در نیمه های شب صدا زد
[ترجمه گوگل]در یک مورد، او در اواسط شب به من خواست
[ترجمه گوگل]در یک مورد، او در اواسط شب به من خواست
5. He sneaked away in the middle of the meeting.
[ترجمه ترگمان]او دزدکی از وسط جلسه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او در وسط جلسه خلع سلاح کرد
[ترجمه گوگل]او در وسط جلسه خلع سلاح کرد
6. I was in the middle of typing when Robert rang. It was infuriating!
[ترجمه ترگمان]وقتی رابرت زنگ زد من وسط تایپ کردن بودم خیلی عصبانی بود!
[ترجمه گوگل]وقتی رابرت زنگ زد، در وسط تایپ شدم این خشمگین بود!
[ترجمه گوگل]وقتی رابرت زنگ زد، در وسط تایپ شدم این خشمگین بود!
7. His picture was right / bang in the middle of the front page.
[ترجمه ترگمان]عکس او درست در وسط صفحه اول قرار داشت
[ترجمه گوگل]تصویر او راست / بنگ در وسط صفحه اول بود
[ترجمه گوگل]تصویر او راست / بنگ در وسط صفحه اول بود
8. She woke up in the middle of a ghastly nightmare.
[ترجمه ترگمان]او در وسط یک کابوس وحشتناک از خواب بیدار شد
[ترجمه گوگل]او در وسط یک کابوس شگفت انگیز از خواب بیدار شد
[ترجمه گوگل]او در وسط یک کابوس شگفت انگیز از خواب بیدار شد
9. Of course, slap-bang in the middle of town the rents are high.
[ترجمه ترگمان]البته، کف زدن در وسط شهر، rents زیاد است
[ترجمه گوگل]البته، در وسط شهر، غلطک ها بالا هستند
[ترجمه گوگل]البته، در وسط شهر، غلطک ها بالا هستند
10. He was standing in the middle of the room.
[ترجمه ترگمان]او در وسط اتاق ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او در وسط اتاق ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او در وسط اتاق ایستاده بود
11. The leading man broke his leg in the middle of rehearsals.
[ترجمه ترگمان]مرد پیشرو در وسط تمرین پای خود را شکست
[ترجمه گوگل]مرد پیشرو پا را در وسط تمرینات شکست
[ترجمه گوگل]مرد پیشرو پا را در وسط تمرینات شکست
12. 'What's that thing in the middle of the fountain?'--'Some kind of statue, I guess. '.
[ترجمه ترگمان]اون چیز در وسط of چیه؟ یک نوع مجسمه، من حدس می زنم …
[ترجمه گوگل]'این چیزی است که در وسط چشمه وجود دارد؟' - 'حدس می زنم' نوعی مجسمه '
[ترجمه گوگل]'این چیزی است که در وسط چشمه وجود دارد؟' - 'حدس می زنم' نوعی مجسمه '
13. We landed at a tiny airstrip in the middle of the jungle.
[ترجمه ترگمان]ما روی یک باند کوچک در وسط جنگل فرود اومدیم
[ترجمه گوگل]ما در ناحیه ای کوچک در وسط جنگل فرود آمدیم
[ترجمه گوگل]ما در ناحیه ای کوچک در وسط جنگل فرود آمدیم
14. Pam was in the middle of basting the turkey.
[ترجمه ترگمان] پم \"وسط گوشت بوقلمون بود\"
[ترجمه گوگل]پم در وسط پرورش بوقلمون بود
[ترجمه گوگل]پم در وسط پرورش بوقلمون بود
15. He stopped short in the middle of his story.
[ترجمه ترگمان]او در وسط داستان توقف کرد
[ترجمه گوگل]او در وسط داستان خود متوقف شد
[ترجمه گوگل]او در وسط داستان خود متوقف شد
پیشنهاد کاربران
خر تو خر
وسط
دور و بر
وسط نا کجا آباد
دور از شهر و ساختمان ها
دور از شهر و ساختمان ها
وسط یک مکان
وسط یک چیزی
در وسط
از مـیان میگـذرد
در میانِ
وسط جایی
وسط جایی دور از خیابان
وسط یک جا
در بحبوحه ی
در اواسط
در گرما گرم . . .
در اواسط
در گرما گرم . . .
گیر و دار
در وسط چیزی
مرکز یک مکان
در وسط یک مکان
میان
وسط
بین
وسط
بین
in the middle of doing sth
یعنی مشغول انجام کاری بودن
یعنی مشغول انجام کاری بودن
لای چیزی
درگیر انجام کاری بودن
کلمات دیگر: