1. she was ambivalent about getting married
او در مورد ازدواج دو دل بود.
2. She remained ambivalent about her marriage.
[ترجمه ترگمان]در مورد ازدواجش با ambivalent ادامه می داد
[ترجمه گوگل]او در مورد ازدواجش متضاد باقی مانده بود
3. The party's position on nuclear weapons is deeply ambivalent.
[ترجمه ترگمان]موقعیت حزب در مورد سلاح های هسته ای به شدت ambivalent است
[ترجمه گوگل]موضع حزب در مورد سلاح های هسته ای عمیقا متضاد است
4. He has an ambivalent attitude towards her.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به او attitude ambivalent دارد
[ترجمه گوگل]او دارای نگرش دوجانبه نسبت به او است
5. We are both somewhat ambivalent about having a child.
[ترجمه ترگمان]ما هر دو نسبت به داشتن یک کودک دودل و مردد هستیم
[ترجمه گوگل]ما هر دو تا حدودی در مورد داشتن یک کودک دوام داریم
6. I felt very ambivalent about leaving home.
[ترجمه ترگمان]در مورد رفتن به خانه خیلی نگران بودم
[ترجمه گوگل]من در مورد خروج از خانه بسیار متاسفم
7. He feels rather ambivalent about his role as teacher.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به نقشش به عنوان معلم احساس ambivalent می کند
[ترجمه گوگل]او در مورد نقش او به عنوان معلم نسبتا متضاد است
8. I must have acquired ambivalent attitude towards women from her.
[ترجمه ترگمان]من باید نسبت به زنان نسبت به زنان نسبت به او در ambivalent باشم
[ترجمه گوگل]من باید نگرش دوجانبه ای نسبت به زنان او داشته باشم
9. He has fairly ambivalent feelings towards his father.
[ترجمه ترگمان]نسبت به پدرش احساسات ambivalent دارد
[ترجمه گوگل]او احساس نسبتا متضاد نسبت به پدرش دارد
10. There is an ambivalent feeling towards rural workers.
[ترجمه ترگمان]احساس ambivalent نسبت به کارگران روستایی وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک احساس دوجانبه نسبت به کارگران روستایی وجود دارد
11. At the same time, his work revealed ambivalent emotions about women, Frey writes.
[ترجمه ترگمان]فری می نویسد: \" در عین حال، کار او احساسات ambivalent در مورد زنان آشکار کرد \"
[ترجمه گوگل]Frey می نویسد، در همان زمان، کار او نشان دهنده احساسات دوجانبه در مورد زنان بود
12. Some are ambivalent about Bill Clinton and his stewardship of the nation.
[ترجمه ترگمان]برخی درباره بیل کلینتون و نظارت او نسبت به ملت مردد هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها در مورد بیل کلینتون و نظارت بر او بر ملت متضاد هستند
13. At the very least, men generally assume their ambivalent feelings are normal.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، مردها معمولا فکر می کنند که احساسات their عادی هستند
[ترجمه گوگل]حداقل، مردان عموما احساسات متضاد خود را عادی می دانند
14. Telegraph/Times readers were more ambivalent, however, and our small sample of Guardian readers preferred the press by a big majority.
[ترجمه ترگمان]با این حال، خوانندگان دیلی تلگراف \/ Times more، بودند، و نمونه کوچک ما از خوانندگان گاردین، مطبوعات را به اکثریت بزرگی ترجیح می دادند
[ترجمه گوگل]با این حال، خوانندگان تلگراف / تایمز بیشتر متضاد بودند و نمونه کوچکی از خوانندگان گاردین اکثریت بزرگی را مطبوعات را ترجیح دادند