کلمه جو
صفحه اصلی

gummy


معنی : چسبنده، صمغی
معانی دیگر : صمغ مانند، سفت و چسبناک، صمغ دار، پوشیده از صمغ

انگلیسی به فارسی

چسبنده، صمغی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: gummier, gummiest
مشتقات: gumminess (n.)
(1) تعریف: of or resembling gum in texture or consistency.

(2) تعریف: covered or clogged with gum or some other sticky substance.
مشابه: tacky

• of or containing gum; resinlike, sticky; rubbery; resembling gum
something that is gummy is sticky.
a gummy smile or grin shows the gums of your mouth.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] چسبناک

مترادف و متضاد

چسبنده (صفت)
adhesive, sticky, gummy, gooey, viscid, tenacious, inherent, innate

صمغی (صفت)
gummy, resinous

sticky


Synonyms: cohesive, viscid, adhesive, mucilaginous, gluey


جملات نمونه

1. The baby gave her a gummy smile.
[ترجمه ترگمان] بچه یه لبخند آدامس بهش زد
[ترجمه گوگل]کودک به او لبخند زیبایی داد

2. There was fire under the gummy icing that blood had formed on his forearm.
[ترجمه ترگمان]زیر چشمی که خون روی ساعد او شکل گرفته بود، آتش داشت
[ترجمه گوگل]آتش سوزی تحت آئورت وجود داشت که خون روی شکمش بود

3. Only the gummy ancho chili sauce marred the beauty of the dish.
[ترجمه ترگمان]فقط the سس سویا سس chili را خراب کرده بود
[ترجمه گوگل]فقط سس قارچ Ancho Chili فقط به زیبایی غذا آسیب زد

4. The result was a gummy, rubbery cake with a slick of moisture on top.
[ترجمه ترگمان]نتیجه این بود که کیک طعم دار و طعم دار با لایه ای از رطوبت بر روی آن نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]نتیجه یک کیک زجاجیه، لاستیک با رطوبت بالای بالای صفحه است

5. She gave me a great, gummy grin which almost split her face in two.
[ترجمه ترگمان]او لبخند بزرگی به من زد که تقریبا صورتش را به دو قسمت تقسیم کرد
[ترجمه گوگل]او به من یک جادوگر بزرگ، تقریبا تقسیم صورت خود را در دو به من داد

6. There was a gummy label attached to several sharp shards.
[ترجمه ترگمان]یک برچسب چسبناک به چند تکه چسب تیز وصل شده بود
[ترجمه گوگل]یک برچسب چسبنده به چند تکه تیز وجود دارد

7. My eyes are gummy.
[ترجمه ترگمان] چشمه ای من آدامس هستن
[ترجمه گوگل]چشمانم زخم است

8. Slote took a spoonful of gummy Scotch broth.
[ترجمه ترگمان]Slote یک قاشق سوپ ویسکی اسکاتلندی برداشت
[ترجمه گوگل]اسلوت یک قاشق چایخوری از قاشق چایخوری را گرفت

9. Can I give Gummy Vites to my child that is under two years of age?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانم gummy را به بچه ام بدهند که زیر دو سال سن دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم Gummy Vites را به فرزند من که کمتر از دوسالگی است، بدهم؟

10. Score 250 points in Attack of the Gummy Dice.
[ترجمه ترگمان]امتیاز ۲۵۰ امتیاز در حمله به the
[ترجمه گوگل]امتیاز در 250 امتیاز در حمله تاس عیوب

11. These gummy bears are so yummy.
[ترجمه ترگمان]این خرس های قطبی خیلی خوش مزه ان
[ترجمه گوگل]این خرس های خشن بسیار جالب هستند

12. Did she use the gummy - the three point program?
[ترجمه ترگمان]اون از لیزر استفاده کرد که سه امتیاز؟
[ترجمه گوگل]آیا از چسبندگی استفاده کرد - برنامه سه گانه؟

13. A soluble, gummy polysaccharide found in plant cell walls and yielding xylose upon hydrolysis.
[ترجمه ترگمان]محلول قابل حل، gummy polysaccharide در دیواره ای سلول گیاهی یافت شد و xylose را با هیدرولیز مقایسه کرد
[ترجمه گوگل]یک پلی ساکارید چسبنده ای که در دیواره سلولی گیاه یافت می شود و پس از هیدرولیز زایلوز تولید می شود

14. Method: By using UV gummy of armillarisin a injection and survey its hue, PH and gummy.
[ترجمه ترگمان]روش: با استفاده از اشعه UV از armillarisin یک تزریق و بررسی رنگ آن، PH و gummy
[ترجمه گوگل]روش: با استفاده از UV gummy از armillarisin تزریق و بررسی رنگ آن، PH و چسبناک

پیشنهاد کاربران

پاستیل

در این ترکیب
gummy bear به معنای پاستیل خرسی!

یعنی چسبنده

gummy ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: صمغی
تعریف: ویژگی گیاه دارای صمغ یا پوشیده از صمغ


کلمات دیگر: