1. inconstant economic policies hurt the country
سیاست های متغیر اقتصادی به کشور ضرر می زند.
2. a inconstant lover
یار بی وفا
3. Work for children was equally inconstant and low paid.
[ترجمه ترگمان]کار برای کودکان به همان اندازه ناپایدار و ناچیز بود
[ترجمه گوگل]کار برای کودکان به همان اندازه ماندگار و کم هزینه بود
4. All things are inconstant except the faith in the soul, which changes all things and fills their inconstancy with light. James Joyce
[ترجمه ترگمان]همه چیز ناپایدار است، به جز ایمان به روح، که همه چیز را تغییر می دهد و بی ثباتی آن ها را با نور پر می کند جیمز جویس
[ترجمه گوگل]همه چیز غیرمنتظره است به جز ایمان به روح، که همه چیز را تغییر می دهد و ناپایداری خود را با نور می کند جیمز جویس
5. The principles apply equally to inconstant traits, but are more clumsy to express.
[ترجمه ترگمان]این اصول به همان اندازه از ویژگی های ناپایدار استفاده می کنند، اما برای بیان ساده تر هستند
[ترجمه گوگل]این اصول به همان اندازه به صفات ناپایدار هم عمل می کنند، اما برای بیان بسیار غیرممکن است
6. But this is one pledge I hope an inconstant Clinton will keep.
[ترجمه ترگمان]اما این یک تعهد است که من امیدوارم یک کلینتون پایدار بماند
[ترجمه گوگل]اما این یک وعده است که امیدوارم کلینتون ناپایدار باشد
7. The characteristics of inconstant flow arisen by daily regulation of power station are summarized.
[ترجمه ترگمان]خصوصیات جریان inconstant ناشی از مقررات روزانه ایستگاه برق بطور خلاصه بیان شده است
[ترجمه گوگل]ویژگی های جریان نامنظم ناشی از تنظیم روزانه نیروگاه ها خلاصه می شود
8. Well, my friend, fortune is inconstant, as the chaplain of the regiment said.
[ترجمه ترگمان]رفیق هنگ گفت: خوب، دوست من، بخت حاضر است که از دست برود
[ترجمه گوگل]خوب، دوست من، ثروت غیرمنتظره است، همانطور که سرپرست هنگ گفت
9. Spiking: Inconstant surges in power on an electrical power line causing interference with sensitive electronic equipment.
[ترجمه ترگمان]Spiking: Inconstant در قدرت بر روی خط انتقال برق موج می زند که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
[ترجمه گوگل]Spiking: بی وقفه موجب افزایش قدرت در یک خط برق می شود که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
10. Youth, transient and inconstant, will bring me loneliness.
[ترجمه ترگمان]جوانی، گذرا و حاضر، مرا تنها خواهد آورد
[ترجمه گوگل]جوانان، گذرا و ناپایدار، من تنهایی را به من نشان می دهند
11. But so inconstant is human fate that congratulations and condolences often go hand in hand.
[ترجمه ترگمان]اما این سرنوشت انسانی است که تبریکات و همدردی خود را اغلب با دست انجام می دهد
[ترجمه گوگل]اما چنین ناپیوسته، سرنوشت انسان است که تبریک و همدردی اغلب دست در دست است
12. Two inconstant phenomena arise in the development of China: the state's politicalization and the society's economization.
[ترجمه ترگمان]دو پدیده ناپایدار در توسعه چین وجود دارد: politicalization دولتی و the جامعه
[ترجمه گوگل]دو پدیده غیرمنتظره در توسعه چین بوجود می آیند: سیاسی شدن دولت و اقتصاد سازی جامعه
13. Inconstant surges in power on an electrical power line causing interference with sensitive electronic equipment.
[ترجمه ترگمان]Inconstant به قدرت در خط انتقال برق تبدیل می شود که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
[ترجمه گوگل]بی وقفه موجب افزایش قدرت در یک خط برق می شود که باعث تداخل با تجهیزات الکترونیکی حساس می شود
14. Life is a dream a little less inconstant.
[ترجمه ترگمان]زندگی رویایی است که کم تر ناپایدار است
[ترجمه گوگل]زندگی یک رویا کمی کمتر ثابت است
15. Therefore the genre of Troilus and Cressida is as inconstant as the characters it describes.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ژانر of و Cressida به اندازه شخصیت هایی که توصیف می کند، ناپایدار است
[ترجمه گوگل]بنابراین ژانر ترولوس و کراسیدا به عنوان کاراکترهایی که توصیف می کنند، به صورت نامنظم است