کلمه جو
صفحه اصلی

inflate


معنی : باد کردن، پف کردن، متورم شدن، پر از باد کردن
معانی دیگر : (از هوا یا گاز و غیره) پر کردن، آماهیدن، خوش روحیه کردن، سرحال آوردن، سردماغ آوردن، سربلند کردن، (بیش از حد معمول) افزودن، بالا بردن، (پول و بها) تورم ایجاد کردن، پر از گاز کردن زیاد بالابردن، مغرورکردن

انگلیسی به فارسی

تورم، باد کردن، پر از باد کردن، متورم شدن، پف کردن


باد کردن، پر از باد کردن، پر از گاز کردن زیاد بالابردن، مغرورکردن، متورم شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inflates, inflating, inflated
(1) تعریف: to enlarge, expand, or distend.
مترادف: blow up, distend, enlarge, swell
متضاد: deflate
مشابه: aggrandize, bloat, boost, dilate, expand, fill, puff, pump, stretch

- Inflate the balloon by blowing into the open end.
[ترجمه ترگمان] بالون رو با باد کردن به قسمت باز Inflate
[ترجمه گوگل] بالن را با دمیدن به انتهای باز ببافید

(2) تعریف: to cause to feel elated, as with pride or joy.
مترادف: elate, swell
متضاد: deflate
مشابه: animate, excite, exhilarate, flatter, puff

(3) تعریف: to raise (the general price level), as by deliberate government action.
متضاد: deflate
مشابه: increase, raise

(4) تعریف: to cause to seem larger or more important than reality warrants; exaggerate.
مترادف: exaggerate, magnify
متضاد: downgrade
مشابه: amplify, augment, bloat, blow up, embellish, embroider, hyperbolize, overdraw, overstate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: inflatable (adj.), inflated (adj.), inflater (inflator) (n.)
• : تعریف: to become inflated.
مترادف: swell
متضاد: deflate
مشابه: balloon, bloat, blow up, distend, enlarge, expand, fill, rise

- The rubber raft inflates quickly.
[ترجمه ترگمان] کلک پلاستیکی به سرعت بالا رفت
[ترجمه گوگل] قایق لاستیکی به سرعت باد می شود

• expand; widen; fill with air or gas; swell; increase; cause inflation, raise price
when you inflate something or when it inflates, it becomes bigger as it is filled with air or another gas.
if someone inflates an amount, figure, or the effect of something, they exaggerate it and say it is higher, bigger, or more important than it really is.
see also inflated.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] تورم - متورم شدن - ورم کردن - باد کردن

مترادف و متضاد

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

پف کردن (فعل)
inflate, puff, blow out, swell

متورم شدن (فعل)
distend, bulge, inflate, swell

پر از باد کردن (فعل)
inflate

blow up, increase


Synonyms: aerate, aggrandize, amplify, augment, balloon, beef up, bloat, boost, build up, cram, dilate, distend, enlarge, escalate, exaggerate, exalt, expand, flesh out, magnify, maximize, overestimate, pad, puff up, pump up, pyramid, raise, spread, stretch, surcharge, swell up, widen


Antonyms: compress, contract, deflate, let air out, shrink


جملات نمونه

1. to inflate a balloon
بادکنک را باد کردن

2. to inflate one's figures
ارقام خود را بیش از واقع نشان دادن

3. The life jacket failed to inflate.
[ترجمه ترگمان]جلیقه نجات با باد کردن رو به رو نشده بود
[ترجمه گوگل]ژاکت زندگی ناتوان شدم

4. Inflate your life jacket by pulling sharply on the cord.
[ترجمه Mohammadkhf90] جلیقه نجاتتان را با سریع کشیدن زه ( ضامنی که روی جلیقه نجات است ) باد کنید
[ترجمه ترگمان] کتت رو با زور به سیم وصل کن
[ترجمه گوگل]کت زندگی خود را با کشیدن به شدت بر روی بند ناف بپاشید

5. It took us half an hour to inflate the dinghy.
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت طول کشید تا قایق رو باد کنیم
[ترجمه گوگل]ما نیم ساعت برای باد کردن هواپیما گرفتیم

6. We watch the hot-air balloon slowly inflate.
[ترجمه ترگمان]به بالون هوایی که به آرومی inflate رو نگاه می کنیم
[ترجمه گوگل]ما بالون هوای گرم را آرام می بینیم

7. The promotion of a big release can inflate a film'sfinal cost.
[ترجمه ترگمان]ترویج یک انتشار بزرگ می تواند هزینه فیلم برداری را بالا ببرد
[ترجمه گوگل]ارتقاء یک انتشار بزرگ می تواند هزینه های فیلم را افزایش دهد

8. Hotels often inflate prices at particular times of the year.
[ترجمه ترگمان]هتل ها اغلب در زمان های خاصی از سال قیمت ها را بالا می برند
[ترجمه گوگل]هتل ها اغلب قیمت ها را در زمان های خاص سال افزایش می دهند

9. Don's lifejacket had failed to inflate.
[ترجمه ترگمان]lifejacket در برابر باد شکست نخورده بود
[ترجمه گوگل]جلیقه Don به سرعت ناپدید شد

10. Axe says that the management pressured him to inflate cost estimates on repairs.
[ترجمه ترگمان]Axe می گوید که مدیریت به او فشار می آورد تا برآورده ای هزینه برای تعمیرات را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]تکس می گوید که مدیریت او را تحت فشار قرار داد تا برآورد هزینه های تعمیرات را افزایش دهد

11. Excessive need to inflate the importance and achievements of oneself, males in general, or both.
[ترجمه ترگمان]نیاز بیش از حد به باد کردن اهمیت و دستاوردهای خود، مردان به طور کلی و یا هر دو
[ترجمه گوگل]نیاز بیش از حد به افزایش اهمیت و دستاوردهای خود، مردان و یا هر دو

12. You can inflate the mattress in 30 seconds, using a foot pump.
[ترجمه K] شما می توانید تشک را ظرف 30 ثانیه با به کمک پمپ پایی باد کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید تشک را در عرض ۳۰ ثانیه با استفاده از یک پمپ فوت پر کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید تشک را در 30 ثانیه با استفاده از پمپ پا افزایش دهید

13. To inflate their confidence, I was deliberately making them see a weak front.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه اعتماد به نفس اونها رو به باد بدم عمدا اونا رو مجبور می کردم که یه جبهه ضعیف رو ببینند
[ترجمه گوگل]برای افزایش اعتماد به نفس، من عمدا آنها را به یک جبهه ضعیف دیدم

14. He had no choice but to inflate his lungs and dive into the clear hissing shadows.
[ترجمه ترگمان]او چاره ای جز این نداشت که lungs را پر کند و در ظلمات clear فرو رود
[ترجمه گوگل]او هیچ انتخابی نداشت، اما رگهایش را باد کرده و به سایه های شفاف روشن فرو برد

to inflate a balloon

بادکنک را باد کردن


Satan was inflated with pride.

شیطان از شدت غرور باد کرد.


to inflate one's figures

ارقام خود را بیش از واقع نشان دادن


Prices have become highly inflated.

قیمت‌ها دچار تورم شدید شده‌اند.


پیشنهاد کاربران

بادکردن ( پرکردن داخل چیزی با هوا یا گاز )
بزرگتر از حد، مهم جلوه دادن.

اغراق

تورم اقتصادی، و بالا رفتن قیمت

در اصلاحات کامیوتری معنی بارگزاری

افزودن

اغراق کردن
مبالغه
بزرگ جلوه دادن
بیش از حد بازی کردن
گزاف


کلمات دیگر: