کلمه جو
صفحه اصلی

filature


معنی : نخ کشی، کلاف کشی، ابریشم پیچی
معانی دیگر : نخ ریسی، تارریسی، ریسمان ریسی، ریسش، ریسیدن، (ساختن ریسمان از پیله ی ابریشم) ابریشم کشی، ابریشم ریسی، ماسوره ی ابریشم ریسی، ن  کشی

انگلیسی به فارسی

نخ‌کشی، ابریشم پیچی، کلاف‌کشی


فیلتریاتور، نخ کشی، کلاف کشی، ابریشم پیچی


انگلیسی به انگلیسی

• act of spinning into threads; act of winding silk from cocoons; place where silk from cocoons is wound on reels

دیکشنری تخصصی

[نساجی] کارخانه ابرشم تابی - ابریشم کشی - ابریشم پیچی - نخ کشی - کلاف پیچی

مترادف و متضاد

نخ کشی (اسم)
drawstring, threading, filature

کلاف کشی (اسم)
filature

ابریشم پیچی (اسم)
filature


کلمات دیگر: