کلمه جو
صفحه اصلی

insect


معنی : حشره، کرم خوراک، کرم ریز، کارتنه، جمنده
معانی دیگر : (جانورشناسی) حشره (رده ی بزرگ insecta که بندپا و بند تن هستند) خرفستر، مخنده، (مجازی) جانور موذی، کرم خوراک مثل کرم پنیر و غیره، عنکبوت

انگلیسی به فارسی

حشره، کرم خوراک (مثل کرم پنیر و ...)، کرم ریز، جنبنده ریز


حشره، کرم خوراک، کرم ریز، کارتنه، جمنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the group of very small invertebrate animals that have segmented bodies, three pairs of legs, and usu. wings.
مشابه: bug

(2) تعریف: any similar animal, such as a spider.
مشابه: bug

(3) تعریف: a contemptible person.

• member of a group of very small invertebrate animals having segmented bodies and three pairs of legs, bug; very small animal which resembles an insect (i.e. spider); unimportant person
an insect is a small creature with six legs and usually wings. ants, flies, and butterflies are all insects.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] حشره

مترادف و متضاد

حشره (اسم)
bug, insect

کرم خوراک (اسم)
insect

کرم ریز (اسم)
insect, mite

کارتنه (اسم)
spider, insect

جمنده (اسم)
insect

bug


Synonyms: ant, aphid, bedbug, bee, beetle, bumblebee, butterfly, cockroach, cootie, daddy longlegs, dragonfly, flea, fly, fruit fly, gnat, grasshopper, hornet, ladybug, louse, mite, mosquito, moth, pest, praying mantis, termite, tick, vermin, yellowjacket


جملات نمونه

1. an insect bite
گزیدگی حشره

2. an insect simulating a leaf
حشره ای که خود را همگون برگ می کند (به صورت برگ درمی آورد)

3. an insect that was extruding its proboscis
حشره ای که خرطومچه ی خود را بیرون داده بود

4. a perennial insect
حشره ی چند سال زی

5. a winged insect
حشره ی بال دار

6. an ambiguous insect
حشره ی چند رده

7. an innocuous insect
حشره ی بی آزار

8. she caught the insect by inverting her cup on it
او فنجان خود را روی حشره دمرو کرد و آن را گرفت.

9. the ant is a social insect
مور یک حشره ی گروه زی است.

10. the larval stage of an insect
گامه (مرحله)ی لیسه ای یک حشره

11. the larval state of this insect
مرحله ی لیسه بودن این حشره

12. sticky hairs on the leaf's surface trap the insect
تارهای چسبناک روی برگ،حشره را گیر می اندازد.

13. a sticky substance excretes from the belly of this insect
ماده ی چسبنده ای از شکم این حشره برون می تراود.

14. The little boy caught the insect by inverting her cup over it.
[ترجمه sahar] . پسر کوچک با برگرداندن جام خود بر روی آن ، حشره را گرفت.
[ترجمه ترگمان]پسر کوچک حشره ای را که در inverting جای داشت گیر انداخت
[ترجمه گوگل]این پسر کوچک حشره را با چرخاندن فنجانش بر روی آن، گرفت

15. She scratched at the insect bites on her arm.
[ترجمه امیر حسین] نیش حشره بازوی او را خراش داد.
[ترجمه ترگمان]او نیش حشرات را روی بازویش خراش داد
[ترجمه گوگل]او در آغوش حشرات بر روی دستش خراشیده

16. He instanced the fly as dirty insect.
[ترجمه ترگمان]نام آن حشره کثیف را نام برد
[ترجمه گوگل]او پرواز را به عنوان حشرات کثیف اجرا کرد

17. Feathers initially developed from insect scales.
[ترجمه ترگمان]Feathers ابتدا از مقیاس های حشرات توسعه یافت
[ترجمه گوگل]پرها در ابتدا از مقیاس حشرات توسعه یافتند

18. They classed this insect under the Coleoptera.
[ترجمه ترگمان]اونا این حشره رو زیر the قرار دادن
[ترجمه گوگل]آنها این حشره را تحت Coleoptera طبقه بندی کردند

19. Do you think butterfly is a type of insect?
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید که پروانه نوعی حشره است؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر می کنید پروانه یک نوع حشره است؟

20. She was covered in insect bites.
[ترجمه ترگمان]او از نیش حشرات پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]او در نیش حشرات پوشیده شده بود

21. Why did you stamp on that insect?
[ترجمه ترگمان]چرا اون حشره رو زدی؟
[ترجمه گوگل]چرا بر این حشره مهر زدید؟

an insect bite

گزیدگی حشره


Most insects have wings.

بیشتر حشرات بال دارند.


پیشنهاد کاربران

Insect در حشره شناسی به کار میرود به معنای ( متمایز شده به قسمت های مجزا )

او حشره را کشت زیرا او آزاردهنده بود
she killed that insect because it annoying her

به معنی حشره
Insect

حشره.

a very small animal that has six legs.

سر آستین

insect : حشره
insects : حشرات


کلمات دیگر: