کلمه جو
صفحه اصلی

instinct


معنی : غریزه، هوش طبیعی جانوران، شعور حیوانی
معانی دیگر : درون راند، سرشت، اقتضای طبیعت، شم، استعداد، آما، مملو(از)، آکنده، پر، سرشار، (روانکاوی فروید: انگیزان آغازین روانی مانند ترس یا عشق یا خشم، انگیزان زندگی eros یا انگیزان مرگ thanatos) در انگیزان

انگلیسی به فارسی

غریزه، شعور حیوانی، هوش طبیعی جانوران


غریزه، هوش طبیعی جانوران، شعور حیوانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the natural, unlearned behavioral tendencies or characteristics that are innate in any given species.
مشابه: drive, impulse, sense, tendency, urge

- These birds have a migratory instinct.
[ترجمه ترگمان] این پرندگان غریزه ای طبیعی دارند
[ترجمه گوگل] این پرندگان یک غریزه مهاجرتی دارند

(2) تعریف: a strong natural inclination, ability, or aptitude.
مترادف: ability, aptitude, disposition, flair, gift, knack, proclivity, propensity, talent, tendency
مشابه: capacity, facility, faculty, feel, impulse, inclination, predisposition

- It was his instinct to withdraw from conflict.
[ترجمه ترگمان] این غریزه او بود که از کش مکش دست بکشد
[ترجمه گوگل] این غریزه او بود که از درگیری خارج شد
- She simply has an instinct for musical composition.
[ترجمه ترگمان] اون فقط یه غریزه برای composition موسیقی داره
[ترجمه گوگل] او به سادگی یک غریزه برای ترکیب موسیقی است

(3) تعریف: power of intuition.
مترادف: intuition, sixth sense
مشابه: insight, perception

- She has accurate instincts about people's motives.
[ترجمه ترگمان] او غرایز درستی در مورد انگیزه های مردم دارد
[ترجمه گوگل] او غریزه دقیق در مورد انگیزه های مردم دارد
صفت ( adjective )
مشتقات: instinctual (adj.)
• : تعریف: full or replete; charged; imbued (usu. fol. by with).
مترادف: full, imbued, infused, permeated, pervaded, pregnant, replete, rife
مشابه: charged, fraught

- The poem is instinct with passion and anger.
[ترجمه ترگمان] این شعر از روی غریزه و خشم است
[ترجمه گوگل] شعر غریزی با اشتیاق و خشم است

• natural sense or impulse, natural tendency; innate behavioral patterns; talent, natural ability; intuition
an instinct is the natural tendency that a person or animal has to behave or react in a particular way.
if it is your instinct to do something, you feel that it is right to do it.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] دارا - پرشده

مترادف و متضاد

غریزه (اسم)
nature, instinct, natural disposition

هوش طبیعی جانوران (اسم)
instinct

شعور حیوانی (صفت)
instinct

gut feeling, idea


Synonyms: aptitude, faculty, feeling, funny feeling, gift, gut reaction, hunch, impulse, inclination, intuition, knack, know-how, nose, predisposition, proclivity, savvy, sense, sentiment, sixth sense, talent, tendency, urge


Antonyms: knowledge, reason


جملات نمونه

1. a look instinct with pity
نگاهی که ترحم از آن می بارد

2. the religious instinct of primitive peoples
شم مذهبی انسان های آغازین

3. birds have the instinct to fly
پرندگان غریزه ی پرواز دارند.

4. he has an instinct for politics
او شم سیاسی دارد.

5. suckling is an instinct in mammals
شیر خوردن از پستان (مادر) غریزه ی جانوران پستاندار است.

6. . . . it is its instinct
. . . اقتضای طبیعتش این است.

7. a kind of animal instinct warned him of danger
غریزه ی حیوانی بخصوصی او را از خطر آگاه کرد.

8. She has an unerring instinct for people's weak spots.
[ترجمه ترگمان]او غریزه ثابتی نسبت به نقاط ضعف مردم دارد
[ترجمه گوگل]او یک غریزه بی نظیر برای نقاط ضعف مردم است

9. Few ministers have the nous or the instinct required to understand the ramifications.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از وزرا به شکل غریزه و یا غریزه لازم برای درک این پیامدها را دارند
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از وزرای دارای ناس و یا غریزه مورد نیاز برای درک این تأثیرات هستند

10. Instinct led the pigeons back to the roost.
[ترجمه ترگمان]غریزه کبوتران را به سوی the هدایت می کرد
[ترجمه گوگل]غریزه کبوتر را به پشت سر گذاشت

11. Animals have a natural instinct for survival.
[ترجمه سعیده مرادی] حیوانات قریضه ای طبیعی برا بقا/ زنده ماندن دارند
[ترجمه ترگمان]حیوانات یه غریزه طبیعی برای زنده موندن دارن
[ترجمه گوگل]حیوانات غریزه طبیعی برای بقا هستند

12. Birds learn to fly by instinct.
[ترجمه ترگمان]پرندگان یاد می گیرند که با غریزه پرواز کنند
[ترجمه گوگل]پرندگان یاد می گیرند به غریزه پرواز کنند

13. Birds have the instinct to learn to fly.
[ترجمه ترگمان]پرنده ها روی غریزه پرواز می کنند تا پرواز کنند
[ترجمه گوگل]پرندگان دارای غریزه برای یادگیری پرواز هستند

14. He lacked the common instinct for survival.
[ترجمه ترگمان]غریزه مشترک برای بقا نداشت
[ترجمه گوگل]او غریزه مشترک برای بقا را نداشت

15. Gardiner is simply trusting to instinct and experience.
[ترجمه ترگمان]گاردینر به طور ساده به غریزه و تجربه اعتماد دارد
[ترجمه گوگل]Gardiner به سادگی به غریزه و تجربه اعتماد دارد

16. Many birds have a remarkable homing instinct .
[ترجمه ترگمان]خیلی از پرندگان یک غریزه ذاتی دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از پرندگان دارای غریزه قابل توجهی هستند

Suckling is an instinct in mammals.

شیر خوردن از پستان (مادر) غریزه‌ی جانوران پستاندار است.


Birds have the instinct to fly.

پرندگان غریزه‌ی پرواز دارند.


... it is its instinct.

... اقتضای طبیعتش این است.


the religious instinct of primitive peoples

شم مذهبی انسانهای آغازین


He has an instinct for politics.

او شم سیاسی دارد.


a look instinct with pity

نگاهی که ترحم از آن می‌بارد


پیشنهاد کاربران

natural tendency
natural feeling


intuition


شم غریزی ، شم درونی ، حس درونی
trust your instict. به شواهد درونی تون اعتماد کنید .

غریزی
غریزه


It was his instinct for self - preservation that led him to abandon his former friends and transfer his allegiance to the new rulers

"زی رانه" یا "زیست رانه" یا "جان رانه"

زی ریشه زیست بوده و رانه از دو بخش ران ( از مصدر راندن به معنی هل دادن و راندن ) بعلاوه پسوند"ه" که پسوند فاعلیت برای غیر انسان و اشیا و بی جان هایند. ( در واقع پاینتر از سطح انسان حتی اگر اعضای زنده انسان باشد بازهم بجای پسوند های "گر، گار، کار، َ نده، ار" از پسوند های ویژه بی جانان مانند"ه ( مانند رایانه ) ، اده ( مانند سُنباده از مصدر سُنبیدن ) ، َ ن ( مانند سوزن ) " استفاده می شود.

غریزه ، سائق

instinct ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: غریزه
تعریف: نیروی زیست شناختی ذاتی خاصی که موجود زنده را به انجام کاری معین یا واکنش به محرکی خاص وامی دارد


کلمات دیگر: