کلمه جو
صفحه اصلی

patches

انگلیسی به فارسی

تکه ها، وصله، تکه، قطعه زمین، مشمع روی زخم، مدت، زمان معین، وصله ناجور، مسخره، وصله کردن، وصله دوزی کردن، تعمیر کردن، بهم جور کردن


جملات نمونه

1. patches of snow on the ground
تکه های برف روی زمین

2. cloud patches
تکه های ابر

3. red patches on the baby's skin
لکه های سرخ برپوست نوزاد

4. in patches
در برخی جاها،اینجا و آنجا،به طور ناقص،کم و بیش

5. his clothes were full of patches
لباس های او پر از وصله بود.

6. a kind of book which in patches is really interesting
گونه ای کتاب که درپاره ای جاها واقعا جالب است.

پیشنهاد کاربران

لکه ، تکه

تکه . قطعه


کلمات دیگر: