کلمه جو
صفحه اصلی

probation officer


(حقوق) مامور نظارت بر مجرمان مشمول آزادی مشروط، کارمند رفتار سنجی، مامور ناظر

انگلیسی به فارسی

(حقوق) مامور نظارت بر مجرمان مشمول آزادی مشروط، کارمند رفتار سنجی، مامور ناظر


افسر آزاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a court-appointed official who supervises persons, including convicts, who are on probation.

• person who is authorized by a judge to supervise over the activities of young offenders
a probation officer is a person whose job is to supervise and help people who have committed crimes but who are not serving a prison sentence for them.

جملات نمونه

1. Whilst I was in Holloway, my probation officer sorted out something to try and stop me getting a prison sentence.
[ترجمه ترگمان]در حالی که من در \"هالووی\" بودم، افسر عفو مشروط یه چیزی رو انتخاب کرد که سعی کنه منو متوقف کنه و حکم زندان رو بگیره
[ترجمه گوگل]در حالی که من در هاولوی بودم، مأمور پرونده من چیزی را امتحان کرد و متوقف ساختن حکم زندان شد

2. A serving probation officer employed full-time in that capacity can not act as a guardian ad litem.
[ترجمه ترگمان]یک افسر بازپروری که تمام وقت خود را در این ظرفیت به کار می برد نمی تواند به عنوان یک تبلیغ محافظ عمل کند
[ترجمه گوگل]یک افسر آزادیخواه که در این مدت مشغول به کار است، نمیتواند به عنوان یک سرباز تبلیغی عمل کند

3. The following morning, Hicks was interviewed by probation officer Hilary Brown.
[ترجمه ترگمان]صبح روز بعد، هیکس، افسر بازپروری، \"هیلاری براون\" مصاحبه کرد
[ترجمه گوگل]صبح روز بعد، هیکس با افسر پلیس هیلاری براون مصاحبه کرد

4. Carolyn worked the North Branch as a probation officer.
[ترجمه ترگمان]کارولین به عنوان یک افسر بازپروری، شاخه شمالی را به کار برد
[ترجمه گوگل]کارولین کارمند شعبه شمال را به عنوان یک افسر مشغول به کار مشغول به کار کرد

5. Probation Officer Marla Weisenfeld testified she clearly informed Fajardo before the trip that he couldn't travel without court approval.
[ترجمه ترگمان]افسر Probation marla Weisenfeld شهادت داد که او به وضوح به Fajardo قبل از سفر اطلاع داد که نمی تواند بدون تایید دادگاه سفر کند
[ترجمه گوگل]ملا وایزنفلد مأمور رسمی شهادت داد که او قبل از سفر به فاجاردو واضح گفته است که بدون تایید دادگاه می تواند سفر کند

6. They included the chief constable, chief probation officer, and the chief crown prosecutor.
[ترجمه ترگمان]آن ها شامل پاسبان اصلی، افسر بازپروری، و دادستان اصلی دادگاه بودند
[ترجمه گوگل]آنها شامل کنسول ارشد، افسر ارشد قضایی و دادستان کلان تاج بودند

7. He later confessed to his probation officer.
[ترجمه ترگمان]اون بعدا به افسر عفو his اعتراف کرد
[ترجمه گوگل]او بعدها به افسر آزادیخواه خود اعتراف کرد

8. The emphasis is clearly on the probation officer as part of the criminal justice system with a managerial role in supervising punishment.
[ترجمه ترگمان]تاکید بر افسر بازپروری به عنوان بخشی از سیستم قضایی جنایی با نقش مدیریتی در نظارت بر مجازات است
[ترجمه گوگل]تاکید بر افسران پرونده به عنوان بخشی از سیستم عدالت کیفری با نقش مدیریتی در نظارت بر مجازات، واضح است

9. Jack did not report in to his probation officer.
[ترجمه ترگمان]جک به افسر عفو مشروط اون گزارش نداد
[ترجمه گوگل]جک به افسر آزادیخواهش گزارش نداد

10. Even with that deviation, the probation officer could see enough of a likeness to recall a name promptly.
[ترجمه ترگمان]حتی با آن انحراف، افسر عفو مشروط به اندازه ای شباهت داشت که نامی را فورا به یاد بیاورد
[ترجمه گوگل]حتی با این انحراف، افسر پرونده می تواند به اندازه کافی از یک تصویر را به یاد می آورد نام به سرعت

11. The probation officer reported on the progress of the two young criminals.
[ترجمه ترگمان]افسر بازپروری در مورد پیشرفت این دو مجرم جوان گزارش داد
[ترجمه گوگل]افسران پرونده در مورد پیشرفت این دو جنایتکار جوان گزارش شده است

12. A former probation officer, Gesch once gave supplements to young delinquents under his watch and noticed an improvement in their behavior.
[ترجمه ترگمان]یک افسر سابق بازپروری، Gesch یکبار به مجرمین جوان زیر ساعتش نگاه کرد و شاهد بهبود رفتار آن ها شد
[ترجمه گوگل]Gesch یک افسر سابق آزادیخواهی بود که در زمان تماشای آنها به مجرمان جوان کمک کرد و بهبود رفتار آنها را متوجه شد

13. The probation officer reported on the progress of the two young criminal.
[ترجمه ترگمان]افسر بازپروری در مورد پیشرفت این دو مجرم جوان گزارش داد
[ترجمه گوگل]افسران پرونده در مورد پیشرفت این دو جنایتکار جوان گزارش شده است

پیشنهاد کاربران

probation officer ( اعتیاد )
واژه مصوب: ناظر آزادی مشروط
تعریف: شخصی که مراقبت و پایش مجرمان آزادشده به صورت مشروط را بر عهده دارد


کلمات دیگر: